گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر خانواده
جلد دوم
تفسیر آیات مربوط به خانواده با اقتباس از مجموعه تفسیر المیزان تألیف مرحوم آیۀ اللّه علامه طباطبایی



1. آیه (فرمان الهی ازدواج دختران و پسران)
اشاره
دختران و پسران و » «، لایامی مِنْکُمْ وَ الصّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ اِمائِکُمْ اِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْ لِهِ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ 􀁴 وَ اَنْکِحُوا ا »
غلامان و کنیزان عزب خود را اگر شایستگی دارند نکاح نمایید که اگر تنگدست باشند خدا از کرم خویش توانگرشان کند که
32 / نور) ) «. خدا وسعتبخش و دانا است
صفحه 305 از 369
شرح
به معناي پسر عزب و دختر عزب است، و مراد از صالحین صالح براي تزویج است، نه « اَیامی » به معناي تزویج، و کلمه « اِنْکاح » کلمه
این آیه وعده جمیل و نیکویی است که خداي تعالی داده، مبنی بر اینکه از «، اِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْ لِهِ » . صالح در اعمال
تأکید کرده است. البته رزق «، وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ » فقر نترسند که خدا ایشان را بینیاز میکند و وسعت رزق میدهد و آن را با جمله
هر کس تابع صلاحیت او است، هرچه بیشتر بیشتر، البته به شرطی که مشیت خدا هم تعلق گرفته باشد.
2. آیه (تعهد خدا بر تأمین هزینه ازدواج)
اشاره
و کسانی که وسیله نکاح کردن ندارند به عفت سر کنند تا خدا …» « وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذینَ لا یَجِدوُنَ نِکاحا حَتّی یُغْنِیَهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْ لِهِ »
33 / نور) …) « از کرم خویش از این بابت بینیازشان کند
شرح
و تَعَفُّفْ با همدیگر قریب المعنا هستند، و مراد از نیافتن نکاح، قدرت نداشتن بر مهریه و نفقه است. و معناي آیه « اِسْتِعْفاف » کلمه
این است که کسانی که قدرت بر ازدواج ندارند از زنا احتراز (صفحه 547 ) بجویند تا خداوند ایشان را از فضل خود بینیاز کند. در
کافی به سند خود از محمدبن جعفر از پدرش از آبائش علیهمالسلام روایت کرده که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
اِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللّهُ » : هر کس از ترس عیالمند شدن ازدواج نکند، نسبت به خداي عز و جل سوء ظن دارد و خدا میفرماید
(1) «. مِنْ فَضْلِهِ
3. آیه (هدف ازدواج)
اشاره
خدا میخواهد روشهاي کسانی را که پیش » «، یُریدُ اللّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ وَ یَهْدِیَکُمْ سُنَنَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ اللّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ »
وَ اللّهُ یُریدُ » ( 26 / نساء ) «، از شما بودند براي شما بیان کند، و شما را بدان هدایت فرماید، و شما را ببخشد، و خدا دانائی فرزانه است
خدا میخواهد با بیان حقیقت و تشریع احکام به سوي شما » «، اَنْ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ یُریدُ الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ اَنْ تَمیلُوا مَیْلًا عَظیما
یُریدُ اللّهُ اَنْ » ( 27 / نساء ) «، برگردد، و پیروان شهوات میخواهند شما از راه حقیقت منحرف شوید، و دچار لغزشی بزرگ بگردید
خدا میخواهد با تجویز (ازدواج دائم و موقت و ازدواج با کنیزان) بار شما را سبک کند، » «، یُخَفِّفَ عَنْکُمْ وَ خُلِقَ الاِْنْسانُ ضَ عیفا
28 / نساء) ) «. چون انسان ضعیف خلق شده است
شرح
میفرماید: خدا میخواهد براي شما بیان کند، یعنی احکام دین خود را بیان کند، که چه مصالحی براي دنیا و آخرت شما در آنها
یعنی شما را هدایت کند به طریقههاي «، وَ یَهْدِیَکُمْ سُنَنَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ » . است، و چه معارف و حکمتهائی در آن نهفته است
. زندگی سابقین یعنی انبیاء و امتهاي صالح گذشته، که زندگی خود را در دنیا مطابق رضاي ***** 1- المیزان ج: 15 ص: 159
صفحه 306 از 369
این «، وَ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ اللّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ » . (صفحه 548 ) خدا پیش بردند، و در نتیجه سعادت دنیا و آخرت خود را به دست آوردند
توبه عبارت است از رجوع خداي تعالی به بنده خود به نعمت و رحمتش، به اینکه برایش شریعت تشریع کند، و حقیقت را بیان
نماید و به سوي طریق استقامت، هدایتش فرماید، همه اینها از خداي تعالی توبه است، همچنانکه قبول توبه بنده گنهکار و از بین
را ذیل کلام قرار داد، براي این بود که به همه فقرات آیه « وَ اللّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ » : بردن آثار گناهان او نیز توبه است. و اگر جمله
مراد از میل عظیم، هتک همین حدود الهی است، که در این «. وَ یُریدُ الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ اَنْ تَمیلُوا مَیْلاً عَظیما » . مربوط باشد
آیات ذکر شد، میفرماید: پیروان شهوات میخواهند شما همه این مرزها را بشکنید، با مادر و خواهر و دختر خود و غیره که به
نسب بر شما حرام شدهاند، و خواهر رضاعی و مادر زن و ربیبه و غیره که به سبب بر شما حرام شدهاند همخوابگی کنید، و یا زنا را
( مباح دانسته از سنت قویم ازدواج که خدا آن را باب کرده رويگردان شوید! ( 1
4. آیه (ازدواجهاي حلال (دائم و موقت))
اشاره
و اما غیر از آنچه برشمردیم، بر شما حلال شدهاند، تا به …» « وَ اُحِلَّ لَکُمْ ماوَرآءَ ذلِکُمْ اَنْ تَبْتَغُوا بِاَمْوالِکُمْ مُحْصِ نینَ غَیْرَ مُسافِحینَ »
فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَاتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ فَری َ ض ۀً وَ لا جُناحَ » ( 24 / نساء …) « اموالی که دارید زنان پاك و عفیف بگیرید، نه زناکار
و اگر زنی را متعه کردید، یعنی با او قرارداد کردید در فلان » «. عَلَیْکُمْ فیما تَراضَ یْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَری َ ض ۀِ اِنَّ اللّهَ کانَ عَلیما حَکیما
- مدت از او کام گرفته و فلان مقدار اجرت به او بدهید واجب است اجرتشان را بپردازید، و بعد از معین شدن مهر، ***** 1
/ 24 …) « المیزان ج: 4 ص: 414 . (صفحه 549 ) اگر به کمتر یا زیادتر توافق کنید گناهی بر شما نیست، که خدا دانایی فرزانه است
نساء)
شرح
یعنی همخوابگی و شهوت رانی با آن شانزده طایفه (که آیه 23 سوره نساء در قرآن ذکر شده) بر شما «، وَ اُحِلَّ لَکُمْ ماوَرآءَ ذلِکُمْ »
حرام شده، و غیر آن مثلًا نکاح کردن با غیر این چند طایفه حلال است. جمله مورد بحث در مقام بیان بهرهوري از زنان در ماسواي
اَنْ تَبْتَغُوا بِاَمْوالِکُمْ مُحْصِ نینَ غَیْرَ » . آن شانزده صنف نامبرده است، حال چه این که بهرهوري نکاح باشد و چه از راه خریدن
وَ» : این جمله میخواهد راه شروع در استفاده و بهرهگیري از زنان و همخوابگی با آنان را روشن کند، چون آنچه جمله «، مُسافِحینَ
میفهماند و مصادیقی را که شامل میشد سه مصداق بود: 1 نکاح 2 خریدن کنیز 3 زنا و سفاح در جمله « اُحِلَّ لَکُمْ ماوَرآءَ ذلِکُمْ
مورد بحث منع از سفاح زنا را بیان نموده، راه حلال را منحصر به دو راه کرد: 1 نکاح 2 خریدن و اگر بر روي اموال تکیه کرده
است، براي این بوده که دو راه نامبرده جز با مال عملی نیست، اگر انسان بخواهد زنی را بطور دائم براي خود نکاح کند، باید مهریه
بدهد، و اگر بخواهد با زنی بطور موقت ازدواج کند، باید اجرت بدهد، و مسأله مهریه در اولی و اجرت در دومی رکن عقد است،
و اگر بخواهد از کنیزان استفاده کند، باید قیمتش را به فروشنده بپردازد، گو اینکه در مورد کنیزان مال رکن نیست، زیرا ممکن
است کسی کنیز خود را به ما ببخشد، و یا اباحه کند، و لیکن این غالبا به وسیله مال بدست میآید. پس برگشت معناي آیه به این
شد که غیر از آن اصناف نامبرده براي شما حلال است که همخوابگی با زنان و دسترسی با آنان را به وسیله اموال خود براي خود
فراهم کنید، و مال خود را در این راه خرج کنید، یا مهریه (صفحه 550 ) بدهید، یا اجرت و یا قیمت، اما در مسیر سفاح و زنا نباید
خرج کنید. میخواهد بفرماید: زنان بر شما حلالند در صورتی که شما هواي از تعدي به سوي فحشاء جلوگیري کنید، و این اسب
صفحه 307 از 369
سرکش را تنها در چهار دیواري حلالهاي خدا به جولان در آورید، و از محرمات جلوگیرش باشید، حال این تاخت و تازهاي حلال
به هر صورت که میخواهد باشد، و این عمل جنسی را به هر طریق از طرق عادي که خواستید انجام دهید، طرقی که در بین افراد
( بشر براي بیشتر لذت بردن معمول است، و خداي عزوجل انگیزه آن را در نهاد انسان و فطرت او به ودیعه نهاده است. ( 1
5. آیه (ازدواج موقت)
اشاره
و اگر » «، فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَاتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ فَری َ ض ۀً وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فیما تَراضَ یْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَریضَۀِ اِنَّ اللّهَ کانَ عَلیما حَکیما »
زنی را متعه کردید، یعنی با او قرارداد کردید در فلان مدت از او کام گرفته و فلان مقدار اجرت به او بدهید واجب است اجرتشان
/ 24 …) « را بپردازید، و بعد از معین شدن مهر، اگر به کمتر یا زیادتر توافق کنید گناهی بر شما نیست، که خدا دانایی فرزانه است
نساء)
شرح
معناي جمله این است که هر زمانی که از زنان با گرفتن کام تمتع بردید وجوبا باید اجرت ایشان را به خود ایشان بدهید. مطلب قبلی
این بود که با اموال خود در جستجو و طلب همسر باشید، به شرطی که عفت را رعایت نموده سفاح و زنا نکنید، و این سخن
فَمَااسْتَمْتَعْتُمْ » همانطور که بیانش گذشت هر دو نوع کام گیري را یعنی نکاح دائم و تمتع از کنیز را شامل میشود، پس تفریع جمله
نکاح » مذکور در آیه « استمتاع » بر آن جمله قطعا از باب تفریع جزء بر کل خواهد بود. بدون شک مراد از « بِهِ مِنْهُنَّ فَاتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ
است، چون آیه شریفه در ***** 1- المیزان ج: 4 ص: 414 . (صفحه 551 ) مدینه نازل شده، و این نکاح یعنی نکاح متعه و یا « متعه
در آن برهه از زمان در بین مسلمانان معمول بوده، حال چه اینکه اسلام آن را تشریع کرده باشد و چه از ،« نکاح موقت » بگو
تأسیسات شارع اسلام نباشد بلکه قبل از اسلام هم معمول بوده باشد پس اصل وجود چنین نکاحی در زمان رسول خدا صلی الله
علیه و آله و در پیش چشم و گوش آن جناب جاي تردید نیست، و نیز جاي شک نیست که در آن ایام نام این نوع ازدواج همین
تعبیر نمیکردند. همین معنا از قدماي مفسرین یعنی مفسرین از صحابه و تابعین چون ابن عباس، « متعه » نام بوده و از آن جز به عنوان
و ابن مسعود، و ابی بن کعب، و قتاده، و مجاهد، و سدي، و ابن جبیر، و حسن، و دیگران نیز استفاده میشود، و مذهب ائمه اهل
بیت علیهمالسلام هم در مسأله متعه همین است. در جمله مورد بحث، استمتاع شرط دادن اجرت قرار گرفته و فرموده: اگر از زنی
استمتاع بردید واجب است اجرت وي را بدهید، در حالی که در عقد دائمی استمتاع شرط نیست، وقتی مردي زنی دائمی را براي
خود عقد میکند به محض تمام شدن عقد مهریه او به ذمهاش میآید، چنانچه دخولی صورت بگیرد، باید همه مهر او را بدهد، و
اگر صورت نگیرد نصف مهر را باید بپردازد. پس در عقد دائمی دادن مهر واجب است، و مشروط بر این نیست که تمتعی واقع شده
باشد، و یا مرد در طلب تمتع باشد، هر چند که ما صرف مراسم خواستگاري و اجراي عقد و ملاعبه و مباشره را تمتع بدانیم، بلکه
. 1- المیزان ج: 4 ص: 414 ***** ( همانطور که گفتیم نصف مهریه با خواندن عقد واجب میشود، و نصف دیگرش با دخول. ( 1
( (صفحه 552
6. آیه (حکم تعدد زوجات، و ارتباط آن با مسأله ازدواج دختران یتیم)
اشاره
صفحه 308 از 369
وَ اِنْ خِفْتُمْ اَلاّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَاِنْ خِفْتُمْ اَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِ دَةً اَوْ ما مَلَکَتْ »
اگر بترسید که مبادا درباره یتیمان مراعات عدل و داد نکنید پس آن کس از زنان را به نکاح خود » «، اَیْمانُکُمْ ذلِکَ اَدْنی اَلاّ تَعُولُوا
در آورید که شما را نیکو و مناسب با عدالت است: دو یا سه یا چهار (نه بیشتر) و اگر بترسید که چون زنان متعدد گیرید راه عدالت
نپیموده و به آنها ستم کنید پس تنها یک زن اختیار کرده و یا چنانچه کنیزي دارید به آن اکتفا کنید که این نزدیکتر به عدالت و
3 / نساء) ) «. ترك ستمکاري است
شرح
در جاهلیت عرب به خاطر اینکه هیچگاه جنگ و خونریزي و غارت و شبیخون و ترور قطع نمیشد و همیشه ادامه داشت، یتیم زیاد
میشد، بزرگان و اقویاي عرب دختران پدر مرده را با هرچه که داشتند میگرفتند و اموال آنها را با اموال خود مخلوط نموده و
میخوردند و در این عمل نه تنها رعایت عدالت را نمیکردند بلکه گاه میشد که بعد از تمام شدن اموالشان خود آنان را طلاق
میدادند و گرسنه و برهنه رهاشان میکردند در حالی که آن یتیمها نه خانهاي داشتند که در آن سکنی گزینند و نه رزقی که از آن
ارتزاق نمایند و نه همسري که از عرض آنان حمایت کند، و نه کسی که رغبت ازدواج با آنان نماید تا بدین وسیله مخارجشان را
تکفل کند. اینجا است که قرآن کریم با شدیدترین لحن از این عادت زشت و خبیث و از این ظلم فاحش نهی فرمود. نتیجه این
تشدید آن شد که به طوري که گفته شده مسلمانان سخت در اندیشه شوند و از عواقب وخیم تصرف در اموال ایتام سخت بترسند و
ایتام را از خانههاي خود بیرون کنند تا مبتلا به خوردن اموالشان نگردند و در رعایت حق آنان دچار کوتاهی نشوند و اگر هم کسی
حاضر شود یتیمی را نزد خود نگه بدارد سهم آب و نان او را جدا کند، به طوري که اگر از غذاي یتیم چیزي زیاد آمد از ترس
(صفحه 553 ) خداي تعالی نزدیک آن نمیشدند تا فاسد میشد، در نتیجه از هر جهت به زحمت افتادند. خواننده محترم اگر در این
معنا دقت کند و آنگاه مجددا به مطالعه آیه برگردد، ارتباط حکم تعدد زوجات با احکام مربوط به دختران یتیم را بهتر میفهمد که
حتی اگر ترسیدید که در مورد « وَ اِنْ خِفْتُمْ اَلاّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ » : میفرماید
دختران یتیم نتوانید رعایت عدالت بکنید و ترسیدید که به اموالشان تجاوز کنید و از ازدواج به آنها به همین جهت دل چرکین
…« بودید، میتوانید آنان را به حال خود واگذار نموده و با زنانی دیگر ازدواج کنید با یک نفر، دو نفر، سه نفر و چهار نفر
7. آیه (شرط عدالت در تعدد زوجات)
اشاره
/ 3) «. اگر میترسید نتوانید بین چند همسر به عدالت رفتار کنید تنها یک زن بگیرید و نه بیشتر » «، فَاِنْ خِفْتُمْ اَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً »…
نساء)
شرح
در این جمله حکم مسأله را معلق به خوف کرد نه علم، فرمود: اگر میترسید بین چند همسر … و نفرمود: اگر میدانید که
نمیتوانید عدالت برقرار کنید، … و علتش این است که در این امور که وسوسههاي شیطانی و هواهاي نفسانی اثر روشنی در آن
دارد غالبا علم براي کسی حاصل نمیشود و قهرا اگر خداي تعالی قید علم را آورده بود مصلحت حکم، فوت میشد.
8. آیه (حکم پرداخت مهریه)
صفحه 309 از 369
اشاره
و مهر زنان را در کمال رضایت و طیب خاطر به » «، وَ اتُوا النِّسآءَ صَ دُقاتِهِنَّ نِحْلَۀً فَاِنْ طِبْنَ لَکُمْ عَنْ شَیْءٍ مِنْهُ نَفْسا فَکُلُوهُ هَنیئاً مَریئاً »
آنها بپردازید، پس اگر چیزي از مهر خود را از روي رضا و خشنودي به شما بخشیدند برخوردار شوید که آن شما را حلال و گوارا
( 4 / نساء) (صفحه 554 ) «. خواهد بود
شرح
به معناي عطیهاي است مجانی که در مقابل ثمن قرار نگرفته باشد. و « نِحله » به معناي مهریهاي است که به زنان میدهند و « صِ داق »
اگر میبینید که کلمه صدقات را به ضمیر زنان (هُنَّ) اضافه کرد، به جهت بیان این مطلب بود که وجوب دادن مهر به زنان مسألهاي
نیست که فقط اسلام آن را تأسیس کرده باشد بلکه مسألهاي است که اساسا در بین مردم و در سنن ازدواجشان متداول بوده است،
سنت خود بشر بر این جاري بود و هست که پولی و یا مالی را که قیمتی داشته باشد به عنوان مهریه به زنان اختصاص دهند و گویا
این پول را عوض عصمت او قرار دهند، همانطور که قیمت و پول کالا (در خرید و فروش) در مقابل کالا قرار میگیرد و معمول و
متداول در بین مردم این است که خریدار پول خود را برداشته و نزد فروشنده میرود، همچنین در مسأله ازدواج هم طالب و
خواستگار مرد است، او است که باید پول خود را جهت تهیه این حاجت خود برداشته و به راه بیفتد و آن را در مقابل حاجتش
بپردازد (انشاءاللّه تفصیل این مسأله در بحث علمی قوانین قرآن قسمت دوم خواهد آمد). به هر حال آیه شریفه دادن مهریه را
تأسیس نکرده، بلکه روش معمولی و جاري مردم را امضاء فرموده است و شاید براي دفع این توهم بود که: شوهر نمیتواند در
فَاِنْ طِبْنَ لَکُمْ » : مهریه همسرش تصرف کند، حتی در آن صورتی که خود همسر نیز راضی باشد که در دنباله جمله گذشته فرمود
خواننده عزیز توجه دارد در اینکه: تصرف در مهریه را به طیب نفس زن مشروط نمود، هم «. عَنْ شَیْءٍ مِنْهُ نَفْسا فَکُلُوهُ هَنیئاً مَریئاً
تأکید جمله قبل است که مشتمل بر اصل حکم بود و هم میفهماند که حکم بخورید حکم وصفی است نه تکلیفی، یعنی معناي
معنایش « هنیئا مریئا » . بخورید این است که خوردن آن جایز و حلال است، نه اینکه بخواهد بفهماند خوردن مال همسر واجب است
( این است که طعامی که خوردي و آبی (صفحه 555 ) که نوشیدي گوارایت باد.( 1
9. آیه (شرط ایمان در ازدواج با زنان مشرك)
اشاره
وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتَّی یُؤْمِنَّ وَ لَأَمَۀٌ مُؤْمِنَۀٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَۀٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکینَ حَتَّی یُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ »
با زنان » « مِنْ مُشْرِكٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ أُولئِکَ یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلَی الْجَنَّۀِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَ یُبَیِّنُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ
مشرك ازدواج مکنید تا ایمان آورند و یک کنیز با ایمان بهتر است از خانمی مشرك هر چند آن خانم مورد شگفت و خوشایندتان
باشد و با مردان مشرك ازدواج مکنید تا ایمان آورند که یک برده مؤمن از آقائی مشرك بهتر است هر چند که مورد شگفت و
خوشایند شما باشد آري مشرکین شما را به سوي آتش دعوت میکنند و خدا به سوي جنّت و مغفرتی به اذن خود میخواند و
221 / بقره) ) «. آیات خود را براي مردم بیان میکند تا شاید متذکر شوند
شرح
صفحه 310 از 369
در اصل لغت به معناي عقد نکاح بوده، بعدا به عنوان استعاره در عمل زناشوئی استعمال شده است. باید این را هم گفت که « نکاح »
منظور از عقد علقه زوجیت است، نه عقد لفظی که بین هر ملت و مذهبی در هنگام مراسم ازدواج خوانده میشود. ظاهر آیه شریفه
تنها میخواهد ازدواج با زن و مرد بتپرست را تحریم کند، نه ازدواج با اهل کتاب را. «، وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ » : که میفرماید
مشرك و کافر کیست؟
اسم فاعل از مصدر اشراك، یعنی شریک گرفتن براي خداي سبحان است، و معلوم است که شریک گرفتن « مشرك و مشرکات »
. مراتب مختلفی از نظر ظهور و خفا دارد، همانطور که کفر و ایمان هم از این نظر داراي مراتبند. ***** 1- المیزان ج: 4 ص: 238
(صفحه 556 ) مثلاً اعتقاد به اینکه خدا دو تا و یا بیشتر است و نیز بتها را شفیعان درگاه خدا گرفتن، شرکی است ظاهر، و از این
شرك کمی پنهانتر شرکی است که اهل کتاب دارند، و براي خدا فرزند قائلند، و مخصوصا مسیح و عزیر را پسران خدا میدانند و
18 / مائده) و این نیز شرك است، از این هم کمی مخفیتر اعتقاد به استقلال ) «، نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ » : به حکایت قرآن میگویند
اسباب است، اینکه انسان مثلًا دوا را شفا دهنده بپندارد، و همه اعتمادش به آن باشد، این نیز یک مرتبه از شرك است، و همچنین
ضعیفتر و ضعیفتر میشود، تا برسد به شرکی که به جز بندگان مخلَص خدا احدي از آن بري نیست، و آن عبارت است از
غفلت از خداوند تعالی و توجه به غیر خداي عزوجل، پس همه اینها شرك است. اما این باعث نمیشود که ما کلمه مشرك را بر
همه دارندگان مراتب شرك اطلاق کنیم، همچنانکه میدانیم اگر مسلمانی نماز و یا واجبی دیگر را ترك کند، به آن واجب کفر
وَلِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ » : ورزیده، ولی کلمه کافر را بر او اطلاق نمیکنیم، مثلًا خداي تعالی ترك عمل حج را کفر خوانده و فرموده
97 / آل عمران) ولی چنین کسی را کافر نمیخوانیم، بلکه فاسقی ) «، الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَیْهِ سَبیلًا وَ مَنْ کَفَرَ فَاِنَّ اللّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمینَ
است که به یکی از واجبات خدا کفر ورزیده و بر فرض هم که بتوانیم اطلاق کنیم، باید بگوئیم فلانی کافر به حج است. و همچنین
سایر صفاتی که در قرآن استعمال شده، مانند صالحین و قانتین، و شاکرین، و متطهرین، و یا فاسقین، و ظالمین و و و، برابر و معادل
افعالی که این صفات از آنها مشتق شده نیستند، کسی که یک عمل صالح، و یک عبادت، و یک شکر، و یک طهارت، و یک
فسق، و یک ظلم کرده، صالح و قانت و شاکر و متطهر و فاسق و ظالم خوانده نمیشود. و این واضح است، پس این عناوین را نام یا
صفت کسی کردن، حکمی دارد، و صرف نسبت دادن فعل به آن کس حکمی دیگر. علاوه بر اینکه این معنا به روشنی معلوم
نشده، که قرآن کریم کلمه مشرك را بر اهل کتاب هم اطلاق کرده باشد، به خلاف لفظ کافرین، بلکه تا آنجا که میدانیم این
لَمْ یَکُنِ الَّذینَ کَفَروُا مِنْ اَهْلِ الْکِتابِ وَ الْمُشْرِکینَ مُنْفَکّینَ حَتّی » : (صفحه 557 ) کلمه بر غیر اهل کتاب اطلاق شده، مثلاً فرموده
کَیْفَ یَکُونُ » : 28 / توبه) و یا فرموده ) «، اِنَّمَ ا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ، فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ » : 1 / بینه). و یا فرموده ) «، تَأْتِیَهُمُ الْبَیِّنَۀُ
فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکینَ حَیْثُ » : 36 / توبه) و باز میفرماید ) «، وَ قتِلُوا الْمُشْرِکینَ کآفَّۀً » : 7 / توبه) و نیز میفرماید ) «، لِلْمُشْرِکینَ عَهْدٌ
وَ لا تَنْکِحُوا » : 5 / توبه) و مواردي دیگر. پس، از این بیان این معنا روشن گردید که ظاهر آیه شریفه که میفرماید ) «، وَجَدْتُمُوهُمْ
تنها میخواهد ازدواج با زن و مرد بت پرست را تحریم کند، نه ازدواج با اهل کتاب را. از اینجا فساد گفته بعضی « الْمُشْرِکاتِ
اَلْیَوْمَ اُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذینَ اُوتُوا » : روشن میشود که گفتهاند: آیه شریفه ناسخ آیه سوره مائده است، که میفرماید
و وجه فساد آن این «. الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذینَ اُوتُو الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ
است که آیه سوره بقره به ظاهرش شامل اهل کتاب نمیشود، و آیه سوره مائده تنها شامل اهل کتاب است. الا اینکه ظاهر آیه این
است که اگر مردي مسلمان شد، در حالی که زنی کافر در عقد دارد حرام است که دیگر به عقد آن زن وقعی بنهد، و خلاصه او را
به همسري خود باقی بگذارد، مگر این که او نیز ایمان بیاورد آن وقت مرد میتواند به عقد سابق همسرش اعتبار قائل باشد، و این
معنا هیچ دلالتی بر ازدواج ابتدائی با اهل کتاب ندارد.
صفحه 311 از 369
حکمت تحریم ازدواج با مشرکین
این جمله اشاره است به حکمت تحریم آن دو قسم ازدواج، … « اوُلئِکَ یَدْعُونَ اِلَی النّارِ وَاللّهُ یَدْعُوا اِلَی الْجَنَّۀِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِاِذْنِهِ »
میفرماید، مشرکین از آنجا که اعتقاد به باطل دارند راه ضلالت را طی میکنند، قهرا ملکات رذیله که باعث جلوه یافتن کفر و
فسوق در نظر آدمی است و انسان را از دیدن طریق حق و حقیقت (صفحه 558 ) کور میکند، در دلهاشان رسوخ مییابد، به طوري
که گفتار و کردارشان دعوت به شرك میشود، و به سوي هلاکت راهنمائی میکند، و بالاخره آدمی را به آتش میکشاند. پس
مشرکین چه زن و چه مردشان به سوي آتش دعوت میکنند، ولی مؤمنین برخلاف آن با سلوك راه ایمان و اتصافشان به لباس تقوا
انسان را به زبان و عمل به سوي جنت و مغفرت میخوانند، و به اذن خدا هم میخوانند، چون خدا اجازهشان داده که مردم را به
( سوي ایمان دعوت کنند، و به رستگاري و صلاح که سرانجامش جنت و مغفرت است راه بنمایانند. ( 1
10 . آیه (تحریم ازدواج زشتکاران با پاکان)
اشاره
«، اَلْخَبیثاتُ لِلْخَبیثینَ وَ الْخَبیثُونَ لِلْخَبیثاتِ وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ اُولئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمّا یَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ »
زنان بدکار و ناپاك شایسته مردانی بدین صفتند و مردان زشتکار ناپاك شایسته زنانی بدین صفتند و بالعکس زنانی پاکیزه و نیکو »
لایق مردانی چنین و مردانی پاکیزه و نیکو لایق زنانی به همین گونهاند و این پاکیزگان از سخنان بهتان که ناپاکان دربارهشان
26 / نور) ) «. میگویند منزهند و از خدا به ایشان آمرزش میرسد و رزق آنها نیکو است
شرح
مؤمنین و مؤمنات با احصان، طیبین و طیباتند، و هریک مختص به دیگري است، و ایشان به حکم ایمان و احصان شرعا از نسبتهاي
وَ امِنُوا بِهِ » : ناروایی که شاهدي بر آن اقامه نشود مبرا هستند، و از جهت ایمانی که دارند محکوم به مغفرتند، همچنان که فرموده
31 / احقاف) و نیز به همان جهت رزق کریمی خواهند داشت. و آن رزق کریم همان حیات طیب در دنیا ) «، یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ
مَنْ عَمِلَ صالِحا مِنْ ذَکَرٍ اَوْ اُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیوةً طَیِّبَۀً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ اَجْرَهُمْ » و آخرت، و اجر نیکوي آخرت است، که در آیه
97 / نحل) بدان نوید داده است. و مراد از خبیث در ) «، بِاَحْسَنِ ***** 1- المیزان ج: 2 ص: 302 . (صفحه 559 ) ما کانُوا یَعْمَلوُنَ
خبیثین و خبیثات که غیر از مؤمنین هستند این است که حالتی پلید دارند، و به خاطر کفر وضعی ناخوشایند به خود میگیرند.
اختصاص ازدواج زنان بدکار با مردان بدکار
و اگر زنان خبیث را به مردان خبیث، و مردان خبیث را به زنان خبیث اختصاص داده، به خاطر همجنسی و هم سنخی است، و در
نتیجه اینگونه افراد از تلبس به فحشاء مبراء نیستند، البته صرف این اختصاص، حکم به تلبس و اتصاف نیست. پس از آنچه گذشت
چند نکته روشن گردید: اول اینکه: آیه شریفه از نظر لفظ عام است و مؤمنین را براي همیشه به پاکی توصیف میکند، هر چند که
سبب نزولش موردي خاص باشد. دوم اینکه: دلالت دارد بر اینکه مؤمنین شرعا محکوم به برائتند از آنچه که به ایشان نسبت بدهند
و اقامه بینه نکنند. سوم اینکه: دلالت دارد بر اینکه مؤمنین همه محکوم به مغفرت و رزق کریمند. و همه اینها البته حکم ظاهري
است، ظاهر حال مؤمنین چنین، و ظاهر حال کفار برخلاف این است، چون مؤمنین نزد خدا محترمند. در مجمعالبیان در ذیل آیه
آمده که در معناي آن اقوالی گفتهاند، تا آنجا که میگوید: سوم اینکه زنان پلید مال … « اَلْخَبیثاتُ لِلْخَبیثینَ وَ الْخَبیثُونَ لِلْخَبیثاتِ »
صفحه 312 از 369
مردان پلید، و مردان پلید مال زنان پلیدند، (نقل از ابی مسلم و جبائی) از امام باقر و امام صادق علیهمالسلام روایت شده که این آیه
میباشد، چیزي که هست بعضی تصمیم گرفتند که از زنان پلید بگیرند، خدا از این «، اَلزّانی لا یَنْکِ حُ اِلاّ زانِیَۀً اَوْ مُشْرِکَۀً » مثل آیه
کار نهیشان کرد، و آن را براي ایشان نپسندید. و در خصال از عبداللّه بن عمر و ابوهریره روایت کرده که گفتند: رسول خدا صلی
الله علیه و آله فرمود: وقتی قلب کسی پاك باشد، جسدش هم پاك میشود، و چون قلب پلید شد، (صفحه 560 ) بدن هم به سوي
پلیدي میگراید. و در احتجاج، از حسن بن علی علیهالسلام روایت کرده که در ضمن گفتاري که با معاویه و اصحاب او داشت و
و به خدا سوگند اي معاویه این مردان و زنان «، اَلْخَبیثاتُ لِلْخَبیثینَ وَ الْخَبیثُونَ لِلْخَبیثاتِ » : آنان به علی علیهالسلام ناسزا گفتند، فرمود
و این مردان و زنان پاك، علی بن ابیطالب … «، وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ » ، خبیث، تو هستی و اصحاب تو و شیعیان تواند
( و اصحاب و شیعیان اویند.( 1
11 . آیه (حلال شدن ازدواج با زنان اهل کتاب)
شرح
اَلْیَوْمَ اُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذینَ اُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ الْمُحْ َ ص ناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذینَ »
اُوتُو الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ اِذا اتَیْتُمُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ مُحْصِ نینَ غَیْرَ مُسافِحینَ وَ لا مُتَّخِذي اَخْدانٍ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالاْیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی
امروز همه پاکیزهها برایتان حلال شد، و نیز طعام کسانی که اهل کتابند براي شما حلال، و طعام شما براي » «، الاْخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ
آنان حلال است، و نیز زنان پاکدامن مؤمن و زنان پاکدامن اهل کتاب، که قبل از شما مسلمانان داراي کتاب آسمانی بودند، براي
شما حلال است، البته به شرط اینکه اجرتشان را که به جاي مهریه در زن دائمی است بدهید، آن هم به پارسائی، نه زناکاري و
5 / مائده) ) «. رفیقگیري، و هر کس منکر ایمان باشد اعمالش باطل میشود، و در آخرت از زیانکاران است
شرح
ظاهرا نفوس مردم باایمان از تشویش و اضطراب شکی که نسبت به حلال بودن طعام اهل کتاب داشتند آرام نمیگرفته، چون قبلًا
از ناحیه خداي تعالی از معاشرت و آمیزش و تماس گرفتن و دوستی کردن با اهل کتاب شدیدا نهی شده بودند، لذا براي رفع این
( اضطرابشان داستان حلیت طیبات را هم ضمیمه حلیت طعام اهل کتاب کرد، و ***** 1- المیزان ج: 15 ص: 137 . (صفحه 561
مؤمنین فهمیدند که طعام اهل کتاب خود یکی از مصادیق طیبات حلال و از سنخ آنها است، و در نتیجه اضطرابشان زایل و دلشان
نیز عین این نکته به کار برده «، وَ الْمُحْ َ ص ناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْ َ ص ناتُ مِنَ الَّذینَ اُوتُو الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ » : آرامش یافت، در جمله
شده، براي اینکه بفهماند زنان پاکدامن از اهل کتاب بر مسلمین حلال است، و در آن هیچ شکی به خود راه ندهند، حلیت زنان
خود مؤمنین را ضمیمه آورد. در این آیه نمیخواهد به کفار تکلیفی کند، بلکه میخواهد بفرماید بین زن مسلمان و همسر کافر
وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذینَ اُوتُو » . زناشوئی و محرمیت و حلیتی نیست، تا آن حلیت متعلق به یک طرف بشود
در این آیه متعلق حکم را که یهود و نصارا باشند نام نبرده، بلکه آنان را با آوردن صفتشان مشخص کرده و «، الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ
وَ» : و حتی آنها را به عنوان اهل کتاب هم ذکر نکرده، و نفرموده «، زنان آنهائی که قبل از شما کتاب آسمانی داشتند » : فرموده
و این خالی از اشعار به علت حکم نیست، با در نظر گرفتن این جهت و اینکه لحن، لحن منت گذاري «، الْمُحْ َ ص ناتُ مِنْ اَهْلِ الْکِتاب
است، و اینکه مقام سخن، مقام تخفیف و آسان کردن وظایف است، معناي آیه چنین میشود: ما بر شما مسلمانان منت میگذاریم،
که تکلیف را برایتان آسان کردیم، و حرمت ازدواج بین مردان شما و زنان اهل کتاب را برداشتیم، و براي این برداشتیم، که آنها
صفحه 313 از 369
قبل از شما صاحب کتاب بودند، و قهرا نسبت به سایر طوایفی که مسلمان نیستند به مسلمانان نزدیکترند، زیرا به توحید و رسالت
اشعار به این نکته دارد، «، الَّذینَ اُوتُو الْکِتابَ » : اعتقاد دارند، برخلاف مشرکین و بتپرستان که منکر نبوتند پس معلوم شد که جمله
نیز خالی از این اشاره نیست، چون به وضوح اشاره دارد بر خلط و مزج و اشتراك. « مِنْ قَبْلِکُمْ » همچنانکه تقیید این جمله به جمله
در آیه شریفه چیست؟ البته این کلمه معانی متعدد دارد، ولی در اینجا منظور از آن زنان « مُحْ َ ص نات » حال ببینیم منظور از کلمه
عفیف است، به دلیل اینکه در مقابل محصنات از زنان مؤمن قرار گرفته، که به معناي زنان بیشوهر و عفیف است، و این (صفحه
562 ) خود روشن است، و از اینکه محصنات از اهل کتاب با محصنات از اهل ایمان در یک کلام جمع شدهاند، با در نظر گرفتن
معنائی که براي کلمه کردیم فهمیده میشود که منظور از کلمه مؤمنات در هر دو موضع یکی است، و آن معنا نمیتواند اسلام باشد
وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذینَ » : به معناي احصان اسلام باشد باید در جمله «، وَ الْمُحْ َ ص ناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ » : براي اینکه اگر احصان در جمله
نیز به این معنا باشد، با اینکه زنان اهل کتاب اسلام ندارند، و نیز نمیتواند به معناي احصان حریت باشد، براي اینکه «، اُوتُو الْکِتابَ
امتنان مستفاد از آیه با منحصر بودن حلیت به زنان کتابی آزاد نمیسازد، بلکه از آن استفاده میشود که زن کتابی بر مسلمانان
حلال است، هر چند که آزاد نباشند، بنابراین از معانی احصان باقی نمیماند مگر عفت، پس متعین این است که مراد از محصنات
زنان پاکدامن و عفیف اهل کتاب است. و بعد از همه اینها به نکته دیگر آیه میپردازیم و میگوئیم آیه شریفه تصریح نکرده به
اینکه منظور از این حلیت، حلیت نکاح دائم ایشان است و یا نکاح منقطع، تنها چیزي که در آیه میتواند قرینه باشد بر اینکه مراد
نکاح متعه و انقطاعی است کلمه اجر است، و اینکه کامگیري از زنان اهل کتاب به طریق احصان باشد، نه به طریق مسافحه و زنا و
رفیق بازي، پس از این بیان نتیجه میگیریم که آنچه خداي تعالی از زنان یهود و نصارا براي مؤمنین حلال کرده آمیزش از راه
نکاح با مهر و اجرت است، نه نکاح با زنا، ولی شرط دیگري در آیه نیامده، نه دوام و نه انقطاع، و ما در تفسیر آیه شریفه:
گفتیم: که نکاح متعه نیز مانند نکاح دائم و نکاح واقعی است، البته این بحث تتمهاي … «، فَمَااسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَاتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ »
این آیه همان «، اِذا اتَیْتُمُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ مُحْصِ نینَ غَیْرَ مُسافِحینَ وَ لا مُتَّخِ ذي اَخْدانٍ » . دارد که باید در علم فقه به آن واقف گشت
اِذا اتَیْتُمُوهُنَّ » دارد و جمله «، وَ اُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ اَنْ تَبْتَغُوا بِاَمْوالِکُمْ مُحْصِ نینَ غَیْرَ مُسافِحینَ » : زمینهاي را دارد که آیه شریفه
قرینه است بر اینکه مراد از آیه شریفه حلیت تزویج به محصنات از اهل کتاب است، و شامل خریدن کنیزان اهل کتاب … «،
کلمه کفر در اصل به معناي (صفحه 563 ) پوشاندن «، وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالاْیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الاْخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ » . نمیشود
است، و بنابراین در تحقق معناي کفر این معنا شرط است، که معناي ثابتی که پرده روي آن بیفتد وجود داشته باشد، همانطور که
کلمه حجاب در جائی مفهوم پیدا میکند که چیز ثابت و پیدائی باشد، تا با افتادن حجاب بر روي آن ناپیدا شود، پس معناي کفر
هم وقتی تحقق مییابد که چیز ثابت و هویدائی باشد، که کافر آن را بپوشاند، و این معنا در کفران به نعمتهاي خدا و کفر به
آیات او و کفر به خدا و رسولش و کفر به روز جزا وجود دارد. پس اینکه در آیه مورد بحث کلمه کفر را در مورد ایمان استعمال
کرده، و فرموده هر کس به ایمان کفر بورزد، به مقتضاي مطلبی که درباره کفر گفتیم باید ایمان ثابتی وجود داشته باشد، تا کفر آن
را بپوشاند و بطور مسلم منظور از ایمان معناي مصدري آن باور کردن نیست، بلکه منظور معناي اسم مصدري است، که همان اثر
حاصل و صفت ثابت در قلب مؤمن است، یعنی اعتقادات حقهاي که منشأ اعمال صالح میشود، پس برگشت معناي کفر به ایمان به
این است که آدمی به آنچه که میداند حق است عمل نکند، مثلاً مشرکین را دوست بدارد، و با آنان اختلاط، و در اعمال آنان
شرکت کند، با اینکه علم به حقانیت اسلام دارد، و نیز مثل اینکه نماز و روزه و زکات و حج و سایر ارکان اسلام را ترك کند، با
اینکه یقین به ثبوت آنها و رکن دین بودن آنها دارد. پس منظور از کفر به ایمان این معنا است، و لیکن در این میان نکتهاي است و
آن این است که کفر بدان جهت که به معناي ستر است، و پوشاندن امور ثابته وقتی به حسب تبادر ذهنی صادق است که در آن
پوشاندن مداومتی باشد، لذا کفر به ایمان نیز در مورد کسی صادق است که همواره عمل به متقضاي ایمان خود را ترك کند، و
صفحه 314 از 369
همیشه و بطور دائم برخلاف علم خود عمل نماید و اما کسی که در زندگیش یکبار و دوبار حق را میپوشاند، و برخلاف علم و
ایمانش عمل میکند، به چنین کسی نمیگویند به ایمانش کفر ورزیده، بلکه میگویند او مرتکب فسقی شده است. این را بدان
کسانی (صفحه 564 ) هستند که بر پوشاندن حق و علم و ایمان «، وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالاْیمانِ » : جهت گفتیم تا روشن شود که مراد از جمله
خویش مداومت دارند، هر چند که در جمله مورد بحث مطلب با مثل یکفر تعبیر شده، که ثبوت و دوام را میفهماند، بنابراین کسی
که پیروي نمیکند آنچه را که حق بودنش به نظر وي محقق شده، و عمل نمیکند به آنچه برایش ثابت شده، که از ارکان دین
فَقَدْ » : است، او کافر به ایمان است، و هر عمل صالحی که بکند حبط و بیپاداش خواهد بود، همچنان که در آیه مورد بحث فرمود
متصل به ما قبل خودش است، و میخواهد مؤمنین را … «، وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالاْیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ » جمله مورد بحث یعنی «. حَبِطَ عَمَلُهُ
از خطري که ممکن است در اثر سهلانگاري در امر خدا و معاشرت آزادانه با کفار متوجه آنان شود برحذر بدارد، و بفهماند که
اگر در جملات قبل، طعام اهل کتاب را و ازدواج با زنان عفیف آنان را بر شما مؤمنین حلال کردیم براي این بود که در معاشرت
شما با اهل کتاب تخفیف و تسهیلی فراهم آوریم، تا این وسیلهاي بشود که شما با اخلاق اسلامی خود با یهود و نصارا معاشرت
کنید، و آنان را شیفته اسلام بسازید، و داعی آنان باشد بسوي علم نافع و عمل صالح. پس غرض از تشریع حکم مورد بحث این
بوده، نه اینکه مسلمین این حکم را بهانه و وسیله قرار دهند براي اینکه خود را در پرتگاه هوا و هوسها ساقط نموده، در دوستی و
عشق ورزیدن با زنان یهودي و نصرانی بیبند و بار شوند، و عاشق جمال آنان شده، در نتیجه خواه ناخواه خلق و خوي آنان را نیز
متابعت نمایند و چیزي نگذرد که خلق و خوي یهودیت و نصرانیت حاکم بر مسلمین گشته و بر خلق و خوي اسلامی مسلط گردد،
و آن را تحت الشعاع خود کند، و فساد آنان بر صلاح اسلام چیره گردد، که این خود بلاي بزرگی است، که مسلمانان را به قهقرا
برمیگرداند، در نتیجه حکمی را که خدا در تشریعش بر مسلمانان منت نهاده بود را فتنه و محنت و مهلکه مسلمین کرده، تخفیف
الهی را به صورت عذاب درآورد. به همین جهت خداي تعالی بعد از بیان حلیت طعام اهل کتاب و زنان پاکدامن ایشان، مسلمانان
را از بیبند و باري در تنعم به این نعمت، حلال بودن طعام و زنان (صفحه 565 ) اهل کتاب بر حذر داشته، تا بیبند و باریشان
کارشان را به کفر ایمان و ترك ارکان دین و اعراض از حق نکشاند، زیرا اگر چنین کنند باعث میشوند که اعمالشان حبط شود، و
در آخرت نتیجهاي از تلاش زندگی خود نبینند.
روایات وارده در زمینه ازدواج با زنان اهل کتاب
و در تفسیر قمی از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: از زنان اهل کتاب تنها ازدواج با آن زنانی حلال است که
به حکومت اسلام جزیه بپردازند، و اما غیر آنان نه، ازدواج با زنانشان حلال نیست. مؤلف: علت آن این است که وقتی اهل کتاب
جزیه نپردازد قهرا محارب یعنی کافر حربی خواهد بود که معلوم است ازدواج با آنان حلال نیست. و در کتاب فقیه از امام صادق
علیهالسلام روایت آورده که شخصی از آن جناب از مردي که با زن نصرانی و یهودي ازدواج میکند سؤال کرد که آیا ازدواجش
درست است یا نه؟ فرمود اگر این مرد به زن مسلمان دسترسی داشته باشد چرا باید زن یهودي و نصرانی بگیرد شخص عرضه داشت
آخر به زن یهودي و نصرانی عشق میورزد (خلاصه عاشق چنین زنی شده،) حضرت فرمود: حال که چنین است اگر با او ازدواج
کرد باید از شراب و گوشت خوك خوردن او جلوگیري کند، و در ضمن این را هم بدان که این عمل در دین او نقصی ایجاد
میکند. و در تهذیب از امام صادق علیهالسلام روایت آورده که فرموده: ازدواج موقت مسلمان با زن یهودي و نصرانی و با اینکه
همسري آزاد دارد اشکال ندارد. و در کافی به سند خود از عبداللّه بن سنان از امام صادق علیهالسلام روایت کرده که در ضمن
حدیثی فرمود: دوست نمیدارم مرد مسلمان با زن یهودیه و نصرانیه ازدواج کند، زیرا بیم آن میرود که فرزندش به دین یهود و یا
( نصرانی گرایش پیدا کند. (صفحه 566
صفحه 315 از 369
12 . آیه (شرط ایمان در ازدواج)
اشاره
و خدا به ایمان واقعی شما داناتر است، و از این گونه ازدواج ننگ نداشته …» «… وَ اللّهُ اَعْلَمُ بِایمانِکُمْ بَعْضُ کُمْ مِنْ بَعْضٍ »…
25 /نساء) …) « باشید، که مؤمنین همه از همند، و فرقی بین آزاد و کنیزشان نیست
شرح
ایمان، در متعلق حکم قید شده بود، و از آنجائی که ایمان امري قلبی است لذا «، مُؤمنات » از آنجائی که در جمله قبلی با آوردن قید
کسی نمیتواند به حقیقت ایمان دیگري اطلاع پیدا کند، چون براي این آگهی میزانی مانند میزان الحراره و سایر موازین مادي
وجود ندارد، چه بسا مردمی توهم کنند که خداي تعالی با آوردن این قید کار مسلمانان را دشوار کرده، و بلکه اصلًا جلو آن را
گرفته، مسلمانان مکلف را دچار عسر و حرج ساخته، چون نمیتوانند تشخیص دهند آیا زنی که میخواهند بگیرند ایمان قلبی دارد
بطور کنایه فهمانده، شما مکلفین مأمور به تشخیص «، خدا به ایمان بندگان مؤمنش آگاه است » : یا نه، لذا در این جمله که میفرماید
واقع و حقیقت ایمان زنان نیستید، این کار خداست و بس، بلکه تنها مأمورید بر طبق اسباب ظاهري عمل کنید، اسبابی که نظیر
شهادتین، و شرکت در جماعت مسلمین، و انجام وظائف عمومی دین دلالت بر ایمان صاحبش میکند، و همین ایمان ظاهري معیار
است نه ایمان باطنی. و چون این جهت که تنها فقرا از مکلفین را هدایت کرد به اینکه با کنیزان ازدواج کنند باعث میشد که تأثیر
گفتار در دلها متفاوت شود و عموم مردم از این بیان نسبت به طبقه کنیزان احساس خواري و پستی و ذلت کنند، و خیال کنند
خداي تعالی نیز این طبقه را خوار و بیمقدار میداند، و از سوي دیگر خود این طبقه هم از این خطاب دلگیر شوند، و عموم مردم
نیز خود را تافتهاي جدا بافته پنداشته و با طبقه بردگان معاشرت ننموده، و مخصوصا مردان از ازدواج با کنیزان، و زنان از ازدواج با
غلامان خودداري ورزند، و از اینکه آنان را شریک زندگی نموده و گوشت و خون خود را با آنها مخلوط سازند احساس ننگ
از این سوء تفاهم (صفحه 567 ) جلوگیري نموده و به حقیقتی صریح اشاره کرد، که با دقت «، بَعْضُ کُمْ مِنْ بَعْضٍ » کنند، لذا با جمله
در آن، توهم فاسد نامبرده از بین میرود، زیرا میفرماید: برده نیز مانند آزاد، انسان است، و از نظر انسانیت و معیاري که با آن یک
موجود، انسان میشود هیچ تفاوتی با هم ندارند، برده نیز مانند آزاد واجد همه شؤون انسانیت است، تنها تفاوتی که بین این دو
هست، در سلسله احکامی است که به منظور استقامت امر مجتمع انسانی در رساندن او به سعادتش تشریع شده، و این تفاوتها به
هیچ وجه نزد خداي تعالی معیار نیست، تنها چیزي که نزد خداي عزوجل معیار است، تقوا است، که باعث کرامت و حرمت نزد او
میشود. پس مردمی که به خداي عزیز ایمان دارند نباید تحت تأثیر این خلجانات ذهنی موهوم و افکار خرافی قرار گیرند، که این
افکار آنان را از حقایق معارف که متضمن سعادت و رستگاري آنان است دور سازد، آري بیرون شدن از وسط طریق مستقیم هر
چند که در بدو نظر و ابتداي امر حقیر و بیاهمیت است، لیکن همواره و به تدریج آدمی را از راه هدایت دور میسازد، تا سرانجام
به واديهاي هلاکتش بکشاند. از اینجا روشن میشود که ترتیبی که در ابتداي آیه مورد بحث به صورت مشروط و تنزل قرار
25 / نساء) در حقیقت …) «، وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلاً اَنْ یَنْکِ حَ الْمُحْ َ ص ناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَکَتْ اَیْمانُکُمْ » : گرفته، و فرموده
سخن را به ترتیبی که در مجراي طبع و عادت هست آورده است، نه اینکه خواسته مردم را به امري غیرطبیعی و غیرعادي ملزم سازد،
به این معنا که فرموده باشد جواز ازدواج با کنیزان مشروط بر این است که مسلمان توانایی ازدواج با زنان آزاد را نداشته باشد، نه،
نمیخواهد این را بفرماید، بلکه مردم به حسب طبع خودشان این طور عمل میکنند، و به همین جهت خداي تعالی خطابشان کرده
که اگر توانائی آن را ندارید که با زنان آزاد ازدواج کنید، میتوانید براي رهائی از فشار تجرد با کنیزان ازدواج کنید، و از این کار
صفحه 316 از 369
( دل چرکین نباشید، و در عین حال تذکر داد که آزاد و برده هر دو انسان و از جنس هم هستند. (صفحه 568
13 . آیه (حکم سرپرستی مردان بر زنان)
اشاره
«، اَلرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بِعْضٍ وَ بِما اَنْفَقُوا مِنْ اَمْوالِهِمْ فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ »
مردان بر زنان قیمومت و سرپرستی دارند، به خاطر اینکه خدا بعضی را بر بعضی برتري داده، و به خاطر اینکه مردان از مال خود »
نفقه زنان و مهریه آنان را میدهند، پس زنان صالح و شایسته باید فرمانبر شوهران در کامگیري و تمتعات جنسی و حافظ ناموس و
34 / نساء) …) « مدافع و آبروي آنان در غیابشان باشند، همانطور که خدا منافع آنان را حفظ فرموده است
شرح
آن «، بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْ َ ض هُمْ عَلی بِعْضٍ » : به معناي کسی است که مسؤول قیام به امر شخصی دیگر است، و مراد از جمله « قَیِّم »
زیادتهایی است که خداي تعالی به مردان داده، به حسب طاقتی که بر اعمال دشوار و امثال آن دارند، چون زندگی زنان یک
مهریهاي است که مردان به « بِما اَنْفَقُوا » زندگی احساسی و عاطفی است، که اساس و سرمایهاش رقت و لطافت است، و مراد از جمله
زنان میدهند، و نفقهاي است که همواره به آنان میپردازند. و از عمومیت علت به دست میآید که حکمی که مبتنی بر آن علت
است یعنی قیم بودن مردان بر زنان نیز عمومیت دارد، و منحصر به شوهر نسبت به همسر نیست، و چنان نیست که مردان تنها بر
همسر خود قیمومت داشته باشند، بلکه حکمی که جعل شده براي نوع مردان و بر نوع زنان است، البته در جهات عمومی که ارتباط
با زندگی هر دو طایفه دارد، و بنابراین پس آن جهات عمومی که عامه مردان در آن جهات بر عامه زنان قیمومت دارند، عبارت
است از مثل حکومت و قضا که حیات جامعه بستگی به آنها دارد، و قوام این دو مسؤولیت و یا بگو دو مقام بر نیروي تعقل است،
که در مردان بالطبع بیشتر و قويتر است تا در زنان، همچنین دفاع از سرزمین با اسلحه که قوام آن برداشتن نیروي بدنی و هم نیروي
«، اَلرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ » : عقلی است، که هر دوي آنها در (صفحه 569 ) مردان بیشتر است تا در زنان. و بنابراین، اینکه فرمود
که ظاهر در خصوصیاتی است که بین زن و … « فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ » : اطلاقی تام و تمام دارد، و اما جملات بعدي که میفرماید
شوهر هست نمیخواهد این اطلاق را مقید کند، بلکه میخواهد فرعی از فروع این حکم مطلق را ذکر نموده، جزئی از میان جزئیات
آن کلی را بیان کند، پس این حکم جزئی است که از آن حکم کلی استخراج شده، نه اینکه مقید آن باشد.
وظایف زنان در زندگی مشترك
مراد از صالحات همان معناي لغوي کلمه است، و آن همان است که به لیاقت «، فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللّهُ »
شخص نیز تعبیر میشود، و کلمه قانتات عبارت است از دوام طاعت و خضوع، و از اینکه در مقابل این گونه زنان زنان ناشزه را قرار
به دست میآید که مراد از صالحات نیز همسران صالح است، نه هر زن صالح، و خلاصه «، وَ اللّاتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ » : داد، و فرمود
حکمی که روي صالحات کرده، و فرموده صالحات چنین و چنانند، مخصوص زنان در حال ازدواج است نه مطلق زنان. و در این
جمله که به تعبیر (زنان صالح چنین و چنانند،) دستور داده که زنان صالح باید چنین و چنان باشند، در واقع حکم مربوط به شؤون
زوجیت و کیفیت معاشرت منزلی را بیان کرده، و این حکم در عین حال حکمی است که در سعه و ضیقش تابع علتش، یعنی همان
قیمومت مرد بر زن از نظر زوجیت است، پس بر زن واجب است شوهر را اطاعت کند، و او را در هر شأنی که به شؤون زوجیت
صفحه 317 از 369
راجع میشود حفظ نماید.
استقلال زن در اراده شخصی و عمل فردي و مالکیت
همان طور که قیمومت صنف مردان بر صنف زنان در مجتمع بشري تنها مربوط میشود به جهات عامهاي که زنان و مردان هر دو
( در آن جهات شریکند، و چون جهاتی است که نیازمند به تعقل بیشتر و نیروي زیادتر است که در مردان وجود دارد، (صفحه 570
یعنی امثال حکومت و قضا و جنگ بدون اینکه استقلال زن در اراده شخصی و عمل فردي او خدشهاي بخورد، و بدون اینکه مرد
حق داشته باشد اعتراض کند که تو چرا فلان چیز را دوست میداري و یا فلان کار را میکنی، مگر آنکه زن کار زشت را دوست
234 / بقره) همچنین قیمومت ) «. فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ فیما فَعَلْنَ فی اَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ » : بدارد، یا مرتکب شود، به شهادت اینکه فرمود
مرد بر زنش به این نیست که سلب آزادي از اراده زن و تصرفاتش در آنچه مالک آن است بکند، و معناي قیمومت مرد این نیست
که استقلال زن را در حفظ حقوق فردي و اجتماعی او، و دفاع از منافعش را سلب کند، پس زن همچنان استقلال و آزادي خود را
دارد، هم میتواند حقوق فردي و اجتماعی خود را حفظ کند، و هم میتواند از آن دفاع نماید و هم میتواند براي رسیدن به این
هدفهایش به مقدماتی که او را به هدفهایش میرساند متوسل شود.
مفهوم قیمومت مرد بر زن
معناي قیمومت مرد این است که مرد به خاطر این که هزینه زندگی زن را از مال خودش میپردازد، تا از او استمتاع ببرد، پس بر او
نیز لازم است در تمامی آنچه مربوط به استمتاع و همخوابگی مرد میشود او را اطاعت کند، و نیز ناموس او را در غیاب او حفظ
کند، و وقتی غایب است مرد بیگانه را در بستر او راه ندهد، و آن بیگانه را از زیبائیهاي جسم خود که مخصوص شوهر است تمتع
ندهد، و نیز در اموالی که شوهرش در طرف ازدواج و اشتراك در زندگی خانوادگی به دست او سپرده و او را مسلط بر آن ساخته
خیانت نکند. پس معناي آیه مورد بحث این میشود که زنان مسلمان سزاوار است صفت صلاح را پیشه خود بسازند، که اگر چنین
کنند قهرا قانتات خواهند بود، یعنی همواره و دائما شوهران خود را در هرچه که از ایشان بخواهند اطاعت خواهند کرد، البته هر
چیزي که با تمتع شوهران ارتباط داشته باشد، و واجب است بر آنان که جانب خود را در همه چیزهایی که متعلق حق شوهران است
معناي جمله این است که زنان مطیع شوهران خویشند، و حافظ غیب «، بِما حَفِظَ اللّهُ » ( در غیاب شوهران حفظ کنند. (صفحه 571
ایشانند، به حفظی که خدا از حقوق ایشان کرده، چون قیمومت را براي آنان تشریع و اطاعتشان و حفظ غیبتشان را بر زنان واجب
فرموده است.
حکم رفتار با زنان ناسازگار
وَ اللاّتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِیالْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَاِنْ اَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبیلاً اِنَّ اللّهَ کانَ عَلِیّا »…
و زنانی را که بیم دارید نافرمانیتان کنند، نخست اندرز دهید، اگر به اطاعت در نیامدند، با آنها قهر کنید، و در بستر » «،… کَبیرا
خود راه ندهید، و اگر این نیز مؤثر نشد بزنیدشان اگر به اطاعت درآمدند دیگر براي ادامه زدنشان بهانهجویی مکنید، و به خاطر
به معناي عصیان و « نُشوز » 34 / نساء) کلمه …) « علوي که خدا به شما داده مغرور نشوید، که دارنده علو و بزرگی خدا است
این است که علائم آن به تدریج پیدا شود، و معلوم گردد که خانم میخواهد « خوف نُشوز » استکبار از اطاعت است، و مراد از
موعظه را نتیجه ترس از نُشوز، قرار داد، نه از خود نشوز، شاید براي این بوده که رعایت حال « فَعِظُوهُنَّ » : ناسازگاري کند. در جمله
موعظه را در بین علاجهاي سه گانه کرده باشد، و بفهماند از میان این سه راه علاج موعظه علاجی است که هم در حال نشوز مفید
صفحه 318 از 369
فَعِظُوهُنَّ وَ » : واقع میشود، و هم قبل از نشوز، و هنگام پیدا شدن علامتهاي آن و علاجهاي سه گانه همان است که عبارت
بر آن دلالت میکند، و از معناي آیه میدانیم که بین این سه علاج ترتیب هست، و میخواهد « اهْجُرُواهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ
بفرماید اول او را موعظه کنید، اگر موعظه اثر نگذاشت با او قهر کنید، و رختخوابتان را جدا سازید، و اگر این نیز مفید واقع نشد، او
را بزنید. دلیل بر این که رعایت تدریج و ترتیب لازم است این است که ترتیب نامبرده به حسب طبع نیز وسایل گوناگونی از کیفر
دادن است، هر کس بخواهد کسی را کیفر کند طبیعتا اول از درجه ضعیف آن شروع میکند، و سپس به تدریج کیفر را شدید و
این است که بستر محفوظ باشد، ولی در بستر با او قهر « وَ اهْجُرُواهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ » : شدیدتر میسازد. (صفحه 572 ) ظاهر جمله
کند، مثلًا در بستر پشت به او کند، و یا ملاعبه نکند، و یا طوري دیگري بیمیلی خود را به او بفهماند، گو اینکه ممکن است با مثل
بوده « مَضْجَعْ » این عبارت جدا کردن بستر نیز اراده بشود، ولی بعید است، چون مضجع را به لفظ جمع آورده، اگر منظور جدا کردن
فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُواهُنَّ » : باشد، دیگر به حسب ظاهر احتیاج نبود کلمه نامبرده را به لفظ جمع بیاورد. در مجمعالبیان در تفسیر جمله
هجر در مضاجع به این است که در رختخواب » : از امام ابیجعفر علیهالسلام روایت کرده که فرمود … «، فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ
زن برود، ولی پشت خود را به او کند، و نیز در معناي زدن از آن جناب روایت کرده که باید با مسواك او را زد، (مسواك، چوب
یعنی اگر در اثر اعمال آن سه راه … «، فَاِنْ اَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبیلًا » «(. کوچکی بود که براي تمیز کردن دندان به کار میرفت
علاج به اطاعت شما درآمدند، دیگر علیه آنان بهانهجویی مکنید، و با اینکه اطاعت شما میکنند براي اذیت و آزارشان دنبال بهانه
و اعلام میدارد به این که مقام پروردگارشان علی «، اِنَّ اللّهَ کانَ عَلِیّا کَبیرا » نگردید، و در آخر این مطلب را تعدیل میکند به اینکه
و کبیر است، پس از قدرت و تفوقی که بر زنان خود دارند مغرور نشوند و سوء استفاده ننموده در اثر غرور به آنها ظلم و استعلا و
( استکبار نکنند، و همواره به یاد علو مقام پروردگارشان باشند. (صفحه 573
14 . آیه (ترس از جدائی، و حکم رفع اختلاف بین زن و شوهر)
اشاره
و» «،… وَ اِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَما مِنْ اَهْلِهِ وَ حَکَما مِنْ اَهْلِها اِنْ یُریدا اِصْلاحا یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُما اِنَّ اللّهَ کانَ عَلیما خَبیرا »…
اگر ترسیدید کار به جایی بکشد، داوري از خانواده مرد و داوري از خانواده زن بفرستید، که اگر بناي آن دو به اصلاح باشد خداي
35 / نساء) ) «. تعالی بینشان را توافق پدید میآورد، که خدا همواره دانایی باخبر است
شرح
به معناي قهر کردن و عداوت است، خداي سبحان براي مواردي که احتمال برود کار زن و شوهر به دشمنی بیانجامد « شِقاق » کلمه
دستور داده یک حَکَم از طرف زن، و یک حکم از طرف مرد به مسأله رسیدگی کنند، زیرا دخالت یک حکم این خطر را دارد که
این است که اگر واقعا «، اِنْ یُریدا اِصْلاحا یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُما » : او جانب یک طرف را بگیرد، و حکم جائرانه کند. و معناي اینکه فرموده
هر دو طرف نزاع بناي داشته باشند، و عناد و لجبازي در کارشان نباشد خداي تعالی به وسیله این دو حَکَم بین آن دو توافق و
اصلاح برقرار میکند، چون وقتی دو طرف زمام اختیار خود را به حکم خود بدهند (حکمی که خودشان پسندیدهاند،) قهرا توافق
حاصل میشود. ولی در آیه شریفه حصول توافق را به خداي تعالی نسبت داده، به اینکه سبب عادي یعنی اصلاح خواهی آن دو
تسلیم بودنشان در برابر حُکمی که حَکَمها میکنند در کار هست، و باید نتیجه را به این سبب نسبت بدهد، لیکن به خداي تعالی
نسبت داد تا در ضمن بفهماند سبب حقیقی و آن کسی که میان اسباب ظاهري و مسببات آنها رابطه برقرار میکند خداي تعالی
صفحه 319 از 369
در کافی به سند خود از «. اِنَّ اللّهَ کانَ عَلیما خَبیرا » : است، او است که هر حقی را به صاحب حق میدهد، و در آخر آیه میفرماید
فرمود: این دو حَکَم «، فَابْعَثُوا حَکَما مِنْ اَهْلِهِ وَ حَکَما مِنْ اَهْلِها » : ابی بصیر از امام صادق علیهالسلام روایت کرده که در تفسیر جمله
باید با زن و شوهر شرط کنند، که هر حُکمی که کردند آن دو قبول کنند، اگر حکم کردند که باید از هم (صفحه 574 ) جدا
( شوند، بپذیرند، و اگر حکم کردند که باید با هم باشند بپذیرند. ( 1
15 . آیه (خوف زن از بیمیلی و اعراض شوهر)
اشاره
وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْ لِحا بَیْنَهُما صُ لْحاً وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ وَ أُحْضِ رَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ إِنْ »
و هرگاه زنی از بیمیلی و یا سرگرانی شوهرش بیم دارد و بخل که خدا به منظور » « تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیراً
حفظ و دفاع از حق در نهاد جانها نهاده در او تحریک شد، او و همسرش مجازند به منظور نوعی اصلاح از قسمتی از حقوق خود
«. صرفنظر کنند و صلح در هر حال بهتر است، و اگر شما مردان احسان کنید و رعایت تقوا بنمائید خدا از آنچه میکنید باخبر است
128 / نساء) )
شرح
سیاق آیه دلالت دارد بر اینکه مراد از صلح و مصالحه کردن این است که زن از بعضی حقوق زناشوئی خودش صرفنظر کند تا انس
و علاقه و الفت و توافق شوهر را جلب نماید و به این وسیله از طلاق و جدائی جلوگیري کند و بداند که صلح بهتر است. اگر شرط
اصلاح را خوف نشوز و اعراض قرار داد، نه خود آن دو را، براي این بود که صلح موضوعش از زمانی تحقق مییابد که علامتها
به معناي بخل است، و جمله مورد بحث میخواهد این « شُح » کلمه «، نْفُسُ الشُّحَّ 􀁴 وَ اُحْضِ رَتِ الا » . و آثار ترس آور آن تحقق یابد
حقیقت را خاطرنشان سازد که غریزه بخل یکی از غرائز نفسانیهاي است که خداي تعالی بشر را بر آن غریزه مفطور و مجبول کرده
تا به وسیله این غریزه منافع و مصالح خود را حفظ نماید و از ضایع شدن آن دریغ کند، پس هر نفسی داراي شح و بخل هست و
بخلش همواره حاضر در نزد او است، یک زن نسبت به حقوقی که ***** 1- المیزان ج: 4 ص: 544 . (صفحه 575 ) در زوجیت
دارد یعنی در لباس و خوراك و بستر و عمل زناشوئی، بخل میورزد، یعنی از تلف شدن و غصب شدن آن جلوگیري میکند، و
یک مرد نیز در صورتی که به زندگی کردن با همسرش بیمیل باشد، از موافقت و محبت و اظهار علاقه به او بخل میورزد، در
چنین صورتی حرجی بر آن دو نیست در اینکه بین خود صلح برقرار نمایند، یعنی یکی از آن دو از پارهاي حقوق خود چشمپوشی
این جمله موعظهاي است براي مردان که از طریق احسان و تقوا تجاوز «، وَ اِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَاِنَّ اللّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرا » . کند
نکنند و متذکر این معنا باشند که خداي عز و جل از آنچه میکنند باخبر است، پس در معاشرت با زنان، جور و ستم نکنند و آنان
( را مجبور نسازند که از حقوق حق خود چشم بپوشند، هر چند که خود آنان میتوانند چنین کنند.( 1
روایات وارده در زمینه رفتار با همسران
روایات در زمینه رفتار با همسران در جوامع حدیث از طرق شیعه و اهل سنت بسیار وارد شده، و از میان همه آن روایات زیباتر
روایتی است که مرحوم کلینی در کافی از ابی ابراهیم موسی بن جعفر علیهالسلام نقل کرده که فرمود: جهاد زن این است که نیکو
شوهرداري کند. و از جامعترین کلمات در این باره سخنی است که در نهج البلاغه آمده، سخنی که علاوه بر جامعیت مشتمل است
صفحه 320 از 369
به رأس اساس تشریع احکام راجع به زنان، و این سخن را کافی نیز به سند خود از عبداللّه بن کثیر از امام صادق علیهالسلام از علی
بن ابیطالب علیهالسلام نقل کرده، و نیز به سند خود از اصبغ بن نباته از آن جناب آورده که در نامهاي که به فرزندش نوشته فرموده:
و همچنین کلام دیگري که که در این باره از رسول خدا صلی الله «. اِنَّ الْمَرْأَةَ رَیْحانَۀٌ وَ لَیْسَتْ بِقَهْرَمانَۀَ زن ریحانه است نه قهرمان »
علیه و آله نقل شده که فرمود: ***** 1- المیزان ج: 5 ص: 156 . (صفحه 576 ) زن لعبت است، هر کس او را گرفت مراقب باشد
ضایعش نسازد، آري رسول خدا صلی الله علیه و آله تعجب میکرد از مردي که همسرش را میزند، و آنگاه با همان دست با وي
معانقه میکند. در کافی نیز به سند خود از ابی مریم از امام ابیجعفر علیهالسلام روایت کرده که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و
آله فرمود: آیا تعجب نیست که کسی همسرش را بزند، و آنگاه با او دست به گردن شود؟ امثال این بیانات در احادیث بسیار زیاد
است، که اگر کسی در آنها دقت کند نظریه اسلام درباره زنان را درك میکند. در تفسیر عیاشی از ابن مسلم از امام باقر
علیهالسلام روایت آورده که فرمود: امیرالمؤمنین در مورد زنی که به ازدواج مردي درآمده بود و مرد با او و کسان او شرط کرده
بود که اگر همسري دیگر اختیار کند و از او کنارهگیري نماید، و یا کنیزي بر سرش بگیرد خود به خود طالق باشد، چنین قضاوت
کرد: که شرط خدا قبل از شرط شما واجب الوفا است، و خداي تعالی قبل از اینکه شما چنین شرطی بکنید بر عموم امت شرط کرد
که مرد اختیار گرفتن چهار همسر را دارد بنابراین شوهر اگر خواست میتواند به شرط خود وفا کند و اگر خواست میتواند او را
طلاق ندهد، و همسر دیگري نیز بگیرد، و یا کنیزي اختیار کند، و اگر او سر راهش را بگیرد، شوهر میتواند قهر کند، و در بستر
و نیز درباره گرفتن کنیزان «، فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ » : پشت به او بخوابد زیرا خداي تعالی فرموده
وَ اللاّتی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی » : و درباره رابطه زناشوئی فرموده «، احل لکم مما ملکت ایمانکم » : فرموده
( صفحه 577 ) «. الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَاِنْ اَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبیلًا اِنَّ اللّهَ کانَ عَلِیّا کَبیرا
16 . آیه (زندگی مشترك با همسران متعدد، با رعایت مساوات و عدالت)
اشاره
وَ لَنْ تَسْتَطیعُوا اَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْ تُمْ فَلا تَمیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوها کَالْمُعَلَّقَۀِ وَ اِنْ تُصْ لِحُوا وَ تَتَّقُوا فَاِنَّ اللّهَ کانَ غَفُورا »
شما هرگز نمیتوانید در بین چند همسر عدالت را (به تمام معنا یعنی زائد بر مقدار واجب شرعی) رعایت کنید، هر چند » «، رَحیما
که در آن باره حرص به خرج دهید پس (حداقل آن یعنی مقدار واجب را رعایت کنید،) و به کلی از او اعراض مکنید که بلا
تکلیفش گذارید و اگر اصلاح کنید و تقوا پیشه خود سازید و در نتیجه از گناهش درگذرید و به او ترحم کنید بدانید که گذشت
129 / نساء) ) «. و ترحم صفت خدا است
شرح
این جمله حکم عدالت در بین همسران را بیان میکند، که خداي عزوجل در اول سوره تشریع کرده و به مردان حکم کرده بود که:
که در آیه قبلی بود، به این معنا … «، وَاِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا » : اگر میترسید نتوانید عدالت برقرار کنید به یک زن اکتفا کنید. نیز جمله
اشاره دارد، چون آن جمله خالی از بوئی از تهدید نیست و این تهدید باعث میشود که شنونده در تشخیص حقیقت عدل در بین
زنان دچار حیرت شود. کلمه عدل به معناي حد وسط در بین افراط و تفریط است و تشخیص این حد وسط از امور صعب و بسیار
دشوار است و مخصوصا از این جهت که ارتباط با دلها دارد، چون رعایت دوستی عادلانه در بین زنان و اینکه یک مرد به اندازه
مساوي زنان خود را دوست بدارد، امري ناشدنی است، چون بطور دائم از حیطه اختیار آدمی بیرون است. لذا خداي تعالی بیان
صفحه 321 از 369
میکند که رعایت عدالت به معناي حقیقی آن در بین زنان و اینکه یک مرد حد وسط حقیقی دوستی را در بین زنان خود رعایت
کند چیزي است که هیچ انسانی قادر بر آن نیست، هر قدر هم که در تحقق دادن آن حرص بورزد، پس آنچه در این باب بر مرد
واجب است این است که یکسره از حد وسط به یکی از دو طرف افراط و تفریط منحرف نشود و تا آنجا که برایش ممکن است
رعایت عدالت را بکند و مخصوصا مراقب باشد که به طرف تفریط یعنی کوتاهی در اداي حق همسر (صفحه 578 ) خود منحرف
نگردد و زن خود را بلاتکلیف و مانند زن بیشوهر نگذارد که نه شوهر داشته باشد و از شوهرش بهرهمند شود و نه نداشته باشد تا
بتواند همسري دیگر اختیار نموده، و یا پی کار خود برود. پس، از عدالت در بین زنان آن مقداري که بر مردان واجب است این
است که در عمل و سلوك بین آنان مساوات و برابري را حفظ کند، اگر حق یکی را میدهد حق دیگري را نیز بدهد و دوستی و
علاقمندي به یکی از آنان وادارش نکند که حقوق دیگران را ضایع بگذارد، این آن مقدار واجب از عدالت است و اما مستحب از
عدالت این است که به همه آنان احسان و نیکی کند و از معاشرت با هیچ یک از آنان اظهار کراهت و بیمیلی نکند و به هیچ یک
فَلا » : بداخلاقی روا ندارد، همچنانکه سیره و رفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله با همسرانش اینطور بود. و این ذیل یعنی جمله
هرگز نمیتوانید بین زنان عدالت برقرار کنید، هر » : خود دلیل بر این است که منظور از جمله «، تَمیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوها کَالْمُعَلَّقَۀِ
این نیست که قدرت بر عدالت را بطور مطلق نفی کند تا نتیجهاش این باشد که به انضمام آن با «، چند که بر این معنا حرص بورزید
ازدواج متعدد در اسلام لغو شود، همچنانکه بعضی از مفسرین این نتیجه را گرفته و گفتهاند: «، فَاِنْ خِفْتُمْ اَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً » : جمله
(جمله اول میفرماید: هر قدر هم که کوشش کنید و حرص بورزید نمیتوانید بین چند زن رفتاري عادلانه داشته باشید و جمله دوم
میفرماید: اگر نتوانستید عدالت برقرار کنید به یک زن اکتفا کنید، پس نتیجه حاصل از انضمام این دو آیه این میشود که تعدد
میفرماید: چنان … «، فَلا تَمیلُوا کُلَ الْمَیْلِ » : زوجات در اسلام ممنوع و ملغی است،) و این اشتباه بزرگی است، براي اینکه جمله
نباشد که یکی از زنها بطور کلی مورد اعراض شما واقع گشته، مثل زنی بشود که اصلًا شوهر ندارد، و این خود دلیل بر این است
میخواهد عدالت واقعی و حقیقی را نفی کند و بفرماید شما نمیتوانید بین چند همسر عدالت … «، هرگز نمیتوانید » : که جمله
واقعی را برقرار نموده (حتی علاقه قلبی خود را بین آنان بطور مساوي تقسیم کنید،) پس آن مقدار عدالتی که تشریع شده، عدالت
تقریبی (صفحه 579 ) است، آن هم در مرحله رفتار نه در مرحله علاقه قلبی و عدالت تقریبی در مرحله رفتار امري است ممکن
(همچنانکه میبینیم بسیاري از افراد با تقوا و متدین این عدالت را رعایت میکنند و رفتاري یکسان با همسران خود دارند، هر چند
که در دل یکی را از دیگران بیشتر دوست بدارند.) سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله و عملکرد مسلمانان به آن سنت در جلو
چشم رسول خدا صلی الله علیه و آله بود و آن جناب از رفتار مسلمانان با زنان متعدد خود اطلاع داشت و ایرادي به آنان نمیگرفت
و همان سنت تا عصر حاضر در بین مسلمین برقرار و متصل مانده و همه اینها دلیل بر بطلان آن توهم است. علاوه بر اینکه توهم
صرف «، فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ » : مذکور باعث میشود بگوئیم: اول آیه تعدد زوجات که میفرماید
فرضی است عقلی که در عالم خارج حتی یک مصداق هم ندارد و این نظریه باطلی است که کلام خداي سبحان اجل از مثل آن
وَاِنْ تُصْ لِحُوا وَ تَتَّقُوا فَاِنَّ اللّهَ کانَ غَفُورا » : است. خداي تعالی بعد از دستورات و نصایحی که در امر معاشرت با زنان داشت با جمله
مردان را تشویق و ترغیب کرده به اینکه هرگاه امارات و نشانههاي ناسازگاري را دیدند، بلادرنگ درصدد اصلاح برآیند «، رَحیما
و بیان فرموده که این اصلاح کردن خود یکی از مصادیق تقوا است و تقوا هم به دنبال خود مغفرت و رحمت را میآورد و این
( در حقیقت تأکیدي است بعد از تأکیدي دیگر. ( 1 … «، وَ اِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا » : و بعد از جمله «، وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ » : جمله بعد از جمله
( -1 المیزان ج: 5 ص: 156 . (صفحه 580 *****
17 . آیه (حکم معاشرت شایسته با زنان در جامعه اسلامی)
صفحه 322 از 369
اشاره
و با زنان بطور شایسته معاشرت » «،… وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَاِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسی اَنْ تَکْرَهُوا شَیْئا وَ یَجْعَلَ اللّهُ فیهِ خَیْرا کَثیرا »…
«. کنید، و اگر از آنان بدتان میآید باید بدانید که ممکن است شما از چیزي بدتان بیاید که خدا خیر بسیار را در آن نهاده باشد
19 / نساء) )
شرح
کلمه معروف به معناي هر امري است که مردم در مجتمع خود آن را بشناسند، و آن را انکار نکنند، و بدان جاهل نباشند، و چون
دستور به معاشرت کردن با زنان را مقید فرمود به قید معروف قهرا معناي امر به معاشرت با زنان معاشرتی است که در بین مأمورین
به این امر یعنی مسلمانان معروف باشد. و معاشرتی که از نظر مردان معروف و شناخته شده، و در بین آنها متعارف است، این است
که یک فرد از جامعه، جزئی باشد مقوم جامعه، یعنی در تشکیل جامعه دخیل باشد، و دخالتش مساوي باشد با دخالتی که سایر
اعضاء دارند، و در نتیجه تأثیرش در بدست آمدن غرض تعاون و همکاري عمومی به مقدار تأثیر سایر افراد باشد، و بالاخره همه
افراد مورد این تکلیف قرار گیرند که هریک کاري را که در وسع و طاقت دارد و جامعه نیازمند محصول آن کار است انجام دهند،
و آنچه از محصول کارش موردنیاز خودش است، به خود اختصاص دهد، و مازاد را در اختیار سایر افراد جامعه قرار داده، در مقابل
از مازاد محصول کار دیگران آنچه لازم دارد بگیرد، این آن معاشرتی است که در نظر افراد جامعه معروف است، و اما اگر یک فرد
از جامعه غیر این رفتار کند و معلوم است که غیر این تنها یک فرض دارد و آن این است که دیگران به او ستم کنند و استقلال او
در جزئیت براي جامعه را باطل نموده، تابع و غیر مستقل سازند، به این معنا که دیگران از حاصل کار او بهرهمند بشوند، ولی او از
حاصل کار دیگران بهرهاي نبرد، و شخص او را مورد استثنا قرار دهند. و خداي تعالی در کتاب کریمش بیان کرده که مردم همگی
و بدون استثنا چه مردان و چه زنان شاخههائی از یک تنه درختند، و اجزا و ابعاضی هستند براي طبیعت (صفحه 581 ) واحده
بشریت، و مجتمع در تشکیل یافتن محتاج به همه این اجزا است، همان مقدار که محتاج جنس مردان است، محتاج جنس زنان
و این حکم عمومی منافات با این معنا ندارد، که هریک از دو «. بَعْضُ کُمْ مِنْ بَعْضٍ همه از همید » : خواهد بود، همچنان که فرمود
طایفه زن و مرد خصلتی مختص به خود داشته باشد، مثلًا نوع مردان داراي شدت و قوت باشند، و نوع زنان طبیعتا داراي رقت و
عاطفه باشند، چون طبیعت انسانیت هم در حیات تکوینی و هم اجتماعیش نیازمند به ابراز شدت و اظهار قوت است، و هم محتاج به
اظهار مودت و رحمت است، همچنانکه نیازمند به آن است که دیگران نسبت به او اظهار شدت و قوت کنند و هم اظهار محبت و
رحمت نمایند، و این دو خصلت دو مظهر از مظاهر جذب و دفع عمومی در مجتمع بشري است. روي این حساب دو طایفه مرد و
زن از نظر وزن و از نظر اثر وجودي با هم متعادلند، هم چنانکه افراد طایفه مردان با همه اختلافی که در شؤون طبیعی و اجتماعی
دارند، بعضی قوي و عالم و زیرك و بزرگ و رئیس و مخدوم و شریف، و بعضی دیگر ضعیف و جاهل و کودن و مرئوس و خادم
و پستاند، و همچنین تفاوتهائی دیگر از این قبیل دارند، در عین حال از نظر وزن و تأثیري که در ساختمان این مجتمع بشري
دارند متعادلند. پس میتوان گفت و بلکه باید گفت که این است آن حکمی که از ذوق مجتمع سالم و دور از افراط و تفریط
منبعث میشود، از ذوق مجتمعی که طبق سنت فطرت تشکیل شده و عمل میکند و از آن منحرف نمیشود، اسلام نیز در آیه مورد
بحث و دستورات دیگر خواسته است انحراف جامعه را برطرف نموده، به طرف همان سنت فطرت بکشاند، بنابراین براي چنین
جامعهاي هیچ چارهاي جز این نیست که حکم تسویه در معاشرت در آن جاري شود، و این همان است که به عبارت دیگر از آن به
حریت اجتماعی و آزادي زنان و مردان تعبیر میکنیم، و حقیقت آن این است که انسان بدان جهت که انسان است داراي فکر و
اراده است، و نیز داراي اختیار است، میتواند آنچه (صفحه 582 ) برایش سودمند است از آنچه مضر است انتخاب کند، و در این
صفحه 323 از 369
اراده است، و نیز داراي اختیار است، میتواند آنچه (صفحه 582 ) برایش سودمند است از آنچه مضر است انتخاب کند، و در این
اختیارش استقلال دارد، و همین انسان وقتی وارد اجتماع میشود، در آن حال نیز اختیار دارد، و لیکن در حدودي که مزاحم با
سعادت مجتمع انسانی نباشد، در این چهار دیواري استقلال در انتخاب را دارد، و هیچ مانعی نمیتواند از اختیار او جلو بگیرد، و یا
او را در انتخاب و اختیار تابع بیچون و چراي غیر سازد. این معنا نیز منافات ندارد با اینکه بعضی از طبقات و یا بعضی از افراد از
یک طبقه به خاطر مصالحی از پارهاي مزایا برخوردار و یا از پارهاي امتیازات محروم باشند. مثلًا مردان در اسلام بتوانند قاضی و
حاکم شوند، و به جهاد بروند، و بر آنها واجب باشد نفقه زنان را بدهند، و احکامی دیگر از این قبیل خاص آنان باشد، و زنان از
آنها محروم باشند، و نیز کودکان نابالغ اقرارشان نافذ نباشد، و نتوانند مستقلًا معامله کنند، و مکلف به تکالیف اسلام نباشند، و امثال
این احکام که در باب حجر (و افرادي که از تصرفات مالی محجورند)، در کتب فقهی ذکر شده است. پس همه این تفاوتها
خصوصیات احکامی است که متوجه طبقات و اشخاصی از مجتمع میشود، و علتش اختلافی است که در وزن اجتماعی آنان است،
در عین اینکه همه در اصل داشتن وزن انسانی و اجتماعی شریکند، چون ملاك در داشتن اصل وزن انسان بودن و داراي فکر و
اراده بودن است، که در همه هست. البته این را هم بگوئیم که این احکام اختصاصی مختص به شریعت مقدسه اسلام نیست، بلکه
در تمامی قوانین مدنی و حتی در همه اجتماعاتی که براي خود سنتی دارند کم و بیش یافت میشود، هر چند که قانون نداشته
باشند، و زندگیشان جنگلی باشد، و با در نظر گرفتن این مطالب اگر بخواهیم همه را در یک عبارت کوتاه بگنجانیم جامعترین آن
فَاِنْ » : که بیانش گذشت. (صفحه 583 ) و اما جمله « وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ » : عبارات جمله مورد بحث است که میفرماید
از قبیل اظهار یک امر مسلم و معلوم، به صورت امري مشکوك و «، کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسیی ان تَکْرَهُوا شَیْئا وَ یَجْعَلَاللّهُ فیهِ خَیْرا کَثیرا
محتمل است، تا غریزه تعصب را در شنونده تحریک نکند. خواهی پرسید چرا قرآن با تعبیر ملایم خواست رسوم و تعصبات مخاطب
را تحریک نکند؟ جوابش این است که مجتمع بشري در آن روز یعنی در عصر نزول قرآن زن را در جایگاه و موقعیتی که در متن
واقع دارد، جاي نمیداد، و از اینکه زن را جزء اجتماع بشري بداند کراهت داشت، و حاضر نبود او را مانند طبقه مردان جزء مقوم
بشمارد، بلکه مجتمعاتی که در آن عصر روي پاي خود ایستاده بودند، یا مجتمعی بود که زن را موجودي طفیلی و خارج از جامعه
انسانی و ملحق بدان میدانست، ملحق دانستنش از باب ناچاري بود، چون میخواست از وجودش استفاده کند، و یا مجتمعی بود که
او را انسان میدانست، ولی انسانی ناقص در انسانیت، نظیر کودکان و دیوانگان، با این تفاوت که کودکان بالاخره روزي بالغ
میشوند، و داخل انسانهاي تمام عیار میشوند، و دیوانگان نیز احتمالًا روزي بهبودي مییافتند، ولی زنان براي همیشه به انسانیت
…«، فَاِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ » : کامل نمیرسیدند، در نتیجه باید براي همیشه در تحت استیلاي مردان زندگی کنند، و شاید این که در جمله
کراهت را به خود زنان نسبت داد، و فرمود: (اگر از زنان کراهت داشتید،) و نفرمود: (اگر از ازدواج با زنان کراهت داشتید،) به
( 1- المیزان ج: 4 ص: 401 . (صفحه 584 ***** ( خاطر این بوده که به این معنا اشاره کرده باشد. ( 1
18 . آیه (نهی از اجراي نظرات خلاف شرع همسران و فرزندان)
اشاره
هان اي » «، یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا اِنَّ مِنْ اَزْواجِکُمْ وَ اَوْلادِکُمْ عَدُوّا لَکُمْ فَاحْذَروُهُمْ وَ اِنْ تَعْفُوا وَ تَصْ فَحُوا وَ تَغْفِروُا فَأِنَ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ »
کسانی که ایمان آوردید! بعضی از همسران و فرزندان شما دشمن شمایند از آنان بر حذر باشید و اگر عفو کنید و از خطاهایشان
اِنَّما اَمْوالُکُمْ وَ » ( 14 /تغابن ) «، بگذرید و بدیهایشان را ندیده بگیرید کاري خدایی کردهاید چون خداي تعالی هم غفور و رحیم است
«. جز این نیست که اموال و اولاد شما فتنه و مایه آزمایش شمایند و نزد خدا اجري عظیم هست » «. اَوْلادُکُمْ فِتْنَۀٌ وَ اللّهُ عِنْدَهُ اَجْرٌ عَظیمٌ
15 / تغابن) )
صفحه 324 از 369
شرح
وابسته کردن دشمنی همسران را به مؤمنین مجموعا علت حکم را میرساند و میفهماند که بعضی از همسران مؤمنین که با آنان
دشمنی میورزند بدان علت میورزند که شوهرانشان ایمان دارند، و عداوت به خاطر ایمان جز این نمیتواند علت داشته باشد که
این زنان بیایمان میخواهند شوهران خود را از اصل ایمان، و یا از اعمال صالحهاي که مقتضاي ایمان است، از قبیل انفاق در راه
خدا و هجرت از دار الکفر، برگردانند و منصرف کنند، و شوهران زیربار نمیروند، قهرا زنان با آنان دشمنی میکنند، و یا
میخواهند کفر و معصیتهاي بزرگ از قبیل بخل و خودداري از انفاق در راه خدا را بر آنان تحمیل کنند، چون دوست میدارند
شوهران بجاي علاقمندي به راه خدا و پیشرفت دین خدا و مواسات با بندگان خدا، به اولاد و همسران خود علاقمند باشند، و براي
تأمین آسایش آنان به دزدي و غصب مال مردم دست بزنند. پس خداي سبحان بعضی از فرزندان و همسران را دشمن مؤمنین
شمرده، البته دشمن ایمان ایشان، و از این جهت که دشمن ایمان ایشانند شوهران و پدران را وادار میکنند دست از ایمان به خدا
بردارند، و پارهاي اعمال صالحه را انجام ندهند، و یا بعضی از گناهان کبیره و مهلکه را مرتکب شوند، و چه بسا مؤمنین در بعضی
از (صفحه 585 ) خواستههاي زن و فرزند به خاطر محبتی که به آنان دارند اطاعتشان بکنند، و لذا در آیه شریفه میفرماید: از این
«، وَ اِنْ تَعْفُوا وَ تَصْ فَحُوا وَ تَغْفِروُا فَأِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ » ! گونه زنان و فرزندان حذر کنید، و رضاي آنها را مقدم بر رضاي خدا نگیرید
میخواهند مؤمنین را تشویق کنند به اینکه اگر زن و فرزندانشان آثار دشمنی مذکور را از « تَغْفِروُا » و «، تَصْفَحُوا » و «، تَعْفُوا » سه جمله
اِنَّما اَمْوالُکُمْ وَ اَوْلادُکُمْ فِتْنَۀٌ وَ اللّهُ عِنْدَهُ اَجْرٌ » . خود بروز دادند، صرفنظر کنند، و در عین حال برحذر باشند که فریب آنان را نخورند
کلمه فتنه به معناي گرفتاريهایی است که جنبه آزمایش دارد، و آزمایش بودن اموال و فرزندان به خاطر این است که این «، عَظیمٌ
دو نعمت دنیوي از زینتهاي جذاب زندگی دنیا است، نفس آدمی به سوي آن دو آن چنان جذب میشود که از نظر اهمیت
همپایه آخرت و اطاعت پروردگارش قرار داده، رسما بر سر دو راهی قرار میگیرد، و بلکه جانب آن دو را میچرخاند، و از آخرت
46 / کهف) و تعبیر آیه مورد بحث کنایه از ) «. اَلْمالُ وَ الْبَنُونَ زینَۀُ الْحَیوةِ الدُّنْیا » : غافل میشود، همچنان که در جاي دیگر فرمود
نهی است، میخواهد از غفلت از خدا به وسیله مال و اولاد نهی کند، و بفرماید: با شیفتگی در برابر مال و اولاد جانب خدا را رها
( 1- المیزان ج: 19 ص: 515 . (صفحه 586 ***** ( نکنید، با اینکه نزد او اجري عظیم هست. ( 1
بچه داري
19 . آیه (حکم شیر دادن به بچه، و وظایف والدین)
اشاره
وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ یُتِمَّ الرَّضاعَۀَ وَ عَلَی الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لا تُکَلَّفُ نَفْسٌ »
إِلاَّ وُسْعَها لا تُ َ ض ارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَ عَلَی الْوارِثِ مِثْلُ ذلِکَ فَإِنْ أَرادا فِصالًا عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ
عَلَیْهِما وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِ عُوا أَوْلادَکُمْ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَیْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ
مادران، فرزندان خویش را دو سال تمام شیر دهند، براي کسی که میخواهد شیردادن را کامل کند، و صاحب فرزند » « بَصیرٌ
خوراك و پوشاك آنها را به شایستگی عهدهدار است، هیچکس بیش از توانش مکلف نمیشود، هیچ مادري به سبب طفلش زیان
نبیند و نه صاحب فرزند به سبب فرزندش، وارث نیز مانند این را برعهده دارد، اگر پدر و مادر به رضایت و مشورت هم خواستند
طفل را از شیر بگیرند گناهی بر آنان نیست، و اگر خواستید براي فرزندان خود دایه بگیرید، اگر فردي را که در نظر میگیرید به
233 / بقره) ) «. شایستگی به او حقی بدهید گناهی بر شما نیست، از خدا بترسید و بدانید که خداي بیناي اعمال شما است
صفحه 325 از 369
233 / بقره) ) «. شایستگی به او حقی بدهید گناهی بر شما نیست، از خدا بترسید و بدانید که خداي بیناي اعمال شما است
شرح
مَوْلُودٌ » یعنی والد تشریع شده است، و اما اینکه چرا بجاي والد کلمه « مَوْلُودٌ لَه » و « وَلَد » و « والِدِه » حکم در آیه شریفه تنها در مورد
آنکس که فرزند براي او متولد شده،) را به کار برده؟ براي این بوده که به حکمت حکمی را که تشریع کرده اشاره نموده ) « لَه
باشد، یعنی بفهماند پدر به علت اینکه فرزند براي او متولد میشود و در بیشتر احکام زندگیش ملحق به اوست البته در بیشترش نه
همه احکام که بیانش در آیه تحریم خواهد آمد. ناگزیر مصالح زندگی و لوازم تربیت و از آن جمله خوراك و پوشاك و نفقه
مادري که او را شیر میدهد به عهده او است، و این هم به عهده مادر او است که پدر فرزند را ضرر نزند، و آزار نکند، براي اینکه
فرزند براي پدرش متولد شده است. حق مطلب در مسأله فرزند این است که نظام تکوین فرزند را ملحق به پدر و مادر، (صفحه
587 ) هر دو میکند، براي اینکه هستی فرزند مستند به هر دوي آنها است، و اما اعتبار اجتماعی البته در این باره مختلف است،
مَوْلُودٌ » بعضی از امتها فرزند را ملحق به مادر میدانند، و بعضی به پدر، و آیه شریفه، نظریه دوم را معتبر شمرده و با تعبیر از پدر به
از امام صادق علیهالسلام روایت … «، وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ اَوْلادَهُنَّ » : به این اعتبار اشاره کرده است. در تفسیر عیاشی در ذیل آیه « لَه
آمده که این آیه را تلاوت کرد، سپس فرمود: فرزند، مادام که شیر میخورد متعلق به پدر و مادر است، و هر دو بالسویه با
فرزندشان مرتبطند، ولی همینکه از شیر گرفته شد پدر از مادر و بستگان وي به او نزدیکتر و سزاوارتر است، و اگر پدر، زنی را پیدا
کند که با روزي چهار درهم او را شیر بدهد، و مادر گفت من پنج درهم میگیرم، پدر قانوناً میتواند فرزند را از همسرش بگیرد،
و به دایه بدهد، لیکن این عمل اخلاقاً درست نیست، و نوعی اجبار و خشونت نسبت به فرزند است، و او را در دامن مادرش باقی
گذاشتن به لطف و مهربانی و مدارا نزدیک است.
دوره کامل شیردادن
به معناي مکیدن « اِرْضاع …» « مادران، فرزندان خویش را دو سال تمام شیر دهند …» « وَ الْوالِداتُ یُرْضِ عْنَ اَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ »
به معناي سال است، و اگر سال را حول (گردش) نامیدهاند به خاطر این « حَوْل » پستان به منظور نوشیدن شیر از آن است، و کلمه
است که سال میگردد و اگر حول را به وصف کمال مقید کرد، براي این بود که سال اجزاي بسیاري دارد، دوازده ماه و سیصد و
پنجاه و پنج روز است، و چه بسا میشود که به مسامحه یازده ماه و یا سیصد و پنجاه روز را هم یک سال مینامند، مثال میگویند:
( در فلان شهر یک سال ماندم، در حالی که چند روز کمتر بوده است. (صفحه 588
حق ادامه شیر دادن مادر مطلقه
دلالت دارد بر «، لِمَنْ اَرادَ اَنْ یُتِمَّ الرَّضاعَۀَ » جمله «. براي کسی که میخواهد شیردادن را کامل کند » «، لِمَنْ اَرادَ اَنْ یُتِمَّ الرَّضاعَۀَ »
اینکه: حضانت (کودکی را در دامن پروریدن) و شیر دادن حق مادر طلاق داده شده، و موکول به اختیار او است. اگر خواست
میتواند کودکش را شیر دهد و در دامن بپرورد، و اگر نخواست میتواند از این کار امتناع بورزد، و همچنین رساندن مدت دو سال
را به آخر، حق اوست، اگر خواست میتواند دو سال کامل شیر دهد، و اگر نخواست میتواند مقداري از دو سال شیر داده، از
تکمیل آن خودداري کند، و اما شوهر چنین اختیاري ندارد، که از ابتدا اگر خواست بچه را از همسر مطلقهاش بگیرد و اگر
فَاِنْ اَرادا فِصالًا » نخواست نگیرد، البته در صورتی که همسرش موافق بود، میتواند یکی از دو طرف را اختیار کند، همچنانکه جمله
وَ عَلَی الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لا تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ » این معنا را میرساند. رعایت حق حضانت و شیر دادن مادر … «،
و صاحب فرزند خوراك و پوشاك آنها را به …» « وُسْعَها لا تُ َ ض ارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَ عَلَی الْوارِثِ مِثْلُ ذلِکَ
صفحه 326 از 369
شایستگی عهدهدار است هیچکس بیش از توانش مکلف نمیشود، هیچ مادري به سبب طفلش زیان نبیند و نه صاحب فرزند، به
منظور از کلمه مولود له پدر طفل است و منظور از رزق و کسوت، خرجی و لباس … « سبب فرزندش، وارث نیز مانند این را برعهده
است، و خداي عزوجل این خرجی و نفقه را مقید به معروف کرد، یعنی متعارف از حال چنین شوهر و چنین همسر و آنگاه مطلب
را چنین تعلیل کرد: که خدا هیچ کسی را به بیش از طاقتش تکلیف نمیکند، و آنگاه دو حکم دیگر هم بر این حکم ضمیمه کرد:
اول اینکه: حق حضانت و شیردادن و نظیر آن مال همسر است، پس شوهر نمیتواند به زور میان مادر و طفل جدائی بیندازد، و یا از
اینکه مادر فرزند خود را (صفحه 589 ) ببیند، و یا مثلًا ببوسد، و یا در آغوش بگیرد جلوگیري کند، براي اینکه این عمل مصداق
روشن مضاره و حرج بر زن است، که در آیه شریفه، از آن نهی شده است.
رعایت حق پدر بوسیله مادر
دوم اینکه: زن نیز نمیتواند در مورد بچه شوهر، به شوهر مضاره و حرج وارد آورد، مثلًا نگذارد پدر فرزند خود را ببیند، و از این
لا تُضارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ: نه زن به وسیله فرزندش به » : قبیل ناراحتیها فراهم کند، چون در آیه شریفه میفرماید
پس در جمله مورد بحث، هم حکم تشریع مراعات شده، و هم حکم تکوین، یعنی هم فرموده، از «! ضرر و حرج میافتد، و نه پدر
نظر تکوین، فرزند هم مال پدر و هم مال مادر است، و از طرفی دیگر فرموده: از نظر تشریع و قانون، فرزند تنها از آن پدر است.
از … « وارث نیز مانند این را بر عهده دارد » «،… وَ عَلَی الْوارِثِ مِثْلُ ذلِکَ » … هزینههاي بچه و نفقه همسر مطلقه بعد از فوت پدر
ظاهر آیه برمیآید: آنچه که به حکم شرع به گردن پدر است، مانند خرجی و لباس، در صورتی که پدر فوت شود به گردن وارث
او خواهد بود. (از آنجا که اصل این مسائل مربوط به فقه است در این موارد باید به کتب فقهی مراجعه شود، و آنچه ما در معناي
آیه گفتیم موافق با مذهب ائمه اهل بیت علیهمالسلام است، چون از اخباري که از ایشان رسیده، همین معنا استفاده میشود، و
همچنین موافق با ظاهر آیه شریفه نیز هست). در تفسیر عیاشی از امام باقر و یا امام صادق علیهالسلام روایت کرده که در ذیل جمله
فرمود: منظور خرج است، اگر شوهر در همین ایام از دنیا برود نفقه زن مطلقهاش را باید ورثه او بدهند. «، وَ عَلَی الْوارِثِ مِثْلُ ذلِکَ »
و نیز در همان کتاب از امام صادق علیهالسلام روایت کرده که در معناي همین جمله فرمود: (صفحه 590 ) وارث هم مانند خود
متوفی نباید زن مطلقه را آزار دهد، مثلًا بگوید نمیگذارم بچهاش به دیدنش برود، و زن مطلقه هم وارث را نباید آزار دهد، مثلًا
اگر ورثه چیزي نزد او دارند از دادنش مضایقه نکند، و ورثه نباید بر آن کودك سخت بگیرند.
بازگرفتن بچه از شیر
فَإِنْ أَرادا فِصالاً عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما وَ إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِ عُوا أَوْلادَکُمْ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِذا سَلَّمْتُمْ ما آتَیْتُمْ »
اگر پدر و مادر به رضایت و مشورت هم خواستند طفل را از شیر بگیرند » «. بِالْمَعْرُوفِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ
گناهی بر آنان نیست و اگر خواستید براي فرزندان خود دایه بگیرید، اگر فردي را که در نظر میگیرید به شایستگی به او حقی
…« فَاِنْ اَرادا فِصالًا عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ » «! بدهید گناهی بر شما نیست، از خدا بترسید و بدانید که خدا بیناي اعمال شما است
کلمه فصال به معناي از شیر جداکردن کودك است، و کلمه تشاور به معناي اجتماع کردن در مجلس مشاوره است، و این جمله به
خاطر حرف فاء که در آغاز دارد تفریع بر حقی است که قبلًا براي زوجه تشریع شده، و به وسیله آن حرج از بین برداشته شد، پس
حضانت و شیردادن بر زن واجب و غیر قابل تغییر نیست، بلکه حقی است که میتواند از آن استفاده کند و میتواند ترکش کند.
پس ممکن است نتیجه مشورتشان این باشد که هر دو راضی شده باشند بچه را از شیر بگیرند، بدون اینکه یکی از دو طرف ناراضی
و یا مجبور باشد و همچنین ممکن است نتیجه این باشد که پدر، فرزند خود را به زنی دیگر بسپارد تا شیرش دهد، و همسر خودش
صفحه 327 از 369
راضی به شیر دادن نشود و یا فرضا شیرش خراب باشد، و یا اصلًا شیر نداشته باشد، و یا جهاتی دیگر، البته همه اینها در صورتی
است که مرد به خوبی و خوشی آنچه را که زن استحقاق دارد به او بدهد، و در همه موارد منافاتی با حق (صفحه 591 ) زن نداشته
در این جمله، امر به «! وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعْلَمُوا اَنَّ اللّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ » . همین را میرساند «، اِذا سَلَّمْتُمْ ما اتَیْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ » باشد، و قید
تقوا میکند و اینکه این تقوا به اصلاح صورت این اعمال باشد، چون احکام نامبرده همه اموري بود مربوط به صورت ظاهر، و لذا
وَ اِذا طَلَّقْتُمُالنِّساءَ فَبَلَغْنَ اَجَلَهُنَّ » دنباله جمله فرمود: و بدانید که خدا بدانچه میکنید بینا است، … به خلاف ذیل آیه قبلی یعنی آیه
231 /بقره) که در ذیل آن فرمود: از خدا پروا کنید، و بدانید که خدا به هر چیزي دانا است! براي این که آیه نامبرده مشتمل …) «،
231 /بقره) و معلوم است که ضرار و دشمنی سبب میشود که از ظاهر اعمال تجاوز ) «، وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِرارا لِتَعْتَدُوا » : بود بر جمله
نموده، به نیت نیز سرایت کند، و در نتیجه پارهاي از دشمنیهایی که در صورت عمل ظاهر نیست انجام دهد، دشمنیهائی که بعدها
( 1- المیزان ج: 2 ص: 360 . (صفحه 592 ***** ( اثرش معلوم گردد.( 1
پاکیزگی و زناشوئی
پاکیزگی از نظر اسلام، و پاکیزگی در زناشوئی
طهارت و پاکیزگی در مقابل نجاست از کلماتی است که معنایش در ملت اسلام دایر است، و احکام و خواصی براي آنها تشریع
شده، و قسمت عمدهاي از مسائل دینی را تشکیل میدهد، و این دو کلمه به خاطر اینکه بسیار بر سر زبانها است، حقیقتی شرعی و یا
حداقل حقیقت متشرعهاي گردیده است که معناي این دو جور حقیقت در فن اصول بیان شده است. اسلام معناي طهارت و نجاست
را معتبر شمرده، و همچنین طهارت و نجاست مادي و معنوي هر دو را پذیرفته، بلکه در معارف کلیه و در قوانین مقرره نیز سرایت
222 / بقره) که منظور ) «، وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتّی یَطْهُرْنَ » : داده، بعضی قوانین را طاهر، و بعضی را نجس خوانده، از آن جمله میفرماید
أُولئِک الَّذینَ لَمْ یُرِدِ اللّهُ » 6 / مائده) و ) «، لکِنْ یُریدُ لِیُطَهِّرَکُمْ » 4 / مدثر) و ) «، وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ » از این طهارت پاکی از حیض است، و
79 / واقعه). شریعت اسلام همچنین یک عده چیزهائی را نجس شمرده، ) « لا یَمَسُّهُ اِلاَّ الْمُطَهَّروُنَ » 41 / مائده) و ) «، اَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ
مانند: خون، بول، غائط، و منی از انسان و بعضی حیوانات، و پارهاي حیوانات زنده چون خوك، و حکم کرده به اینکه در نماز و
خوردن و نوشیدن از آنها اجتناب شود. و اموري را هم طهارت خوانده، مانند: شستشوي جامه و بدن از نجاستی که به آنها برخورده
که آن را طهارت خبیثه خوانده، و طهارت با وضو و غسل آنطور که در کتب فقهی شرح داده شده به دست میآید و آن را طهارت
حدثیه خوانده. اسلام دین توحید است، و تمامی فروع آن به همان اصل واحد برمیگردد، و آن اصل واحد است، که در تمامی
فروع دین منتشر شده است. (صفحه 593 ) از اینجا روشن میگردد که اصل توحید، طهارت هم هست، طهارت کبرا نزد خداي
سبحان، و بعد از این طهارت کبرا و اصلی، بقیه معارف کلیه نیز طهارتهائی است براي انسان، و بعد از آن معارف کلیه اصول
اخلاقی فاضله نیز طهارت باطن از رذائل است، و بعد از اصول اخلاقی احکام عملی نیز که به منظور صلاح دنیا و آخرت بشر تشریع
وَ» : 6 / مائده) و هم آیه ) «، یُریدُ لِیُطَهِّرَکُمْ » : شده طهارتهائی دیگر است، و آیات مذکوره نیز بر همین مقیاس انطباق دارد، هم آیه
33 / احزاب) و هم آیات دیگري که در معناي طهارت وارد شده است. ) «، یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا
20 . آیه (پاك شدن ماهانه رحم در بانوان)
اشاره
222 / بقره) ) «. از تو از مسأله حیض میپرسند بگو آن آزاري است براي زنان » «، وَ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْمَحیضِ قُلْ هُوَ اَذًي »
صفحه 328 از 369
شرح
« اَذًي » جریان خون معروفی است که صفات مخصوصی دارد، و زنان حائض آن صفات را میشناسند. اینکه محیض را « حَیض »
خوانده، چون خون حیض که به عادت زنان مربوط است، از عمل خاصی حاصل میشود که طبیعت زن در مزاج خون طبیعی زن
انجام میدهد، و مقداري از خون طبیعی او را فاسد و از حال طبیعی خارج نموده، و به داخل رحم میفرستد، تا بدین وسیله رحم را
پاك کند، و یا اگر جنین در آن باشد، با آن خون جنین را غذا دهد، و یا اگر بچه بدنیا آمده ماده اصلی براي ساختن شیر جهت
( کودك را آماده سازد. (صفحه 594
21 . آیه (اوقات کنارهگیري از آمیزش)
اشاره
پس باید که از زنان در حال حیض کنارهگیري کنید و با ایشان نزدیکی » «، فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحیضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتّی یَطْهُرْنَ »
222 / بقره) ) «. جنسی ننمائید تا وقتی که پاك شوند
شرح
را هم به معناي جمع شدن با زنان در حال حیض گرفته، و در معناي آیه گفتهاند: از « مَحیضْ » ، را به معناي ضرر گرفتند « اَذًي » کلمه
تو میپرسند آیا در چنین حالی جایز است با زنان جمع شد؟ جواب داده شده این عمل ضرر است، و درست هم هست چون
پزشکان گفتهاند: طبیعت زن در حال حیض سرگرم پاك کردن رحم، و آماده کردن آن براي حامله شدن است، و جماع در این
حال نظام این عمل را مختل میسازد، و به نتیجه این عمل طبیعی یعنی به حمل و به رحم زن صدمه میزند.
کنارهگیري از آمیزش در اقوام مختلف
به معناي عزلت گرفتن و دوري گزیدن از معاشرت است، و مراد از اعتزال ترك نزدیکی از محل خون است. طوائف « اِعْتِزال »
مختلف مردم در مسأله محیض آراء و مذاهبی مختلف دارند، یهود در آن مسأله شدت عمل به خرج میداد، و در حال حیض زنان،
حتی از غذا و آب و محل زندگی و بستر زنان دوري میکرد، و در تورات نیز احکامی سخت درباره زنان حائض و کسانی که در
محل زندگی و در بستر و غیره با ایشان نزدیکی میکنند وارد شده است. و اما نصارا، در مذهب ایشان هیچ حکمی درباره اجتماع با
زنان حائض، و نزدیک شدن به ایشان نیامده، و اما مشرکین عرب، آنان نیز در این باره هیچ حکمی نداشتند، جز اینکه ساکنین
مدینه و دهات اطراف آن، از این کار اجتناب میکردند، و این بدان جهت بود که آداب و رسوم یهودیان در ایشان سرایت کرده
بود، و همان سختگیريهاي یهود را در معاشرت با زنان حائض معمول میداشتند، و اما (صفحه 595 ) عربهاي دیگر، چه بسا این
عمل از مستحب هم میدانستند، و میگفتند جماع با زنان در حال حیض باعث میشود فرزندي که ممکن است پدید شود خونخوار
از زنان در حال حیض » : باشد، و خونخواري در میان عشایر صحرانشین صفتی پسندیده بوده است. و به هر حال پس اینکه فرمود
هر چند ظاهرش امر به مطلق کنارهگیري است همانطور که یهودیان میگفتند، و هر چند که براي تأکید این «! کنارهگیري کنید
آنجائی که » : با در نظر داشتن اینکه منظور از « فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ اَمَرَکُمُ اللّهُ » : و لیکن جمله «، وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ » : ظاهر بار دوم هم فرمود
وَ لا » و جمله دوم یعنی «، فَاعْتَزِلُوا » : همان مجراي خون است، که در آخر آیه است، خود قرینه است بر اینکه جمله «، خدا دستور داده
جنبه کنایه دارند، نه تصریح، و مراد از آمدن زنان و نزدیکی با ایشان نزدیکی از محل خون است فقط، نه مطلق مخالطت « تَقْرَبُوهُنَّ
صفحه 329 از 369
و معاشرت، و نه مطلق تمتع و لذتگیري از آنان. پس معلوم شد اسلام در مسأله حیض زنان راه وسط را اتخاذ کرده، راهی میانه در
بین تشدید تمامی که یهود اتخاذ کرده، و در بین اهمال مطلقی که نصارا پیش گرفتهاند، و آن راه میانه این است که مردان در
هنگام عادت زنان از محل ترشح خون نزدیکی نکنند، و تمتعات غیر این را میتوانند ببرند.
22 . آیه (اوقات مجاز آمیزش)
اشاره
تا وقتی که پاك شوند، پس » «،… حَتّی یَطْهُرْنَ فَاِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ اَمَرَکُمُ اللّهُ اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ »…
همینکه غسل کردند میتوانید آن طور که خدا دستورتان داده با ایشان نزدیکی کنید که خدا مردم تائب را دوست میدارد و
222 / بقره) ) «. آنهائی را هم که در پی پاك شدن هستند دوست میدارد
شرح
یا به معناي شستن محل «، فَاِذا تَطَهَّرْنَ » : به معناي قطع شدن جریان خون از زنان است، و در جمله «، حَتّی یَطْهُرْنَ » : طهارت در جمله
امري است که تنها جواز را … «، فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ اَمَرَکُمُ اللّهُ » : خون است، و یا به معناي غسل کردن (صفحه 596 ) است، و جمله
میرساند، و دلالت بر وجوب ندارد، چون بعد از نهی واقع شده، و میخواهد بطور کنایه بفهماند: بعد از پاك شدن، و یا غسل
اَمَرَکُمُ » کردن زن، نزدیکی کردن با او جایز است، و این ادبی است الهی و لایق به قرآن کریم! و اگر امر نامبرده را مقید کرد به قید
براي این بود که آن ادب را تکمیل کرده باشد چون عمل جماع در نظر بدوي امري است لغو و لهو، لذا آن را مقید کرد به امر «، اللّهُ
خدا، و با این قید از اموري قرارش داد که خدا تکوینا به آن امر کرده، تا دلالت کند بر اینکه جماع یکی از اموري است که تمامیت
نظام نوع انسانی هم در حیاتش و هم در بقایش منوط به آن است، پس سزاوار نیست چنین امري را بازیچه قرار داد، بلکه باید از
از نظر سیاق شباهت به آیه … «، فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ اَمَرَکُمُ اللّهُ » : دیدگاه یکی از اصول نوامیس تکوینیش نظر کرد. و آیه شریفه
223 / بقره) دارد، ) «، فَأْتُوا حَرْثَکُمْ اَنّی شِئْتُمْ وَ قَدِّمُوا لَاِنْفُسِکُمْ » : 187 / بقره) و آیه ) «، فَالاْنَ باشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللّهُ لَکُمْ » : شریفه
پس از این شباهت چنین به نظر میرسد که مراد از امر به آمدن در آیه مورد بحث، امر تکوینی است، که خلقت و تکوین انسان هم
بر آن دلالت دارد، چون خلقتش مجهز به اعضائی است که اگر مسأله تناسل نبود اعضائی زاید و بیهوده بود، و نیز مجهز به قوائی
است که انسان را به عمل زناشوئی دعوت میکند، تا نسل بشر قطع نگردد، پس امر نامبرده امر شرعی نیست، همچنانکه منظور از
نیز همین مسأله توالد و تناسل است، و این معنا به خوبی از آیه استفاده میشود. بعضی «، وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللّهُ لَکُمْ » : کتابت در جمله
از مفسرین به این آیه استدلال کردهاند بر اینکه جمع شدن با زنان از عقب حرام است، ولی استدلال بسیار سست و ناپسند است،
پس نزد ایشان شوید از آنجا » : براي اینکه منشأ و اساس آن یکی از دو پندار است، که هر دو غلط است، یا گمان کردهاند که مفهوم
این است که از عقب نزدیک نشوید، که این مفهوم لقب است، و قطعا حجت نیست و این عبارت که فرمان «، که خدا دستور داده
تکوینی خدا به (صفحه 597 ) اینکه باید نسل بشر حفظ شود با نزدیکی از جلو اطاعت میشود، هیچ ربطی به حلیت و حرمت سایر
اقسام نزدیکی ندارد.
اهمیت پاکیزگی از نظر خدا
توبه به معناي برگشتن به سوي خداي سبحان است و تَطَهُّر به معناي پذیرفتن و شروع به «! اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ »
صفحه 330 از 369
طهارت است، یا بگو صرفنظر کردن جدي از پلیدي و برگشتن به اصل (یعنی طهارت) است، پس در نتیجه هر دو عنوان توبه و تطهر
در مورد اوامر و نواهی خدا، و مخصوصا در مورد طهارت و نجاست صادقند، چون گردن نهادن به اوامر خدا و دستبرداري از
هرچیز که خدا نهی کرده، هم تطهر از قذارت است، که مخالف اصل و مفسدهآور است، و هم توبه و بازگشت به سوي خدا است،
تعلیل نموده است. … «، اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ » : و به همین مناسبت بوده که خداي تعالی حکم در آیه را با جمله
چون لازم است میان حکم و علتی که براي آن ذکر میشود مناسبت و انطباقی باشد و در آیه مورد بحث چند حکم آمده، یکی
دوري کردن از جماع در حال حیض، و یکی انجام این عمل در غیر آن حال، و از آنجائی که توابین و متطهرین در جمله مورد
صیغه مبالغه و به معناي « تَوّابین » بحث مطلق آمده، تمامی مراتب توبه و طهارت را به بیانی که گذشت شامل میشود. و چون کلمه
کسی است که بسیار توبه میکند، بعید نیست این مبالغه را از کلمه متطهرین نیز استفاده کنیم، در نتیجه کثرت در توبه و طهارت از
هر جهت استفاده شود، هم کثرت از جهت نوع توبه و طهارت، و هم از جهت عدد آن دو، آن وقت معنا چنین میشود که خدا همه
انواع توبه را دوست میدارد، چه اینکه با استغفار باشد و چه اینکه با امتثال همه اوامر و نواهی او باشد، و چه با معتقد شدن به همه
اعتقادات حقه باشد، و نیز خدا همه انواع تطهر را دوست میدارد، چه اینکه با گرفتن وضو و انجام غسل باشد، و چه اینکه با انجام
اعمال (صفحه 598 ) صالحه باشد، و چه اینکه با کسب علوم حقه باشد، هم همه این انواع توبه و تطهر را دوست میدارد، و هم
تکرار آن دو را.
23 . آیه (همسران شما کشتزار شمایند!)
اشاره
زنان شما کشتزار » «! نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ اَنّی شِئْتُمْ وَ قَدِّمُوا لَاِنْفُسِکُمْ وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعْلَمُوا اَنَّکُمْ مُلاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ »
شمایند از هر طرف خواستید به کشتزار خود در آئید و در صدد پدید آوردن یادگاري و نسلی براي خود بر آئید و از خدا پروا کنید
223 / بقره) ) «! و بدانید که شما او را دیدار خواهید کرد و مؤمنین را بشارت ده
شرح
نسبت زنان به جامعه انسانی نسبت کشتزار است به انسان کشتکار، همانطور که کشتزار براي بقاي بذر لازم است، و اگر نباشد
بذرها به کلی نابود میشود، و دیگر غذائی براي حفظ حیات و ابقاي آن نمیماند، همچنین اگر زنان نباشند نوع انسانی دوام
نمییابد، و نسلش قطع میشود. آري خداي سبحان تکون و پدید آمدن انسان، و یا بگو به صورت انسان درآمدن ماده را تنها در
رحم مادران قرار داده، و از سوي دیگر طبیعت مردان را طوري قرار داده که متمایل و منعطف به سوي زنان است با اینکه مقداري
از آن ماده اصلی در خود مردان هم وجود دارد، و در نتیجه میان دو دسته از انسانها مودت و رحمت قرار داده و چون چنین بوده
قطعا غرض از پدیدآوردن این جذبه و کشش، پدیدآوردن وسیلهاي بوده براي بقاي نوع، پس دیگر معنا ندارد، آن را مقید به وقتی
و یا محلی معین نموده، از انجام آن در زمانی و مکانی دیگر منع کند، بله مگر آنکه در یک مورد خاص انجام این عمل مزاحم با
به خوبی «، وَ قَدِّمُوا لَاِنْفُسِکُمْ » : امري دیگر شود، امري که فی نفسه واجب بوده، و اهمالش جایز نباشد و با این بیان معناي جمله
( روشن میشود. (صفحه 599
نتیجه روابط زناشوئی صالح: تولد فرزند صالح و توشه آخرت
صفحه 331 از 369
و درصدد پدید آوردن یادگاري و نسلی براي خود برآئید و از » «، وَ قَدِّمُوا لَاِنْفُسِکُمْ وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعْلَمُوا اَنَّکُمْ مُلاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ »
که خطاب به « قَدِّمُوا لَاِنْفُسِکُمْ » : مراد از اینکه فرمود «! خدا پروا کنید و بدانید که شما او را دیدار خواهید کرد و مؤمنین را بشارت ده
مردان است و یا به مردان و زنان هر دو، واداشتن انسانها به ازدواج و تناسل است، تا نوع بشر در زمین باقی بماند، و این هم معلوم
است که غرض خداي سبحان از بقاي نوع بشر در زمین، بقاي دین او، و ظهور توحید و پرستش او است، و براي این است که
56 / ذاریات). ) « وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاِْنْسَ اِلاّ لِیَعْبُدُونِ » : جوامع بشري باشند تا با تقواي عمومی خود او را بپرستند، همچنانکه فرمود
بنابراین اگر دستوراتی میدهد که با حیات آنان و بقایشان مرتبط است، براي این است که به این وسیله آنان را به عبادت
پروردگارشان برساند، نه براي اینکه بیشتر به دنیا بگروند، و در شهوات شکم و فرج فرورفته، در وادي غی و غفلت سرگردان شوند.
هر چند مسأله توالد و تقدیم داشتن افرادي جدید الوجود به بشریت و جامعه است، «، و براي خود مقدم بدارید » : پس مراد از جمله
بشریتی که همه روز افراد زیادي از آن دستخوش مرگ و فنا میشود، و به مرور زمان عددش نقصان میپذیرد، و لیکن این
مطلوبیت فی نفسه نیست غرض به خود توالد تعلق نگرفته، بلکه براي این است که با توالد و آمدن افرادي جدید به روي زمین ذکر
خداي سبحان در زمین باقی بماند، و افراد صالحی داراي اعمال صالح پدید آیند، تا خیرات و مثوباتشان هم عاید خودشان شود، و
12 / یس) بیانی که از نظر ) «. وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ اثارَهُمْ » : هم عاید پدرانی که باعث پدید آمدن آنان شدند، همچنانکه فرمود
خواننده گذشت این احتمال را تأیید میکند که مراد از تقدیم براي خود، از پیش فرستادن اعمال صالح است، براي روز قیامت،
وَ ما تُقَدِّمُوا (صفحه 600 ) لَاِنْفُسِکُمْ مِنْ » : 40 / نبأ) و نیز فرموده ) «، یَوْمَ یَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ یَداهُ » : همچنانکه در جائی دیگر فرموده
از نظر سیاق «، وَ قَدِّمُوا لَاِنْفُسِکُمْ وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعْلَمُوا اَنَّکُمْ مُلاقُوهُ » : 20 / مزمل) پس جمله ) « خَیْرٍ تَجِدوُهُ عِنْدَ اللّهِ هُوَ خَیْرا وَ اَعْظَمَ اَجْرا
18 /حشر) میباشد. پس مراد از ) « یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللّهَ اِنَّ اللّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ » : نظیر آیه
جمله مورد بحث (و خدا داناتر است)، تقدیم عمل صالح و تقدیم اولاد به این امید است که اولاد نیز افرادي صالح براي جامعه
تقوا به صورت عمل صالح در خصوص نزدیکی با حرث است، و خلاصه میخواهد … «، وَ اتَّقُوا اللّهَ » : باشند. و مراد از جمله
بفرماید: در نزدیکی با زنان از حدود خدا تعدي نکنید و پاس حرمت خدا را بدارید، و محارم خدا را هتک مکنید! و مراد از جمله:
تشویق به تقوا و شکافتن معناي آن است، میفرماید: از روز لقاي الله و سوء حساب بترسید، همچنانکه در … «، وَ اعْلَمُوا اَنَّکُمْ مُلاقُوهُ »
و « بدانید » تقوا به معناي ترسازخداست، و اطلاق کلمه … «، وَ اتَّقُوا اللّهَ آن اللّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ » : آیه سوره حشر هم که میفرمود
وَ» : اراده لازمه آن که همان مراقبت و تحفظ و اتقا باشد، امري است که در کلام شایع است، از آن جمله خداي عزوجل فرموده
24 / انفال) که منظور از آن لازمه آن است، که همان تقوا باشد، یعنی بترسید و پروا داشته ) «، اعْلَمُوا اَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه
باشید، از حائل شدن خدا میان شما و دلهایتان، و چون عمل صالح و ترس از روز حساب از لوازم خاصه ایمان بود، لذا در آخر
( -1 المیزان ج: 2 ص: 310 . (صفحه 601 ***** (1) «. وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ » : کلام فرمود
رفتار با محرم و نامحرم
24 . آیه (حکم حجاب)
اشاره
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنی أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً »
هان اي پیامبر! به همسرانت، و دخترانت و زنان مؤمنین، بگو تا جلباب خود پیش بکشند، بدین وسیله بهتر معلوم میشود که » « رَحیماً
59 / احزاب) ) «. زن مسلمانند، در نتیجه اذیت نمیبینند، و خدا همواره آمرزنده رحیم است
صفحه 332 از 369
شرح
جلابیب آن جامهاي است سرتاسري که تمامی بدن را میپوشاند، و یا روسري مخصوصی است که صورت و سر را ساتر میشود، و
این است که آن را طوري بپوشند که زیر گلو و سینههایشان در انظار «، پیش بکشند مقداري از جلباب خود را » منظور از جمله
یعنی پوشاندن همه بدن به شناخته شدن به اینکه اهل عفت و حجاب و صلاح «، ذلِکَ اَدْنی اَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ » . ناظرین پیدا نباشد
و سدادند نزدیکتر است، در نتیجه وقتی به این عنوان شناخته شدند، دیگر اذیت نمیشوند، یعنی اهل فسق و فجور متعرض آنان
( نمیگردند.( 1
25 . آیه (زنان مسن، استثنائی بر حکم عمومی حجاب بانوان)
اشاره
وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَ َ ض عْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزینَۀٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ »
و زنان وامانده که دیگر امید شوهر کردن ندارند به شرطی که زینت خود نشان ندهند گناهی ندارند اگر جامه خویش » « سَمیعٌ عَلیمٌ
60 / نور) ) «. بگذارند، و در عین حال خودداري کردن برایشان بهتر است و خدا شنوا و داناست
شرح
جمع قاعده به معناي زنی است که از نکاح بازنشسته باشد، یعنی دیگر کسی به خاطر پیرياش میل به او نمیکند. « قَواعد » کلمه
به معناي این است که زن محاسن و « تَبَرُّج » -1 المیزان ج: 16 ص: 511 . (صفحه 602 ) در مجمعالبیان گفته: کلمه *****
زیباییهاي خود را که باید بپوشاند، اظهار کند. این آیه در معناي استثنایی است از عموم حکم حجاب، و معنایش این است که بر
هر زنی حجاب واجب است الا زنان مسن، که میتوانند بیحجاب باشند، البته در صورتی که کرشمه و تبرج نداشته باشند. و جمله
کنایه است از خودپوشی، یعنی همین زنان سالخورده نیز اگر خود را بپوشانند بهتر از برهنه بودن است، و «، وَ اَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ »
تعلیل حکمی است که تشریع کرده، و معنایش این است که خدا شنوا است آنچه را که زنان به فطرت «، وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ » جمله
( خود درخواستش را دارند، و دانااست به احکامی که به آن محتاجند. ( 1
26 . آیه (امر به مردان براي حفظ نگاه خود از نامحرمان)
اشاره
به مردان مؤمن بگو دیدگان » «، قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ اَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُروُجَهُمْ ذلِکَ اَزْکی لَهُمْ اِنَّ اللّهَ خَ بیرٌ بِما یَصْ نَعُونَ »
خویش را از نگاه به زنان اجنبی باز گیرند و فرجهاي خویش را نگهدارند این براي ایشان پاکیزهتر است که خدا از کارهایی که
30 / نور) ) «. میکنید آگاه است
شرح
قول در اینجا به معناي امر «، قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْاَبْصارِهِمْ » کلمه غَضّ به معناي روي هم نهادن پلکهاي چشم است. در جمله
است، و معناي جمله این است که به مؤمنین امر کن که چشم خود را بپوشند، و تقدیر آن این است که: ایشان را امر به غض و
صفحه 333 از 369
چشمپوشی کن که اگر امر بکنی چشم خود را میپوشند، و این آیه به جاي اینکه نهی از چشم چرانی کند، امر به پوشیدن چشم
کرده و فرقی ندارد، آن امر این نهی را هم افاده میکند و چون مطلق است، نگاه به زن اجنبی را بر مردان، و نگاه به مرد اجنبی را بر
( زنان تحریم فرموده است. ***** 1- المیزان ج: 15 ص: 227 . (صفحه 603
امر به مردان براي پوشاندن فروج خود از نامحرمان
به معناي شکاف در میان دو « فَرْج » به معناي این است که به ایشان امر کن تا فرج خود را حفظ کنند و کلمه «، وَ یَحْفَظُوا فُروُجَهُمْ »
چیز است که با آن از عورت کنایه آوردهاند، و در قرآن کریم هم که سرشار از اخلاق و ادب است همیشه این کنایه را استعمال
کرده، به طوري که راغب گفته در عرف هم به خاطر کثرت استعمال مانند نص و اسم صریح براي عورت شده است. و مقابلهاي که
افتاده، این معنا را میرساند که مراد از حفظ فروج پوشاندن آن از «، وَ یَحْفَظُوا فُروُجَهُمْ » با جمله «، یَغُضُّوا مِنْ اَبْصارِهِمْ » میان جمله
نظر نامحرمان است، نه حفظ آن از زنا و لواط که بعضی پنداشتهاند، در روایت هم از امام صادق علیهالسلام رسیده که فرمود:
تمامی آیاتی که در قرآن درباره حفظ فروج هست به معناي حفظ از زنا است، به غیر این آیه که منظور در آن حفظ از نظر است. و
بنابراین ممکن است جمله اولی از این دو جمله را با جمله دومی تقیید کرده، و گفت مدلول آیه تنها نهی از نظر کردن به عورت، و
امر به پوشاندن آن است. آنگاه به مصلحت این حکم اشاره نموده، و با بیان آن مردم را تحریک میکند که مراقب این حکم باشند
و آن اشاره این است که میفرماید: این بهتر شما را پاك میکند، علاوه بر این خدا به آنچه میکنید باخبر است.
27 . آیه (امر به زنان براي حفظ نگاه و پوشاندن فروج خود از نامحرمان)
اشاره
وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُ ضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْ رِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبِهِنَّ وَ لا »
یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنی إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنی أَخَواتِهِنَّ أَوْ
نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَۀِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلی عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا یَضْ رِبْنَ
و به زنان باایمان بگو چشم از نگاه به » « بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفینَ مِنْ زینَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَی اللَّهِ جَمیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
مردان اجنبی فرو بندند و فرجهاي خویش را حفظ کنند (صفحه 604 ) و زینت خویش را جز آنچه آشکار است آشکار نسازند و
باید که روپوشهایشان را به گریبانها کنند و زینت خویش را نمایان نکنند مگر براي شوهرانشان، یا پدران و یا پدر شوهران یا
پسران و یا پسر شوهران و یا برادران و یا خواهرزادگان و یا برادرزادگان و یا زنان و یا آنچه مالک آن شدهاند یا افراد سفیه که
تمایلی به زن ندارند و یا کودکانی که از اسرار زنان خبر ندارند، و مبادا پاي خویش را به زمین بکوبند تا آنچه از زینتشان که پنهان
31 / نور) ) «. است ظاهر شود. اي گروه مؤمنان همگی به سوي خدا توبه برید شاید رستگار شوید
شرح
براي زنان هم جایز نیست نظر کردن به چیزي که براي مردان جایز نیست، و بر ایشان هم واجب است که عورت خود را از اجنبی
چه مرد و چه زن بپوشانند.
نهی زنان از ظاهر کردن مواضع زینت خود
صفحه 334 از 369
مراد از زینت زنان، مواضع زینت است، زیرا اظهار خود زینت از قبیل گوشواره و دستبند حرام «، وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ اِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها »
نیست، پس مراد از اظهار زینت، اظهار محل آنها است. خداي تعالی از این حکم آنچه را که ظاهر است استثناء کرده است و در
روایت آمده که مقصود از آنچه ظاهر است صورت و دو کف دست و قدمها میباشد.
امر به زنان در نحوه استفاده از مقنعه
جمع خِمار، و آن جامهاي است که زن سر خود را با آن میپیچد، و زاید آن را به « خُمُر » کلمه «، وَ لْیَضْ رِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبِهِنَّ »
جمع جَیْب که معنایش معروف است، و مراد از جیوب، سینهها است، و معنایش این است « جُیُوب » سینهاش آویزان میکند. و کلمه
که به زنان دستور بده تا اطراف مقنعهها را به سینههاي خود انداخته، آن را بپوشانند.
طبقات هفتگانه محارم سببی و نسبی زنان و مجوز اظهار زینت آنان
طوایف هفتگانهاي که قرآن از آنها نام برده محرمهاي نَسَ بی و سببی زنان «، وَ لایُبْدینَ زینَتَهُنَّ اِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ … اَوْ بَنی اَخَواتِهِنَّ »
هستند. و اجداد شوهران حکمشان حکم پدران ایشان و نوههاي شوهران حکمشان حکم فرزندان ایشان است. و اینکه فرمود:
و زنان را اضافه کرد به ضمیر زنان، براي اشاره به این معنا (صفحه 605 ) بوده که مراد از نساء، زنان مؤمنین است که جایز « نِسائِهِنَّ »
نیست خود را در برابر زنان غیر مؤمن برهنه کنند، از روایات وارده از ائمه اهل بیت علیهمالسلام هم همین معنا استفاده میشود.
اَوِ التّابِعینَ » . هم شامل غلامان میشود و هم کنیزان، و از روایات نیز این اطلاق استفاده میشود «، اَوْ ما مَلَکَتْ اَیْمانُهُنَّ » اطلاق جمله
کلمه اربه به معناي حاجت است، و منظور از این حاجت شهوتی است که مردان را محتاج به ازدواج «، غَیْرِ اُولِی الاِْرْبَۀِ مِنَ الرِّجالِ
بیان تابعین است. و مراد از این رجال تابعین، افراد سفیه و ابلهی هستند که تحت قیمومت دیگران « مِنَ الرِّجالِ » میکند، و کلمه
کلیت را میرساند، یعنی جماعت « الطِّفْلِ » کلمه «، اَوِ الطِّفْلِ الَّذینَ لَمْ یَظْهَروُا عَلی عَوْراتِ النِّساءِ » . هستند و شهوت مردانگی ندارند
اطفالی که بر عورتهاي زنان غلبه نیافتهاند یعنی آنچه از امور زنان که مردان از تصریح به آن شرم دارند، اطفال زشتی آن را درك
نمیکنند، و این به طوري که دیگران هم گفتهاند کنایه از حد بلوغ است.
نهی زنان از پایکوبی براي اظهار زینت خود
پاهاي خود را محکم به زمین نزنند تا صداي زیورآلاتشان از قبیل » : میفرماید «، وَ لا یَضْ رِبْنَ بِاَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفینَ مِنْ زینَتِهِنَّ »
مراد از توبه به طوري که از سیاق «، وَ تُوبُوا اِلَی اللّهِ جَمیعا اَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ » «. خلخال و گوشواره و دستبند به صدا درآید
برمیآید بازگشت به سوي خداي تعالی است، به امتثال اوامر او، و انتهاء از نواهیش و خلاصه پیروي از راه و صراطش.
روایات وارده درباره حجاب و رفتار با نامحرمان
در کافی به سند خود از ابوعمر و زبیري از امام صادق علیهالسلام روایت کرده که در حدیثی درباره واجبات اعضاء فرمود: بر چشم
واجب کرده که به آنچه خدا بر او حرام کرده ننگرد و از آنچه بر او حلال نیست اعراض کند، و ایمان و وظیفه چشم این است. و
و مؤمنین را نهی کرده از اینکه به عورت «، قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ اَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُروُجَهُمْ » : خداي تبارك و تعالی فرموده
یکدیگر نگاه کنند، و مرد به (صفحه 606 ) عورت برادرش نگاه کند، و عورت خود را از این که دیگران ببینند حفظ کند، و نیز
و زنان مؤمن را نهی کرده از این که به عورت خواهر خود نگاه «، وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُ ضْنَ مِنْ اَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُروُجَهُنَّ » : فرموده
کنند، و نیز عورت خود را از اینکه دیگران به آن نگاه کنند حفظ نمایند. آنگاه اضافه فرمودند که در هر جاي قرآن درباره حفظ
صفحه 335 از 369
فرج آیهاي هست مقصود حفظ آن از زنا است، مگر این آیه که منظور در آن حفظ از نگاه است. در کافی به سند خود از مروك
بن عبید، از بعضی از اصحاب امامیه از امام صادق علیهالسلام روایت کرده که گفت: به وي عرض کردم: زنی که به انسان محرم
نیست چه مقدار نگاه به او حلال است، فرمود: صورت و کف دو دست، و دو قدمها. و در قرب الاسناد حمیري از علی بن جعفر از
برادرش موسی بن جعفر علیهالسلام نقل کرده که به آن جناب عرضه داشتم: براي مرد چه مقدار جایز است که به زن غیر محرم
نگاه کند؟ فرمود: صورت و کف دست و محل سوار (دستبند). و در کافی به سند خود از عباد بن صهیب روایت کرده که گفت از
امام صادق علیهالسلام شنیدم میفرمود: نظر کردن به سر اهل تهامه، و اعراب بادیه و همچنین اهل سواد و علوج (کفار) عیبی ندارد،
چون اگر ایشان را نهی کنی منتهی نمیشوند. و نیز فرمود: زن دیوانه و کم عقل، که نگاه کردن به موي او و به بدنش عیبی ندارد
ریبه و شهوت « در صورتی که عمدي نباشد » در صورتی است که نگاه عمدي نباشد. مؤلف: گویا مقصود امام علیهالسلام ازجمله
است. و در خصال است که رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: یا علی اولین نظري که به زن اجنبی
کنی عیبی ندارد، ولی نظر دوم مسؤولیت دارد و جایز نیست. مؤلف: نظیر این روایت را الدر المنثور از جمعی از اصحاب جوامع
حدیث از بریده از آن جناب نقل کرده، که عبارتش چنین است: رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی فرمود: دنبال نگاه به
نامحرمان نگاهی دیگر مکن، که اولی برایت بس است، و دومی را حق نداري. و در جوامع الجامع از ام سلمه روایت آورده که
گفت: نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله بودم، و (صفحه 607 ) میمونه هم حاضر بود، که پسر ام مکتوم آمد، و این در موقعی بود
که ما را به حجاب امر فرموده بود، به ما فرمود: در پرده شوید، عرضه داشتیم یا رسول اللّه ابن ام مکتوم که نابینا است ما را نمیبیند؟
فرمود آیا شما هم نابینایید؟ مگر شما او را نمیبینید؟ مؤلف: این را درالمنثور هم از ابی داوود و ترمذي و نسائی و بیهقی از ام سلمه
نقل کردهاند. و در فقیه آمده که حفص ابن البختري از امام صادق علیهالسلام روایت کرده که فرمود: سزاوار نیست براي زن که در
اَوْ ما » : برابر زنان یهود و نصاري برهنه شود، چون میروند و نزد شوهران خود تعریف میکنند. و در مجمعالبیان در ذیل جمله
گفته است که بعضی گفتهاند: منظور از آن غلام و کنیز، از بردگان است، و این قول از امام صادق علیهالسلام هم «، مَلَکَتْ اَیْمانُهُنَّ
غَیْرِ » روایت شده است. و در کافی به سند خود از عبدالرحمان بن ابی عبداللّه روایت کرده که گفت: از آن جناب پرسیدم: منظور از
. 1- المیزان ج: 15 ص: 155 ***** ( کیست؟ فرمود: احمق و اشخاص تحت ولایت غیر، که زن نمیخواهند. ( 1 «، أُولِی الْإِرْبَۀ
( (صفحه 608
رفتار در خانواده
28 . آیه (نهی از نظر به اسرار داخلی خانههاي مردم)
اشاره
شما که ایمان » «، یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتا غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتّی تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلی اَهْلِها ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّروُنَ »
دارید به خانه هیچکس غیر از خانههاي خود داخل نشوید تا آنکه آشنایی دهید و بر اهلش سلام کنید این براي شما بهتر است امید
فَاِنْ لَمْ تَجِ دوُا فیها اَحَ دا فَلا تَدْخُلُوها حَتّی یُؤْذَنَ لَکُمْ وَ اِنْ قیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ اَزْکی لَکُمْ » ( 27 / نور ) «، است که پند گیرید
و اگر کسی را در خانه نیافتید داخل نشوید تا شما را اجازه دهند، و اگر گفتند برگردید برگردید که این » «، وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلیمٌ
لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ اَنْ تَدْخُلُوا بُیُوتا غَیْرَ مَسْکُونَۀٍ فیها » ( 28 / نور ) «، براي شما پاکیزهتر است و خدا به اعمالی که میکنید دانا است
و اما در خانههاي غیر مسکونی براي شما گناهی نیست که به خاطر کالایی که در آن » «، مَتاعٌ لَکُمْ وَ اللّهُ یَعْلَمُ ما تُبْدوُنَ وَ ما تَکْتُمُونَ
29 / نور) ) «. دارید داخل شوید و خدا آنچه را که آشکار و یا پنهان کنید میداند
صفحه 336 از 369
شرح
استیناس براي داخل شدن به خانهها به وسیله نام خدا بردن، و یا، یا اللّه گفتن، یا تنحنح کردن (سرفه مصنوعی) و امثال آن است، تا
صاحب خانه بفهمد که شخصی میخواهد وارد شود، و خود را براي ورود او آماده کند، چه بسا میشود که صاحب خانه در حالی
قرار دارد که نمیخواهد کسی او را به آن حال ببیند، و یا از وضعی که دارد باخبر شود. از اینجا معلوم میشود که مصلحت این
حکم پوشاندن عورات مردم، و حفظ احترام ایمان است، پس وقتی شخص داخل شونده هنگام دخولش به خانه غیر، استیناس کند،
و صاحب خانه را به استیناس خود آگاه سازد، و بعد داخل شده و سلام کند، در حقیقت او را در پوشاندن آنچه باید بپوشاند
کمک (صفحه 609 ) کرده، و نسبت به خود ایمنیاش داده است. و معلوم است که استمرار این شیوه پسندیده، مایه استحکام اخوت
هم اشاره به همین فواید است، «، ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّروُنَ » و الفت و تعاون عمومی بر اظهار جمیل و ستر قبیح است و جمله
یعنی شاید با استمرار بر این سیره متذکر وظیفه خود بشوید، که چه اموري را باید رعایت کنید، و چگونه سنت اخوت را در میان
فَاِنْ لَمْ تَجِدوُا فیها اَحَدا فَلا » . خود احیاء سازید، و در سایه آن، قلوب را با هم مألوف نموده، به تمامی سعادتهاي اجتماعی برسید
یعنی اگر دانستید که احدي در خانه نیست البته کسی که اختیار دار اجازه دخول است پس داخل … «، تَدْخُلُوها حَتّی یُؤْذَنَ لَکُمْ
نشوید تا از ناحیه مالک اذن، به شما اجازه داده شود. و منظور این نیست که سر به داخل خانه مردم کند، اگر کسی را ندید داخل
نشود، چون سیاق آیات شاهد بر این است که همه این جلوگیريها براي این است که کسی به عورات و اسرار داخلی مردم نظر
نیندازد. این آیه شریفه حکم داخل شدن در خانه غیر را در صورتی که کسی که اجازه دهد در آن نباشد بیان کرده، و آیه قبلی
حکم آن فرضی را بیان میکرد که اجازه دهندهاي در خانه باشد، و اما حکم این صورت که کسی در خانه باشد ولی اجازه ندهد،
لَیْسَ » . آن را بیان کرده است «، وَ اِنْ قیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ اَزْکی لَکُمْ وَاللّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلیمٌ » بلکه از دخول منع کند آیه
این آیه تجویز میکند داخل شدن در خانههایی را که براي استمتاع بنا … «، عَلَیْکُمْ جُناحٌ اَنْ تَدْخُلُوا بُیُوتا غَیْرَ مَسْکُونَۀٍ فیها مَتاعٌ لَکُمْ
شده و کسی در آن سکونت طبیعی ندارد، مانند کاروانسراها و حمامها و آسیابها و امثال آن، زیرا همین که براي عموم ساخته شده
است خود اذن عام براي داخل شدن است.
روایات وارده درباره روابط خانوادگی
لا تَدْخُلُوا بُیُوتا غَیْرَ » : در تفسیر قمی به سند خود از عبدالرحمن بن ابی عبداللّه از امام صادق علیهالسلام روایت کرده که در ذیل آیه
فرموده: استیناس عبارت است از صداي پا و سلام کردن. (صفحه 610 ) در مجمعالبیان «، بُیُوتِکُمْ حَتّی تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلی اَهْلِها
از ابیایوب انصاري روایت کرده که گفت: به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کردم: که استیناس به چه نحو صورت
میگیرد؟ فرمود به اینکه آدمی تسبیح و حمد و تکبیر گوید و تنحنح کند تا اهل خانه بفهمند. و از سهل بن سعد روایت شده که
گفت مردي سر زده وارد یکی از اطاقهاي رسول خدا صلی الله علیه و آله شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله داشت سر خود را
شانه میزد، و فرمود: اگر من بدانم که تو نگاه میکردي همان شانه را به دو چشمت میکوبیدم، اینطور استیذان کردن همان نگاه
کردن و حرام است. و روایت شده که مردي از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسید آیا از مادرم هم اذن دخول بخواهم؟ فرمود:
آري، گفت: آخر او غیر از من خادمی ندارد، باز هر وقت بر او وارد میشوم استیذان کنم؟ فرمود آیا دوست داري او را برهنه
ببینی؟ آن مرد گفت نه فرمود: پس استیذان کن. و نیز روایت شده که مردي میخواست به خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله
درآید تنحنح کرد، حضرت از داخل خانه به زنی به نام روضه فرمود: برخیز به این مرد یاد بده که به جاي تنحنح بگوید السلام
علیکم آیا داخل شوم؟ آن مرد شنید و همینطور گفت. پس فرمود: داخل شو. و در الدر المنثور است که ابن مردویه از عباده بن
صفحه 337 از 369
صامت روایت کرده که شخصی از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسید: چرا در هنگام ورود به خانهها باید استیذان کرد؟ فرمود:
کسی که قبل از استیذان و سلام کردن چشمش داخل خانه مردم شود خدا را نافرمانی کرده، و دیگر احترامی ندارد، و میشود
گفته: امام فرمود: معنایش این است «، فَاِنْ لَمْ تَجِدوُا فیها اَحَدا فَلا تَدْخُلُوها حَتّی یُؤْذَنَ لَکُمْ » : اذنش نداد. و در تفسیر قمی در ذیل آیه
که اگر کسی را نیافتید که به شما اجازه دخول دهد داخل نشوید، تا کسی پیدا شود و به شما اجازه دهد. و در همان کتاب در ذیل
از امام صادق علیهالسلام روایت کرده که فرمود: منظور از این «، لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ اَنْ تَدْخُلُوا بُیُوتا غَیْرَ مَسْکُونَۀٍ فیها مَتاعٌ لَکُمْ » آیه
1- المیزان ج: 15 ص: 153 . (صفحه ***** ( بیوت حمامها و کاروانسراها و آسیابها است که میتوانی بدون اجازه داخل شوي. ( 1
(611
29 . آیه (رفتار خدمتگزاران در ساعات استراحت خانواده)
اشاره
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنْکُمُ الَّذینَ مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ وَ الَّذینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْکُمْ ثَلاثَ مَرَّاتٍ مِنْ قَبْلِ صَ لاةِ الْفَجْرِ وَ حینَ تَ َ ض عُونَ »
ثِیابَکُمْ مِنَ الظَّهیرَةِ وَ مِنْ بَعْدِ صَ لاةِ الْعِشاءِ ثَلاثُ عَوْراتٍ لَکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ وَ لا عَلَیْهِمْ جُناحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَیْکُمْ بَعْضُکُمْ عَلی بَعْضٍ
شما اي کسانی که ایمان دارید باید به کسانی که شما مالک آنان شدهاید و » « کَ ذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ
کسانی که هنوز به عقل نرسیدهاند دستور دهید در شبانه روز سه وقت از شما اجازه ورود بگیرند یکی پیش از نماز صبح و دوم
هنگام نیم روز که جامههاي خویش از تن در میآورید و سوم بعد از نماز شبانگاه که این سه هنگام، هنگام خلوت شما است و پس
از آن میتوانند بدون اجازه وارد شوند و گناهی بر شما و ایشان نیست که هنگام تحرك و برخورد با یکدیگر است، خدا این چنین
58 / نور) ) «. آیهها را براي شما بیان میکند که خدا دانا و فرزانه است
شرح
وضع ثیاب به معناي کندن لباس، و کنایه است از اینکه اهل خانه در حالی باشند که چه بسا میل نداشته باشند بیگانگان در آن حال
ایشان را ببینند و کلمه ظهیره به معناي وقت ظهر است. کلمه عورت به معناي عیب است، و اگر آن را عورت نامیدهاند، چون هر
کس عار دارد از اینکه آن را هویدا کند، و شاید مراد از آن در آیه شریفه هر چیزي باشد که سزاوار است پوشانده شود. پس جمله
که حکم میکرد به اینکه داخل … «، یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا لا تَدْخُلُوا » : دنبال جمله سابق است که میفرمود … «، یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا »
شدن به خانه هر کس موقوف به اجازه گرفتن است، در نتیجه آیه مورد بحث به منزله استثناء از آن حکم عمومی است، چون در
خصوص غلامان و کنیزکان اجازه گرفتن در سه هنگام را کافی میداند، و بیش از آن را واجب نمیداند. (صفحه 612 ) و معناي
این است که به ایشان دستور دهید که از شما اجازه دخول بخواهند، و از ظاهر «، لِیَسْتَأْذِنْکُمُ الَّذینَ مَلَکَتْ اَیْمانُکُمْ » : اینکه فرمود
«، الَّذینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ » براي مردان است. و معناي « الَّذینَ » برمیآید که مراد از آن تنها غلامان است، چون کلمه «، مَلَکَتْ اَیْمانُکُمْ »
اطفالی است که به « ثَلاثُ عَوْراتٍ لَکُمْ » اطفالی است که به حد تمیز رسیدهاند، ولی بالغ نشدهاند و دلیل بر رسیدن به حد تمیز جمله
سه « ثَلاثَ مَرّاتٍ » است. و منظور از جمله « ثَلاثُ عَوْراتٍ لَکُمْ » حد تمیز رسیدهاند، ولی بالغ نشدهاند، و دلیل بر رسیدن به حد تمیز
نوبت در هر روز است، به دلیل اینکه دنبالش آن را تفصیل داده و فرموده: اول قبل از نماز فجر، و دوم هنگام ظهر که به خانه
به وجه حکم اشاره نموده و میفرماید: این سه «، ثَلاثُ عَوْراتٍ لَکُمْ » میآیید و جامه میکنید، سوم بعد از نماز عشاء، و در جمله
لَیْسَ عَلَیْکُمْ » : موقع سه عورت است براي شما، که طبعا شایسته نیست غیر از شما کسی بر وضع شما مطلع شود. و معناي اینکه فرمود
صفحه 338 از 369
این است که مانعی نیست که بعد از این سه موقع مأمورشان نکنید به اجازه دخول خواستن و مانعی هم بر «، وَ لا عَلَیْهِمْ جُناحٌ بَعْدَهُنَّ
به وجه این حکم (یعنی رفع مانع مذکور،) «، طَوّافُونَ عَلَیْکُمْ بَعْضُ کُمْ عَلی بَعْضٍ » ایشان نیست که از شما استیذان نکنند. و در جمله
اشاره نموده و میفرماید: چون در غیر این سه موقع غلامان و کنیزان دائما در آمد و شد، و خدمتند، پس تنها در اجازه خواستن به
یعنی خدا این چنین احکام دین خود را بیان میکند، چون این آیات … «، کَ ذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الاْیاتِ » . این سه هنگام اکتفا کنند
احوال شما را میداند، و آنچه را که حکمت اقتضاء میکند نیز مراعات میکند. «، وَ اللّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ » ، دلالت بر آن احکام دارد
( (صفحه 613
30 . آیه (ادب و رفتار اطفال در ساعات استراحت والدین)
اشاره
و چون » «، لاطْفالُ مِنْکُ مُ الْحُلُمَ فَلْیَسْتَأْذِنُوا کَمَااسْتَأْذَنَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَ ذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ ایاتِهِ وَ اللّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ 􀁴 وَ اِذا بَلَغَ ا »
کودکانتان به عقل رسند باید اجازه دخول بگیرند، چنان که نام بردگان، قبل از ایشان (و یا آنان که زودتر از ایشان به حد رشد
59 / نور) ) «. رسیدند،) اجازه میگرفتند، خدا این چنین آیههاي خویش را براي شما بیان میکند که خدا دانا و فرزانه است
شرح
این جمله بیانگر این حقیقت است که حکم مذکور، یعنی اذن گرفتن در سه نوبت براي اطفال تا مدتی معین معتبر است، و آن
رسیدن به حد بلوغ است، و بعد از آن باید مانند کسانی که قبلًا ذکر شد یعنی بالغان از مردان و زنان آزاد اجازه بگیرند، خدا این
چنین آیات خود را برایتان بیان میکند و خدا علیم و حکیم است.
31 . آیه (ادب غذا خوردن در خانههاي دیگر)
اشاره
لَیْسَ عَلَی الْأَعْمی حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْمَریضِ حَرَجٌ وَ لا عَلی أَنْفُسِکُمْ أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ آبائِکُمْ أَوْ »
بُیُوتِ أُمَّهاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ إِخْوانِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخَواتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَعْمامِکُمْ أَوْ بُیُوتِ عَمَّاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخْوالِکُمْ أَوْ بُیُوتِ خالاتِکُمْ أَوْ ما
مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ أَوْ صَ دیقِکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْکُلُوا جَمیعاً أَوْ أَشْتاتاً فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلی أَنْفُسِکُمْ تَحِیَّۀً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ
نه براي کور مانعی هست که براي لنگ، نه براي بیمار و نه براي شما که » «، مُبارَکَ ۀً طَیِّبَۀً کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ
از خانههاي خود یا پدرانتان یا مادرانتان یا برادران یا خواهران یا عموها یا عمهها یا خانه داییها یا خالهها یا خانهاي که کلیدش را به
شما سپردهاند یا خانه دوستانتان چیزي بخورید، نه خوردنتان به صورت فردي گناه است و نه با هم خوردنتان، و چون به خانهاي در
آمدید خویشتن را سلام کنید که درودي از جانب خدا و مبارك و پاکیزه است. چنین خدا، این آیهها را براي بیان میکند شاید
61 /نور) ) «. تعقل کنید
شرح
ظاهر آیه این است که در آن براي مؤمنین حقی قائل شده، و آن این است که (صفحه 614 ) میتوانند در خانه خویشاوندان، و یا
کسانی که ایشان را امین میدانند، و یا خانه دوستان خود چیزي بخورند، البته به مقداري که بدان احتیاج دارند، نه به حد اسراف و
صفحه 339 از 369
شمردن نامبردگان از این باب «، عْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْمَریضِ حَرَجٌ وَ لا عَلی اَنْفُسِکُمْ 􀁴 عْمی حَرَجٌ وَ لا عَلَی الا 􀁴 لَیْسَ عَلَی الا » . افساد
نبوده که خصوصیتی داشته باشند، بلکه از باب این بوده که به خاطر عیب و نقصی که در اعضاء دارند احیانا نمیتوانند رزق خود را
کسب کنند، لذا جایز است که از خانههاي نامبردگان رفع حاجت کنند، والا فرقی میان کور و چلاق و مریض و غیر ایشان نیست.
در اینکه خانههایتان را با خانههاي خویشاوندانتان و بقیه نامبردگان آورده، اشاره است به اینکه در … «، مِنْ بُیُوتِکُمْ اَوْ بُیُوتِ ابائِکُمْ »
دین اسلام خانههاي نامبردگان با خانه خود شما فرقی ندارد، چون در این دین مؤمنین، اولیاي یکدیگرند، و در حفظ خانه و
زندگی یکدیگر فرقی با خانه و زندگی خودشان نمیگذارند، آن طور که صاحب اختیار و سرپرست خانه خویشند، خانههاي اقرباء
شامل خانه « بُیُوتِکُمْ » و کسانی که شما قیم و سرپرستی آنان را دارید و دوستان خویش را نیز سرپرستی میکنید، علاوه بر این کلمه
میفرماید: که حرجی بر شما «، اَوْ ما مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ » . فرزند و همسر انسان نیز میشود همچنان که روایت هم به این معنا دلالت دارد
نیست از اینکه بخورید از خانههاي خودتان (که گفتیم منظور خانه فرزندان و همسران است،) و هرجا که کلیدش به شما سپرده
یا خانه «، اَوْ صَ دیقِکُمْ » ، شده، مانند خانههایی که انسان قیم و یا وکیل در آن شده باشد، و یا کلیدش را به آدمی سپرده باشند
یعنی، گناهی بر شما نیست که همگی دست جمعی و «، لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ اَنْ تَأْکُلُوا جَمیعا اَوْ اَشْتاتا » . صدیقتان (دوستتان) بوده است
با یکدیگر بخورید، و یا جداجدا. و این آیه هر چند که به حکم روایات درباره موردي خاص نازل شده، ولی مفادش عام است.
( (صفحه 615
ادب سلام کردن در ورود به خانههاي یکدیگر
بعد از آن که گفتگو از خانهها را به میان آورد، ادب … «، فَاِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتا فَسَلِّمُوا عَلی اَنْفُسِکُمْ تَحِیَّۀً مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُبارَکَ ۀً طَیِّبَۀً »
دخول در آن را متفرع بر آن نموده، فرمود: و چون داخل خانهها شوید بر خود سلام کنید. و مقصود از سلام کردن بر خود، سلام
کردن بر هر کسی است که در خانه باشد، در اینجا نیز اگر نفرمود: بر اهل آن سلام کنید، خواست یگانگی مسلمانان با یکدیگر را
برساند، چون همه انسانند، و خدا همه را از یک مرد و زن خلق کرده، علاوه بر این همه مؤمنند، و ایمان ایشان را جمع کرده، چون
این باشد که «، فَسَلِّمُوا عَلی اَنْفُسِکُمْ » ایمان قويتر از رحم، و هر عامل دیگري براي یگانگی است. و بعید هم نیست که مراد از جمله
«، تَحِیَّۀً مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُبارَکَۀً طَیِّبَۀً » وقتی کسی داخل بر اهل خانهاي شد، بر آنان سلام کند، و ایشان جواب سلامش را بدهند. جمله
یعنی در حالی که سلام تحیتی است از ناحیه خدا، چون او تشریعش کرده و حکمش را نازل ساخته تا مسلمانان با آن یکدیگر را
تحیت گویند و آن تحیتی است مبارك و داراي خیر بسیار، و باقی و طیب، چون ملایم با نفس است. آري، حقیقت این تحیت
گسترش امنیت و سلامتی بر کسی است که بر او سلام میکنند، و امنیت و سلامتی پاکیزهترین چیزي است که در میان دو نفر که به
ختم فرموده، یعنی تا «، کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الاْیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ » هم برمیخورند برقرار باشد. خداي سبحان سپس آیه را با جمله
( 1- المیزان ج: 15 ص: 227 . (صفحه 616 ***** ( شاید شما به معالم دین خود آگهی یابید و به آن عمل کنید. ( 1
32 . آیه (ادب و احسان به پدر و مادر)
اشاره
وَ قَضی رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ »
پروردگارت حکم قطعی کرده که غیر او را نپرستید و به والدین احسان کنید و اگر یکی از آن دو در حیاتتو به » « لَهُما قَوْلًا کَریماً
پیري رسید، و یا هر دوي آنان سالخورده گشتند زنهار کلمهاي که رنجیده خاطر شوند مگو و کمترین آزار به آنها مرسان و با ایشان
صفحه 340 از 369
از در » «، وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَ ۀِ وَ قُلْ رَبِ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی صَ غیرا » ( 23 /اسراء ) «، به اکرام و احترام سخن بگو
/ 24) «، رحمت پر و بال مسکنت بر ایشان بگستر و بگو پروردگارا این دو را رحم کن همانطور که مرا در کوچکیم تربیت کردند
پروردگار شما، به آنچه در دلهاي شما است آگاه » «، لاوّبینَ غَفُورا 􀁴 رَبُّکُمْ اَعْلَمُ بِما فی نُفُوسِکُمْ اِنْ تَکُونُوا صالِحینَ فَاِنَّهُ کانَ لِ » ( اسراء
25 / اسراء) ) «، است اگر صالح باشید خداوند براي توبه گزاران غفور است
شرح
احسان به پدر و مادر بعد از مسأله توحید خدا واجبترین واجبات است همچنانکه مسأله عقوق بعد از شرك ورزیدن به خدا از
بزرگترین گناهان کبیره است، و به همین جهت این مسأله را بعد از مسأله توحید و قبل از سایر احکام اسم برده و این نکته را نه تنها
در این آیات متذکر شده، بلکه در موارد متعددي از کلام خود همین ترتیب را به کار بسته است. در سوره انعام پیرامون تفسیر آیه
151 که شبیه به آیه مورد بحث است گذشت که گفتیم رابطه عاطفی میان پدر و مادر از یک طرف و میان فرزندان از طرف دیگر
از بزرگترین روابط اجتماعی است که قوام و استواري جامعه انسانی بدانها است، و همین وسیلهاي است طبیعی که زن و شوهر را به
حال اجتماع نگهداشته و نمیگذارد از هم جدا شوند، بنابراین از نظر سنت اجتماعی و به حکم فطرت، لازم است آدمی پدر و مادر
خود را احترام کند و به ایشان احسان نماید زیرا که اگر این حکم در اجتماع (صفحه 617 ) جریان نیابد و فرزندان با پدر و مادر
اِمّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ » . خود معامله یک بیگانه را بکنند قطعا آن عاطفه از بین رفته و شیرازه اجتماع به کلی از هم گسیخته میگردد
و اگر یکی از آن دو در حیات تو به حد پیري رسید، » «، الْکِبَرَ اَحَدُهُما اَوْکِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما اُفٍّ وَ لا تَنْهَرْ هُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا کَریما
و یا هر دوي آنان سالخورده گشتند زنهار کلمهاي که رنجیده خاطر شوند مگو و کمترین آزار به آنها مرسان و با ایشان به اکرام و
مانند کلمه اخ در فارسی، انزجار را میرساند، و کلمه نهر به « اُف» به معناي بزرگسالی است، و کلمه « کِبَر » کلمه «! احترام سخن بگو
معناي رنجاندن است که یا با داد زدن به روي کسی انجام میگیرد و یا با درشت حرف زدن، اگر حکم را اختصاص به دوران پیري
پدر و مادر داده از این جهت بوده که پدر و مادر، در آن دوران سختترین حالات را دارند، و بیشتر احساس احتیاج به کمک
فرزند مینمایند، زیرا از بسیاري از واجبات زندگی خود ناتوانند، و همین معنا یکی از آمال پدر و مادر است که همواره از فرزندان
خود آرزو میکنند، آري روزگاري که پرستاري از فرزند را میکردند و روزگار دیگري که مشقات آنان را تحمل مینمودند، و
باز در روزگاري که زحمت تربیت آنها را بر دوش میکشیدند، در همه این ادوار که فرزند از تأمین واجبات خود عاجز بود آنها
این آرزو را در سر میپروراندند که در روزگار پیري از دستگیري فرزند برخوردار شوند. پس آیه شریفه نمیخواهد حکم را
منحصر در دوران پیري پدر و مادر کند، بلکه میخواهد وجوب احترام پدر و مادر و رعایت احترام تام در معاشرت و سخن گفتن با
وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ » ( ایشان را بفهماند، حال چه در هنگام احتیاجشان به مساعدات فرزند و چه در هر حال دیگر. (صفحه 618
از در رحمت پر و بال مسکنت بر ایشان بگستر و بگو پروردگارا این دو را » «، الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَۀِ وَ قُلْ رَبِ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی صَ غیرا
یا پر و بال گستردن، کنایه است از مبالغه در تواضع و خضوع « خَفض جِناح » «، رحم کن همانطور که مرا در کوچکیم تربیت کردند
زبانی و عملی، و این معنا از همان صحنهاي گرفته شده که جوجه بال و پر خود را باز میکند تا مهر و محبت مادر را تحریک نموده
و معناي آیه این « جَناحَ الذُّلِّ » : و او را به فراهم ساختن غذا وادار سازد، و به همین جهت کلمه جناح را مقید به ذلت کرده و فرمود
است که: انسان باید در معاشرت و گفتگوي با پدر و مادر طوري روبرو شود که پدر و مادر تواضع و خضوع او را احساس کنند، و
بفهمند که او خود را در برابر ایشان خوار میدارد، و نسبت به ایشان مهر و رحمت دارد. این در صورتی است که ذل به معناي
باشد از گستردن بال مرغان جوجه دار مأخوذ شده که از در مهر و محبت بال خود را براي « مَطاوَعَه » خواري باشد، و اگر به معناي
و بگو » : جوجههاي خود باز میکنند تا آنها را زیر پر خود جمعآوري نمایند، و از سرما و شکار شدن حفظ کنند. و در اینکه فرمود
صفحه 341 از 369
دوران کوچکی و ناتوانی فرزند را به یادش « پروردگارا ایشان را رحم کن آن چنانکه ایشان مرا در کوچکیم تربیت کردند
میآورد، و به او خاطرنشان میسازد، در این دوره که پدر و مادر ناتوان شده تو بیاد دوره ناتوانی خود باش و از خدا بخواه که
خداي سبحان ایشان را رحم کند، آن چنان که ایشان تو را رحم نموده و در کوچکیت تربیت کردند. در مجمعالبیان میگوید: این
آیه دلالت دارد بر اینکه دعاي فرزند براي پدر و مادرش که از دنیا رفتهاند مسموع است، زیرا اگر مسموع نبود و براي آنها اثري
نداشت معنا نداشت که در این آیه امر به دعا کند. مؤلف: لیکن آیه بیش از این دلالت ندارد که دعاي فرزند در مظنه اجابت است
و چنین دعائی بیخاصیت نیست، زیرا هم گفتیم که ممکن است به اجابت رسد و (صفحه 619 ) هم اینکه ادبی است دینی که فرزند
از آن استفاده میبرد، و لو در موردي مستجاب نشود، و پدر و مادر از آن بهرهمند نگردند، علاوه بر این، مرحوم طبرسی دعا را
رَبُّکُمْ اَعْلَمُ بِما فی نُفُوسِکُمْ اِنْ تَکُونُوا صالِحینَ » . مختص به حال بعد از مرگ پدر و مادر دانسته، و حال آنکه آیه شریفه مطلق است
این آیه، متعرض آن حالی است که احیانا از فرزند حرکت ناگواري سرزده که پدر و مادر از وي رنجیده «، لاوّبینَ غَفُورا 􀁴 فَاِنَّهُ کانَ لِ
و متأذي شدهاند، و اگر صریحا اسم فرزند را نیاورده و اسم آن عمل را هم نبرده، براي این بوده است که بفهماند همانطور که
رَبُّکُمْ اَعْلَمُ بِما » : مرتکب شدن به این اعمال سزاوار نیست، بیان آن نیز مصلحت نبوده و نباید بازگو شود. پس این که فرمود
معنایش این است که پروردگار شما از خود شما بهتر میداند که چه حرکتی کردید و این مقدمه است براي بعدش که « فینُفُوسِکُمْ
و مجموعا معنایش این میشود که اگر شما صالح باشید و خداوند هم این صلاح را در نفوس و «، اِنْ تَکُونُوا صالِحینَ » : میفرماید
( ارواح شما ببیند، او نسبت به توبه کاران آمرزنده است. ( 1
33 . آیه (یکی در حق والدین)
اشاره
وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّی إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعینَ سَنَۀً قالَ »
رَبِّ أَوْزِعْنی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلی والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لی فی ذُرِّیَّتی إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَ إِنِّی
ما به انسان سفارش پدر و مادرش را کردیم که به ایشان احسان کند احسانی مخصوص به آنان، مادرش او را به » « مِنَ الْمُسْلِمینَ
حملی ناراحت کننده حمل کرد و به وضعی ناراحت کننده بزایید و حمل او تا روزي که از شیرش میگیرد سی ماه است و تا
هنگامی که به حد بلوغ و رشد عقلی برسد ***** 1- المیزان ج: 13 ص: 109 . (صفحه 620 ) همچنان پدر و مادر مراقبش هستند
تا به حد چهل سالگی برسد، آن وقت میگوید: پروردگارا نصیبم کن که شکر آن نعمتهایی که به من و پدر و مادرم انعام
فرمودي به جاي آرم و اعمال صالح که مایه خشنودي تو باشد انجام دهم، پروردگارا ذریه مرا هم برایم اصلاح فرما، پروردگارا من
15 / احقاف) ) «. امروز به درگاهت توبه میآورم و از تسلیم شدگانت هستم
شرح
قُلْ تَعالَوْا اَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ اَ لاّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئا وَ » احسان به والدین از احکام عمومی خداست که همانطور که در تفسیر آیه
و سفارش را «، وَ وَصَّیْنَا الاِْنْسانَ » : 151 / انعام) گذشت، در همه شرایع تشریع شده، و به همین جهت فرمود ) «، بِالْوالِدَیْنِ اِحْسانا
عمومیت داد به هر انسانی، نه تنها مسلمانان. آنگاه دنبال این سفارش اشاره کرد به ناراحتیهایی که مادر انسان در دوران حاملگی،
وضع حمل و شیردادن تحمل میکند تا اشاره کرده باشد به ملاك حکم، و عواطف و غریزه رحمت و رأفت انسان را برانگیزند.
بلوغ اشد به معناي رسیدن به زمانی از عمر است که در آن زمان قواي آدمی محکم میشود. «، حَتّی اِذا بَلَغَ اَشُدَّهُ وَ بَلَغَ اَرْبَعینَ سَنَۀً »
صفحه 342 از 369
قالَ رَبِّ اَوْزِعْنی ان اَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتی اَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلی والِدَيَّ وَ ان » . بلوغ چهل سال عادتا ملازم با رسیدن به کمال عقل است
معناي الهام را میدهد، و این الهام، الهام آن اموري نیست که اگر خدا عنایت نکند آدمی به « اَوْزِعْنی » کلمه «، اَعْمَلَ صالِحا تَرْضیهُ
از آن خبر میدهد، بلکه الهام عملی «، وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّیها. فَاَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْویها » حسب طبع خود علم به آنها پیدا نمیکند، و آیه
و به معناي وادار کردن، و دعوت باطنی به عمل خیر و شکر نعمت و بالاخره عمل صالح است. خداي تعالی در این آیه آن نعمتی را
که سائل درخواست کرده نام نبرده، تا هم نعمتهاي ظاهري چون حیات، رزق، شعور و اراده را، و هم نعمتهاي باطنی چون ایمان
درخواست این … «، رَبِّ اَوْزِعْنی ان اَشْکُرَ نِعْمَتَکَ » به خدا، اسلام، خشوع، توکل بر خدا و تفویض به خدا را شامل شود. پس جمله
است که نعمت ثناء بر او را ارزانیش بدارد تا با اظهار قولی و عملی نعمت او را اظهار نماید. اما قولی که روشن (صفحه 621 ) است،
و اما عملی به این که نعمتهاي خدا را طوري استعمال کند که همه بفهمند نعمت وي از خداي سبحان است و خدا آن را به وي
داده، و از ناحیه خود او نیست، و لازمه این گونه استعمال این است که عبودیت و مملوکیت این انسان در گفتار و کردارش هویدا
تفسیر کرده میفهماند که شکر مذکور هم از طرف خود «، الَّتی اَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلی والِدَيَّ » : باشد. و اینکه کلمه نعمت را با جمله
وَ» . سائل است، و هم از طرف پدر و مادرش، و در حقیقت فرزند بعد از درگذشت پدر و مادرش زبان ذکرگویی براي آنان است
شکر نعمت چیزي است که ظاهر اعمال انسان را زینت میدهد، و صلاحیت پذیرفتن خداي تعالی زیوري «، ان اَعْمَلَ صالِحا تَرْضیهُ
اصلاح در ذریه به این معنا است که «، وَ اَصْلِحْ لی فی ذُرِّیَّتی » . است که باطن اعمال را میآراید، و آن را خالص براي خدا میسازد
صلاح را در ایشان ایجاد کند و چون این ایجاد از ناحیه خداست، معنایش این میشود که ذریه را موفق به عمل صالح سازد، و این
اعمال صالح کار دلهایشان را به صلاح بکشاند. و اگر گفت ذریهام را براي من اصلاح کن براي این است که بفهماند اصلاحی
درخواست میکند که خود او از اصلاح آنان بهرهمند شود، یعنی ذریه او به وي احسان کنند، همانطور که او به پدر و مادرش
احسان میکرد. و خلاصه دعا این است که خدا شکر نعمتش و عمل صالح را به وي الهام کند، و او را نیکوکار به پدر و مادرش
سازد، و ذریهاش را براي او چنان کند که او را براي پدر و مادرش کرده بود. شکر نعمت خدا به معناي حقیقیش این است که بنده
اِنّی تُبْتُ اِلَیْکَ وَ اِنّی مِنَ » . خدا خالص براي خدا باشد، پس برگشت معناي دعا به درخواست خلوص نیت و صلاح عمل است
یعنی من به سوي تو برگشتم و از کسانی هستم که امور را تسلیم تو نمودند، به طوري که تو هیچ ارادهاي نکردي مگر «، الْمُسْلِمینَ
آنکه آنان نیز همان را خواستند، بلکه جز آنچه تو میخواهی نمیخواهند. (صفحه 622 ) این جمله در مقام بیان علت مطالبی است
که در دعا بوده، و این آیه از آنجا که دعا را نقل میکند، و آن را رد ننموده، بلکه با وعده قبولی آن را تأیید میکند و میفرماید:
16 / احقاف) این نکته را روشن میسازد که وقتی توبه و تسلیم خدا شدن در کسی جمع شد، دنبالش ) «، اُولئِکَ الَّذینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ »
خداوند آنچه را که باعث خلوص وي میشود به دل او الهام میکند، و در نتیجه هم ذاتا از مخلَصین میشود، و هم عملاً از
( مخلِصین. ( 1
34 . آیه (تفاوت رابطه شخصی و رابطه دینی فرزند با والدین)
اشاره
و» «، وَ وَصَّیْنَا الاِْنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْنا وَ اِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما اِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَاُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ »
ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش به احسان کردهایم، و در عین حال گفتهایم اگر به تو اصرار ورزیدند که چیزي را که بدان
علم نداري شریک من سازي اطاعتشان مکن، برگشت شما فرزندان و پدر و مادرتان به سوي من است آن وقت به آنچه میکردید
8 / عنکبوت) ) «. آگاهتان میکنم
صفحه 343 از 369
شرح
که تتمه همان «، وَ اِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بی » در صدر آیه میفرماید: ما دستور دادیم به اینکه به پدر و مادر احسان شود. و در جمله
توصیه است، که آن را به انسان خطاب کرده، و انسان را نهی کرده از اینکه پدر و مادر را در شرك اطاعت کند، چون توصیه قبلی
در معناي امر است و ممکن است کسی خیال کند اینکه دستور دادهاند پدر و مادر را اطاعت کنند، این اطاعت در صورتی هم که
پدر و مادر فرزند را دعوت به شرك کردند واجب است، لذا دنبالش از این گونه اطاعت نهی کرده، و فرموده اگر اصرار کردند که
شرك بورزي اطاعتشان مکن! و برگشت معناي جمله به این است که: ما انسان را نهی کردیم از شرك هر چند که شرك
ورزیدنش اطاعت پدر و مادرش باشد، و در این دستور خود ***** 1- المیزان ج: 18 ص: 307 . (صفحه 623 ) هیچ نقطه ابهامی
اشاره است به علت نهی از اطاعت، و حاصل آن این است که: اگر گفتیم «، ما لَیْسَ لَکَ بِه عِلْمٌ » : باقی نگذاشتیم. و در اینکه فرمود
پدر و مادر را در شرك به خدا اطاعت مکن، براي این است که اگر پدر و مادري فرزند خود را دعوت کنند به اینکه نسبت به خدا
شرك بورزد، در حقیقت دعوت کردهاند به جهل و نادانی و افتراء به خدا، و خدا همواره از پیروي غیر علم نهی کرده، از آن جمله
36 / اسراء). و معناي آیه این است که: ما به ) « وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِه عِلْمٌ: چیزي را که بدان علم نداري پیروي مکن » : فرموده
انسانها در خصوص پدر و مادرشان عهد خوبی کردیم، و دستورشان دادیم که به پدر و مادر احسان کنند، و اگر کوشش کردند
که به من شرك بورزید، اطاعتشان مکنید، براي اینکه این اطاعت پیروي چیزي است که علمی بدان ندارید. در این آیه شریفه توبیخ
وَ الَّذینَ امَنُوا وَ » . کنایهاي است به بعضی از کسانی که ایمان به خدا آورده و سپس به اصرار پدر و مادر از ایمان خود برگشتهاند
9 / عنکبوت) میخواهد به کسانی که گرفتار پدر و مادر مشرکند و آن پدر و مادر ) «، عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصّالِحینَ
اصرار میورزند که ایشان را به سوي شرك بکشانند، و ایشان زیر بار نرفته، به حکم اجبار ترك پدر و مادر را گفتهاند، تسلیت
گفته، با وعدهاي جمیل دلخوش سازد. میفرماید: اگر پدر و مادر او را به سوي شرك خواندند، و او به حکم خدا نافرمانیشان
کرده، و ناچار از ایشان کنارهگیري کرد، و پدر و مادر را به خاطر خدا از دست داد، مسؤولیتی از این بابت ندارد، و ما در برابر پدر
و مادري که از دست داده بهتر از آن دو به او میدهیم، و به پاداش ایمان و عمل صالحش او را در زمره صالحان در میآوریم، به
یا اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّۀُ، اِرْجِعی اِلی رَبِّکِ راضِ یَۀً مَرْضِیَّۀً، » همان صالحان که نزد ما در بهشت متنعم هستند، و این معنا را آیه شریفه
( 27 تا 30 / فجر) نیز افاده میکند. (صفحه 624 ) «، فَادْخُلی فی عِبادي، وَ ادْخُلی جَنَّتی
35 . آیه (تأمین زندگی اخروي صالح براي خانواده)
اشاره
یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا قُوا اَنْفُسَ کُمْ وَ اَهْلیکُمْ نارا وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَیْها مَلائِکَ ۀٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللّهَ ما اَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما »
هان اي کسانی که ایمان آوردهاید! خود و اهل خود را از آتشی که آتش گیرانهاش مردم و سنگ است حفظ کنید، » «، یُؤْمَروُنَ
آتشی که فرشتگان غلاظ و شداد موکل برآنند فرشتگانی که هرگز خدا را در آنچه دستورشان میدهد نافرمانی ننموده بلکه هر چه
6/تحریم) ) «. میگوید عمل میکنند
شرح
اشاره
صفحه 344 از 369
خداي تعالی در این آیه خطاب را متوجه عموم مؤمنین میکند، که خود و اهل بیت خود را ادب کنید، و از آتشی که آتش
گیرانهاش خود دوزخیانند حفظ نمایید، و میفهماند که همین اعمال بد خود شما است که در آن جهان برمیگردد، و آتشی شده به
( جان خودتان میافتد، آتشی که به هیچ وجه خلاصی و مفري از آن نیست. ( 1
هویت زن در اسلام
اسلام بیان میکند که زن نیز مانند مرد انسان است، و هر انسانی چه مرد و چه زن فردي است از انسان که در ماده و عنصر پیدایش
او دو نفر انسان نر و ماده شرکت و دخالت داشتهاند، و هیچ یک از این دو نفر بر دیگري برتري ندارد مگر به تقوا، همچنان که
«. یااَیُّهَاالنّاسُ اِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ اُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوبا وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَاللّهِ اَتْقیکُمْ » : کتاب آسمانی خود میفرماید
13 / حجرات) به طوري که ملاحظه میکنید قرآن کریم هر انسانی را موجودي گرفته شده و تألیف یافته از دو نفر انسان نر و ماده )
میداند، که هر دو بطور متساوي ماده وجود و تکون او هستند و انسان پدید آمده (چه مرد باشد و چه زن) مجموع مادهاي است که
از ***** 1- المیزان ج: 19 ص: 560 . (صفحه 625 ) آن دو فرد گرفته شده است. قرآن کریم در معرفی زن مانند آن شاعر نفرمود:
بلکه هر فرد از انسان (چه «، لاباعِدِ 􀁴 بَنُونا بَنُوا اَبْناءِنا وَ بَناتُنا بَنُوهُنَّ اَبْناءُ الرِّجالِ ا » : و انما امهات الناس اوعیۀ، و مانند آن دیگري نفرمود
دختر و چه پسر) را مخلوقی تألیف یافته از زن و مرد معرفی کرد، در نتیجه تمامی افراد بشر امثال یکدیگرند، و بیانی تمامتر و رساتر
اَنّی لا اُضیعُ عَمَلَ » : از این بیان نیست، و بعد از بیان این عدم تفاوت، تنها ملاك برتري را تقوا قرار داد. و نیز در جاي دیگر فرمود
195 /آلعمران) در این آیه تصریح فرموده که کوشش و عمل هیچکس نزد خدا ) «. عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ اَوْ اُنْثی بَعْضُ کُمْ مِنْ بَعْضٍ
اِنّا » : ضایع نمیشود، و این معنا را تعلیل کرده به اینکه چون بعضی از بعض دیگر هستید، و صریحا نتیجه آیه قبلی که میفرمود
را بیان میکند، و آن این است که مرد و زن هر دو از یک نوع هستند و هیچ فرقی در اصل خلقت و … «، خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ اُنْثی
بنیاد وجود ندارند. آنگاه همین معنا را هم توضیح میدهد به اینکه عمل هیچ یک از این دو صنف نزد خدا ضایع و باطل نمیشود،
کُلُّ نَفْسٍ » : و عمل کسی به دیگري عاید نمیگردد مگر اینکه خود شخص عمل خود را باطل کند. و به بانگ بلند اعلام میدارد
38 / مدثر) نه مثل مردم قبل از اسلام که میگفتند: گناه زنان به عهده خود آنان و عمل نیکشان و منافع ) «! بِما کَسَ بَتْ رَهینَۀٌ
وجودشان مال مردان است! و ما انشاءاللّه به زودي توضیح بیشتري در این باره خواهیم داد. پس وقتی به حکم این آیات، عمل
هریک از دو جنس مرد و زن (چه خوبش و چه بدش) به حساب خود او نوشته میشود، و هیچ مزیتی جز با تقوا براي کسی نیست،
و با در نظر داشتن اینکه یکی از مراحل تقوا، اخلاق فاضله (چون ایمان با درجات مختلفش و چون عمل نافع و عقل محکم و پخته
و اخلاق خوب و صبر و حلم،) است، (صفحه 626 ) پس یک زن که درجهاي از درجات بالاي ایمان را دارد، و یا سرشار از علم
است، و یا عقلی پخته و وزین دارد، و یا سهم بیشتري از فضائل اخلاقی را دارا میباشد، چنین زنی در اسلام ذاتا گرامیتر و از حیث
درجه بلندتر از مردي است که هم طراز او نیست. حال آن مرد هرکه میخواهد باشد، پس هیچ کرامت و مزیتی نیست، مگر تنها به
مَنْ عَمِلَ صالِحا مِنْ ذَکَرٍ اَوْ اُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ » : تقوا و فضیلت. و در معناي آیه قبلی بلکه روشنتر از آن آیه زیر است، که میفرماید
وَ مَنْ عَمِلَ صالِحا مِنْ » : 97 / نحل). و نیز آیه زیر است که میفرماید ) « فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیوةً طَیِّبَۀً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ اَجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلوُنَ
وَ مَنْ یَعْمَلْ » : 40 / مؤمن). و نیز آیه زیر است که میفرماید ) « ذَکَرٍ اَوْ اُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَاُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّۀَ یُرْزَقُونَ فیها بِغَیْرِ حِسابٍ
124 / نساء). علاوه بر این آیات که صریحا ) « مِنَ الصّالِحاتِ مِنْ ذَکَرٍ اَوْ اُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِک یَدْخُلُونَ الْجَنَّۀَ وَ لا یُظْلَمُونَ نَقیرا
تساوي بین زن و مرد را اعلام میکند، آیات دیگري هست که صریحا بیاعتنائی به امر زنان را نکوهش نموده، از آن جمله
وَ اِذا بُشِّرَ اَحَ دُهُمْ بِالاُْنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّا وَ هُوَ کَظیمٌ، یَتَواري مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِه اَیُمْسِکُهُ عَلی هُونٍ اَمْ یَدُسُّهُ » : میفرماید
58 و 59 / نحل) و اینکه میفرماید خود را از شرمساري از مردم پنهان میکند، براي این است که ) «، فِیالتُّرابِ اَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ
صفحه 345 از 369
ولادت دختر را براي پدر ننگ میدانستند، و منشأ عمده این طرز تفکر این بود که مردان در چنین مواقعی تصور میکردند که این
دختر به زودي بزرگ خواهد شد، و ملعبه و بازیچه جوانان قرار خواهد گرفت، و این خود نوعی غلبه مرد بر زن است، آن هم در
یک امر جنسی که به زبان آوردن آن مستهجن و زشت است، در نتیجه ننگ زبانزد شدنش به ریش پدر و خاندان او میچسبد.
(صفحه 627 ) همین طرز تفکر، عرب جاهلیت را واداشت تا دختران بیگناه خود را زنده زنده دفن کنند. سبب دیگر قضیه را که
وَ اِذَا » : علت اولی این انحراف فکري بود در گذشته خواندید و خداي تعالی در نکوهش از این عمل نکوهیده، تأکید کرده و فرمود
8 / تکویر) از بقایاي اینگونه خرافات بعد از ظهور اسلام نیز در بین مسلمانان ماند و نسل به نسل از یکدیگر ارث ) «؟ الْمَؤْوُدَةُ سُئِلَتْ
بردند، و تاکنون نتوانستهاند لکه ننگ این خرافات را از صفحه دل بشویند، به شهادت اینکه میبینیم اگر زن و مردي با یکدیگر زنا
کنند، ننگ زنا در دامن زن تا ابد میماند، هر چند که توبه هم کرده باشد، ولی دامن مرد ننگین نمیشود، هر چند که توبه هم
نکرده باشد، با اینکه اسلام این عمل نکوهیده را هم براي زن ننگ میداند، و هم براي مرد، هم او را مستحق حد و عقوبت میداند
و هم این را، هم به او صد تازیانه میزند و هم به این.
زن و موقعیت اجتماعی آن در اسلام
اسلام بین زن و مرد از نظر تدبیر شؤون اجتماع و دخالت اراده و عمل آن دو در این تدبیر، تساوي برقرار کرده، علتش هم این است
که همانطور که مرد میخواهد بخورد و بنوشد و بپوشد، و سایر حوائجی که در زنده ماندن خود به آنها محتاج است به دست
پس همانطور که مرد میتواند خودش در سرنوشت «. بَعْضُ کُمْ مِنْ بَعْضٍ » : آورد، زن نیز همینطور است، و لذا قرآن کریم میفرماید
خویش تصمیم بگیرد و خودش مستقلًا عمل کند و نتیجه عمل خود را مالک شود، همچنین زن چنین حقی را دارد بدون هیچ
286 /بقره) پس زن و مرد در آنچه که اسلام آن را حق میداند برابرند، و به حکم آیه: ) «! لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ » : تفاوت
24 / شوري)، چیزي که هست خداي تعالی در آفرینش زن دو خصلت قرار داده که به آن دو خصلت، زن از مرد ) « یُحِقُ الْحَقَّ »
امتیاز پیدا میکند. (صفحه 628 ) اول اینکه: زن را در مثل به منزله کشتزاري براي تکون و پیدایش نوع بشر قرار داده، تا نوع بشر در
داخل این صدف تکون یافته و نمو کند، تا به حد ولادت برسد، پس بقاي نوع بشر بستگی به وجود زن دارد، و به همین جهت که
او کشتزار است مانند کشتزارهاي دیگر احکامی مخصوص به خود دارد و با همان احکام از مرد ممتاز میشود. دوم اینکه: از آنجا
که باید این موجود، جنس مخالف خود یعنی مرد را مجذوب خود کند، و مرد براي اینکه نسل بشر باقی بماند به طرف او و ازدواج
با او و تحمل مشقتهاي خانه و خانواده جذب شود، خداوند در آفرینش، خلقت زن را لطیف قرار داد، و براي اینکه زن مشقت بچه
داري و رنج اداره منزل را تحمل کند، شعور و احساس او را لطیف و رقیق کرد، و همین دو خصوصیت، که یکی در جسم او است
و دیگري در روح او، تأثیري در وظایف اجتماعی محول به او دارد. این بود مقام و موقعیت اجتماعی زن، و با این بیان موقعیت
اجتماعی مرد نیز معلوم میشود و نیز پیچیدگی و اشکالی که در احکام مشترك بین آن دو و احکام مخصوص به هر یک از آن دو،
وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَاللّهُ بِهِ بَعْ َ ض کُمْ عَلی بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا » : در اسلام هست حل میگردد، همچنانکه قرآن کریم میفرماید
32 / نساء) و منظورش از این گفتار آن ) «. اکْتَسَ بُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّااکْتَسَ بْنَ وَ اسْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِها اِنَّ اللّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیما
است که اعمالی که هریک از زن و مرد به اجتماع خود هدیه میدهد باعث آن میشود که به فضلی از خدا اختصاص یابد، بعضی
از فضلهاي خداي تعالی فضل اختصاصی به یکی از این دو طایفه است، بعضی مختص به مردان و بعضی دیگر مختص به زنان
است. مثلًا مرد را از این نظر بر زن فضیلت و برتري داده که سهم ارث او دو برابر زن است، و زن را از این نظر بر مرد فضیلت داده
که خرج خانه را از گردن زن ساقط کرده است، پس نه مرد باید آرزو کند که اي کاش خرج خانه به عهدهام نبود، و نه زن آرزو
(صفحه 629 ) کند که اي کاش سهم ارث من برابر برادرم بود، بعضی دیگر برتري را مربوط به عمل عامل کرده، نه اختصاص به زن
صفحه 346 از 369
دارد و نه به مرد، بلکه هر کس فلان قسم اعمال را کرد، به آن فضیلتها میرسد (چه مرد و چه زن) و هر کس نکرد نمیرسد (باز
چه مرد و چه زن) و کسی نمیتواند آرزو کند که اي کاش من هم فلان برتري را میداشتم، مانند فضیلت ایمان و علم و عقل و
سائر فضائلی که دین آن را فضیلت میداند. این قسم فضیلت فضلی است از خدا که به هر کس بخواهد میدهد، و لذا در آخر آیه
است، به آن بیانی که گذشت. … «، اَلرِّجالُ قَوّامُونَ » : دلیل بر آنچه ذکر کردیم آیه شریفه «، وَ اسْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِها » : میفرماید
احکام مشترك و اختصاصی بین زن و مرد
در اسلام زن در تمامی احکام عبادي و حقوق اجتماعی شریک مرد است، او نیز مانند مردان میتواند مستقل باشد و هیچ فرقی با
مردان ندارد (نه در ارث و نه در کسب و انجام معاملات و نه در تعلیم و تعلم، و نه در به دست آوردن حقی که از او سلب شده و
نه در دفاع از حق خود و نه در احکامی دیگر،) مگر تنها در مواردي که طبیعت خود زن اقتضا دارد که با مرد فرق داشته باشد. و
عمده آن موارد مسأله عهدهداري حکومت و قضا و جهاد و حمله بر دشمن است، (و اما از صرف حضور در جهاد و کمک کردن
به مردان در اموري چون مداواي آسیبدیدگان محروم نیست،) و نیز مسأله ارث است که نصف سهم مردان ارث میبرد، و یکی
دیگر حجاب و پوشاندن مواضع زینت بدن خویش است، و یکی اطاعت کردن از شوهر در هر خواستهاي است که مربوط به تمتع و
بهره بردن باشد. و در مقابل، این محرومیتها را از این راه تلافی کرد که نفقه را یعنی هزینه زندگی را به گردن پدر و یا شوهرش
انداخته، و بر شوهر واجب کرده که نهایت درجه توانائی خود را در حمایت از همسرش به کار ببرد، و حق تربیت فرزند و پرستاري
او را نیز به زن داده است. و این تسهیلات را هم براي او فراهم کرده که: جان و ناموسش و حتی آبرویش را (صفحه 630 ) (از اینکه
دنبال سرش حرف بزنند،) تحت حمایت قرار داده، و در ایام عادت حیض و ایام نفاس، عبادت را از او ساقط کرده، و براي او در
همه حالات، ارفاق لازم دانسته است. پس، از همه مطالب گذشته، این معنا بدست آمد که زن از جهت کسب علم، بیش از علم به
اصول معارف و فروع دین (یعنی احکام عبادات و قوانین جاریه در اجتماع) وظیفه وجوبی دیگر ندارد، و از ناحیه عمل هم همان
احکامی را دارد که مردان دارند، به اضافه اینکه اطاعت از شوهرش نیز واجب است، البته نه در هر چیزي که او بگوید و بخواهد،
بلکه تنها در مسأله مربوط به بهرههاي جنسی، و اما تنظیم امور زندگی فردي یعنی رفتن به دنبال کار و کاسبی و صنعت، و نیز در
تنظیم امور خانه، و نیز مداخله در مصالح اجتماعی و عمومی، از قبیل دانشگاه رفتن و یا اشتغال به صنایع و حرفههاي مفید براي
عموم و نافع در اجتماعات، با حفظ حدودي که برایش معین شده، هیچ یک بر زن واجب نیست. و لازمه واجب نبودن این کارها
این است که وارد شدنش در هریک از رشتههاي علمی و کسبی و تربیتی و امثال آن، فضلی است که خود نسبت به جامعهاش
تفضل کرده، و افتخاري است که براي خود کسب نموده، و اسلام هم این تفاخر را در بین زنان جایز دانسته است، برخلاف مردان
که جز در حال جنگ نمیتوانند تفاخر کنند، و از آن نهی شدهاند. این بود آنچه که از بیانات گذشته ما به دست میآمد که سنت
نبوي هم مؤید آن است، و اگر بحث ما بیش از حوصله این مقام طول نمیکشید، نمونههائی از رفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله
با همسرش خدیجه علیهاالسلام و دخترش فاطمه علیهاالسلام و سایر زنانش و زنان امت خود و آنچه درباره زنان سفارش کرده و نیز
شمهاي از طریقه ائمه اهل بیت علیهمالسلام و زنانشان مانند زینب دختر علی علیهالسلام و فاطمه و سکینه دختر حسین علیهالسلام و
( غیر ایشان را نقل میکردیم، و نیز پارهاي از کلماتی که در مورد سفارش درباره زنان، از ایشان رسیده میآوردیم. (صفحه 631
زیربناي قوانین اجتماعی اسلام در مورد زن و مرد
و اما آن اساسی که اسلام احکام نامبرده را بر آن اساس تشریع کرده، همانا فطرت و آفرینش است، و کیفیت این پایهگذاري در
صفحه 347 از 369
آنجا که درباره مقام اجتماعی زن بحث میکردیم، روشن شد، ولی در اینجا نیز توضیح بیشتري داده و میگوئیم: براي جامعهشناس
و اهل بحث، در مباحثی که ارتباط با جامعهشناسی دارد، جاي هیچ شکی نیست که وظائف اجتماعی و تکالیف اعتباریی که
منشعب از آن وظائف میشود، سرانجام باید منتهی به طبیعت شود، چون این خصوصیت توان طبیعی انسان بود که از همان آغاز
خلقتش او را به تشکیل اجتماع نوعی هدایت کرد، به شهادت اینکه میبینیم هیچ زمانی نبوده که نوع بشر، داراي چنین اجتماعی
نوعی نبوده باشد، البته نمیخواهیم بگوئیم اجتماعی که بشر طبق مقتضاي طبیعتش تشکیل میداده، همواره سالم هم بوده، نه، ممکن
است عواملی آن اجتماع را از مجراي صحت و سلامت به سوي مجراي فساد کشانده باشد، همانطور که ممکن است عواملی بدن
طبیعی و سالم آدمی را از تمامیت طبیعی آن خارج نموده و به نقص در خلقت گرفتارش کند، و یا آن را از صحت طبیعی به
درآورده و مبتلا به بیماري و آفتش سازد. پس اجتماع با تمامی شؤون و جهاتش چه اینکه اجتماعی صالح و فاضل باشد و چه
فاسد، بالاخره منتهی به طبیعت میشود، چیزي که هست آن اجتماعی که فاسد شده، در مسیر زندگیش به عاملی برخورده است که
فاسدش کرده، و نگذاشته به آثار خوب اجتماع برسد (به خلاف اجتماع فاضل.) پس این یک حقیقت است که دانشمندان در
مباحث اجتماعی خود یا تصریحا و یا بطور کنایه به آن اشاره کردهاند، و قبل از همه آنان کتاب خداي عزوجل با روشنترین و
اَلَّذي خَلَقَ فَسَوّي، وَ » : 50 /طه) و نیز فرموده ) «! الَّذي اَعْطی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدي » : واضحترین بیان، به آن اشاره کرده و فرموده
7 و 8 / شمس) و آیات دیگر که ) «، وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّیها، فَاَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْویها » : 2 و 3 / اعلی) و نیز فرموده ) «، الَّذي قَدَّرَ فَهَدي
متعرض مسأله قدر است. (صفحه 632 ) پس تمامی موجودات و از آن جمله انسان در وجودش و در زندگیش به سوي آن هدفی
که براي آن آفریده شده، هدایت شدهاست، و در خلقتش به هر جهاز و ابزاري هم که در رسیدن به آن هدف به آن جهاز و آلات
نیازمند است مجهز گشته و زندگی با قوام و سعادتمندانهاش، آن قسم زندگیاي است که اعمال حیاتی آن منطبق با خلقت و فطرت
باشد، و انطباق کامل و تمام داشته باشد و وظائف و تکالیفش در آخر منتهی به طبیعت شود، انتهائی درست و صحیح، و این همان
حقیقتی است که آیه زیر بدان اشاره نموده و میفرماید:
36 . آیه
اشاره
رو به سوي دینی بیاور که افراط و » «، فَاَقِمْ وَجْهَکَ لِلدّینِ حَنیفا فِطْرَتَ اللّهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِکَ الدّینُ الْقَیِّمُ »
تفریطی از هیچ جهت ندارد، دینی که بر طبق آفرینش تشریع شده، آفرینشی که انسان هم یک نوع از موجودات آن است، انسانی
30 / روم) ) «. که خلقت او و فطرتش تبدیل پذیر نیست، دین استوار هم، چنین دینی است
اقتضائات فطرت در تساوي وظائف و حقوق اجتماعی زن و مرد
حال ببینیم فطرت در وظایف و حقوق اجتماعی بین افراد چه میگوید، و چه اقتضائی دارد؟ با در نظر داشتن این معنا که تمامی افراد
انسان داراي فطرت بشري هستند، میگوئیم: آنچه فطرت اقتضا دارد این است که باید حقوق و وظائف یعنی گرفتنیها و دادنیها
بین افراد انسان مساوي باشد، و اجازه نمیدهد یک طائفه از حقوق بیشتري برخوردار و طائفهاي دیگر از حقوق اولیه خود محروم
باشد، لیکن مقتضاي این تساوي در حقوق، که عدل اجتماعی به آن حکم میکند، این نیست که تمامی مقامهاي اجتماعی متعلق به
تمامی افراد جامعه شود (و اصلًا چنین چیزي امکان هم ندارد،) چگونه ممکن است مثلًا یک بچه، در عین کودکیش و یک مرد
سفیه نادان در عین نادانی خود، عهدهدار کار کسی شود که هم در کمال عقل است، و هم تجربهها در آن کار دارد، و یا مثلًا یک
صفحه 348 از 369
فرد عاجز و ضعیف عهدهدار کار کسی شود که تنها کسی از عهدهاش برمیآید که قوي و مقتدر باشد، حال این کار مربوط به هر
کسی که میخواهد باشد، براي اینکه تساوي بین صالح و غیرصالح، افساد حال هر دو است، هم صالح را تباه میکند و هم
غیرصالح را. (صفحه 633 ) بلکه آنچه عدالت اجتماعی اقتضا دارد و معناي تساوي را تفسیر میکند این است که در اجتماع، هر
صاحب حقی به حق خود برسد، و هر کس به قدر وسعش پیش برود، نه بیش از آن، پس تساوي بین افراد و بین طبقات تنها براي
همین است که هر صاحب حقی، به حق خاص خود برسد، بدون اینکه حقی مزاحم حق دیگري شود، و یا به انگیزه دشمنی و یا
وَ» : تحکم و زورگوئی یا هر انگیزه دیگر به کلی مهمل و نامعلوم گذاشته شود، و یا صریحا باطل شود، و این همان است که جمله
228 / بقره) به آن بیانی که گذشت، به آن اشاره میکند، چون جمله …) «، لَهُنَّ مِثْلُ الَّذي عَلَیْهِنَ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَ ۀٌ
نامبرده در عین اینکه اختلاف طبیعی بین زنان و مردان را میپذیرد، به تساوي حقوق آن دو نیز تصریح میکند. از سوي دیگر
مشترك بودن دو طائفه زن و مرد در اصول مواهب وجودي، یعنی در داشتن اندیشه و اراده، که این دو، خود مولد اختیار است،
هستند، اقتضاء میکند که زن نیز در آزادي فکر و اراده و در نتیجه در داشتن اختیار، شریک با مرد باشد، همانطور که مرد در
تصرف در جمیع شؤون حیات فردي و اجتماعی خود به جز آن مواردي که ممنوع است، استقلال دارد، زن نیز باید استقلال داشته
( باشد، اسلام هم که دین فطري است این استقلال و آزادي را به کاملترین وجه به زن داده، همچنانکه در بیانات سابق گذشت. ( 1
اعلامیه قرآنی در حقوق زن، و تفاوتهاي طبیعی زن و مرد
زن از برکت اسلام مستقل به نفس و متکی بر خویش گشت، اراده و عمل او که تا ظهور اسلام گره خورده به اراده مرد بود، از
اراده و عمل مرد جدا شد، و از تحت ولایت و قیمومت مرد درآمد، و به مقامی رسید که دنیاي قبل از اسلام با همه قدمت خود و
در همه ادوارش، چنین مقامی به زن نداده بود، مقامی به زن داد که در هیچ گوشه از هیچ صفحه تاریخ گذشته بشر چنین مقامی
براي زن نخواهید یافت، و اعلامیهاي در حقوق زن همانند اعلامیه قرآن که میفرماید: ***** 1- المیزان ج: 2 ص: 393 . (صفحه
نخواهید جست. لیکن این به آن معنا نیست که هرچه از مرد خواستهاند … « فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ فیما فَعَلْنَ فی اَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ » (634
از او هم خواسته باشند، در عین اینکه در زنان عواملی هست که در مردان نیز هست، زنان از جهتی دیگر با مردان اختلاف دارند.
(البته این جهت که میگوئیم جهت نوعی است نه شخصی، به این معنا که متوسط از زنان در خصوصیات کمالی، و ابزار تکامل
بدنی عقبتر از متوسط مردان هستند.) سخن سادهتر اینکه: هر چند ممکن است، یک یا دو نفر زن فوق العاده و همچنین یک یا
دونفر مرد عقب افتاده پیدا شود، ولی به شهادت علم فیزیولژي زنان متوسط از نظر دماغ (مغز) و قلب و شریانها و اعصاب و
عضلات بدنی و وزن، با مردان متوسط الحال تفاوت دارند، یعنی ضعیفتر هستند. و همین باعث شده است که جسم زن لطیفتر و
نرمتر، و جسم مرد خشنتر و محکمتر باشد و احساسات لطیف از قبیل دوستی و رقت قلب و میل به جمال و زینت بر زن غالبتر و
بیشتر از مرد باشد و در مقابل، نیروي تعقل بر مرد غالبتر از زن باشد، پس حیات زن، حیاتی احساسی است، همچنانکه حیات مرد،
حیاتی تعقلی است. و به خاطر همین اختلافی که در زن و مرد هست، اسلام در وظائف و تکالیف عمومی و اجتماعی که قوامش با
یکی از این دو چیز یعنی تعقل و احساس است، بین زن و مرد فرق گذاشته، آنچه ارتباطش به تعقل بیشتر از احساس است (از قبیل
ولایت و قضا و جنگ) را مختص به مردان کرد، و آنچه از وظایف که ارتباطش بیشتر با احساس است تا تعقل مختص به زنان کرد،
( مانند پرورش اولاد و تربیت او و تدبیر منزل و امثال آن. (صفحه 635
حکمت موجود در اختلاف سهم الارث بین زن و مرد
قانون الهی مشقت بیشتر وظایف مرد را از این راه جبران کرده که: سهم ارث او را دو برابر سهم ارث زن قرار داد، (معناي این در
صفحه 349 از 369
حقیقت آن است که نخست سهم ارث هر دو را مساوي قرار داده باشد، بعدا ثلث سهم زن را به مرد داده باشد، در مقابل نفقهاي که
مرد به زن میدهد.) و به عبارتی دیگر اگر ارث مرد و زن را هیجده تومان فرض کنیم، به هر دو نه تومان داده و سپس سه تومان از
آن را (که ثلث سهم زن است،) از او گرفته و به مرد بدهیم، سهم مرد دوازده تومان میشود، براي این که زن از نصف این دوازده
تومان هم سود میبرد. در نتیجه، برگشت این تقسیم به این میشود که آنچه مال در دنیا هست دو ثلثش از آن مردان است، هم
ملکیت و هم عین آن، و دو ثلث هم از آن زنان است، که یک ثلث آن را مالک هستند، و از یک ثلث دیگر که گفتیم در دست
مرد است، سود میبرند. پس، از آنچه که گذشت روشن شد که غالب مردان (نه کل آنان) در امر تدبیر قويترند، و در نتیجه، بیشتر
تدبیر دنیا و یا به عبارت دیگر، تولید به دست مردان است، و بیشتر سودها و بهرهگیري و یا مصرف، از آن زنان است، چون احساس
زنان بر تعقل آنان غلبه دارد. اسلام علاوه بر آنچه که گذشت تسهیلات و تخفیفهائی نسبت به زنان رعایت نموده، که بیان آن نیز
گذشت. (بحث مفصلی درباره قوانین ارث و اصول آن در ذیل آیه 11 تا 14 سوره نساء در جلد 4 المیزان صفحه 325 آمده که
( محققین عزیز را براي مراجعه و مطالعه به آن دعوت میکنیم.) (صفحه 636
امتیازات در قوانین اسلامی
تسلط مرد بر زن در فطرت و در اسلام
اگر ما در نحوه جفتگیري و رابطه بین نر و ماده حیوانات مطالعه و دقت کنیم خواهیم دید که بین حیوانات نیز در مسأله
جفتگیري، مقداري و نوعی و یا به عبارت دیگر بوئی از استیلاي نر بر ماده وجود دارد، و کاملًا احساس میکنیم که گوئی فلان
حیوان نر خود را مالک آلت تناسلی ماده، و در نتیجه مالک ماده میداند، و به همین جهت است که میبینیم نرها بر سر یک ماده با
هم مشاجره میکنند، ولی مادهها بر سر یک نر به جان هم نمیافتند (مثلًا یک الاغ و یا سگ و یا گوسفند و گاو ماده وقتی میبینند
که نر به مادهاي دیگر پریده، هرگز به آن ماده حملهور نمیشود، ولی نر این حیوانات وقتی ببیند که نر ماده را تعقیب میکند
خشمگین میشود و به آن نر حمله میکند.) و نیز میبینیم آن عملی که در انسانها نامش خواستگاري است، در حیوانها هم (که
در هر نوعی به شکلی است،) از ناحیه حیوان نر انجام میشود و هیچگاه حیوان مادهاي دیده نشده که از نر خود خواستگاري کرده
باشد و این نیست مگر به خاطر اینکه حیوانات با درك غریزي خود، درك میکنند که در عمل جفتگیري که با فاعل و قابلی
صورت میگیرد، فاعل نر، و قابل ماده است و به همین جهت ماده، خود را ناگزیر از تسلیم و خضوع میداند. و این معنا غیر از آن
معنائی است که در نرها مشاهده میشود که نر مطیع در مقابل خواستههاي ماده میگردد (چون گفتگوي ما تنها در مورد عمل
جفتگیري و برتري نر بر ماده است و اما در اعمال دیگرش از قبیل برآوردن حوائج ماده و تأمین لذتهاي او، نر مطیع ماده است.)
و برگشت این اطاعت (نر از ماده) به مراعات جانب عشق و شهوت و بیشتر لذت بردن است، (هر حیوان نري از خریدن ناز ماده و
برآوردن حوائج او لذت میبرد.) پس ریشه این اطاعت قوه شهوت حیوان است و ریشه (صفحه 637 ) آن تفوق و مالکیت قوه
فحولت و نري حیوان است و ربطی به هم ندارند. و این معنا یعنی لزوم شدت و قدرتمندي براي جنس ماده و وجوب نرمی و
پذیرش براي جنس زن چیزي است که اعتقاد به آن کم و بیش در تمامی امتها یافت میشود، تا جائی که در زبانهاي مختلف
عالم راه یافته به طوري که هر شخص پهلوان و هر چیز تسلیمناپذیر را مرد، و هر شخص نرمخو و هرچیز تأثیرپذیر را زن مینامند،
مثلاً میگویند: شمشیر من مرد است یعنی برنده است، یا فلان گیاه نر و یا فلان مکان نر است، و … و این امر در نوع انسان و در
بین جامعههاي مختلف و امتهاي گوناگون فیالجمله جریان دارد، هر چند که میتوان گفت جریانش (با کم و بیش اختلاف) در
اَلرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما » : امتها متداول است. و اما اسلام نیز این قانون فطري را در تشریع قوانینش معتبر شمرده و فرموده
صفحه 350 از 369
و با این فرمان خود، بر زنان واجب کرد که درخواست مرد را براي همخوابی اجابت نموده و خود را «، فَضَّلَ اللّهُ بَعْ َ ض هُمْ عَلی بِعْضٍ
( در اختیار او قرار دهند. ( 1
موضوع سرپرستی مرد بر زن در قوانین الهی و فلسفه آن
این معنا بر احدي پوشیده نیست که قرآن کریم همواره عقل سالم انسانها را تقویت میکند، و جانب عقل را بر هواي نفس و
پیروي شهوات و دلدادگی در برابر عواطف و احساسات تند و تیز ترجیح میدهد، و در حفظ این ودیعه الهی از اینکه ضایع شود
توصیه میفرماید، و این معنا از آیات کریمه قرآنی آن قدر روشن است که احتیاجی به آوردن دلیل قرآنی ندارد، براي اینکه آیاتی
که به صراحت و یا به اشاره و به هر زبان و بیانی این معنا را افاده میکند یکی دو تا ده تا نیست که ما آنها را نقل کنیم. قرآن کریم
در عین حال مسأله عواطف پاك و درست و آثار خوبی که آن عواطف در تربیت افراد دارد از نظر دور نداشته، اثر آن را در
29 / فتح) دو صفت از صفات ***** 1- المیزان ج: ) «، اَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ » : استواري امر جامعه پذیرفته، در آیه شریفه
4 ص: 238 . (صفحه 638 ) عاطفی را به عنوان دو صفت ممدوح مؤمنین ذکر کرده، میفرماید مؤمنین نسبت به کفار خشن و
21 / روم) مودت و رحمت را که ) «، لِتَسْکُنُوا اِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَۀً » بیرحمند، و نسبت به خودشان مهربانند. و در آیه
اموري عاطفی هستند، دو تا نعمت از نعم خود شمرده و فرموده، از جنس خود شما، همسرانی برایتان قرار داد، تا دلهایتان با تمایل و
قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَۀَ اللّهِ الَّتی اَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ » : عشق به آنان آرامش یابد، و بین شما مردان و همسران مودت و رحمت قرار داد، و در آیه
32 / اعراف)، ) «؟ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ: بگو چه کسی زینتها و رزق طیب را که خدا براي بندگانش پدید آورده تحریم کرده است
علاقه به زینت و رزق طیب را که آن نیز مربوط به عواطف است مشروع معرفی نموده، به عنوان سرزنش از کسانی که آن را حرام
چیزي که هست «؟ بگو چه کسی زینتها و رزق طیب را که خدا براي بندگانش پدید آورده تحریم کرده است » : دانستهاند، فرموده
قرآن کریم عواطف را از راه هماهنگ شدن با عقل تعدیل نموده، و عنوان پیروي عقل به آنها داده است، به طوري که عقل نیز
سرکوب کردن آن مقدار عواطف را جایز نمیداند. یکی از مراحل تقویت عقل در اسلام این است که احکامی را که تشریع کرده
براساس تقویت عقل تشریع کرده، به شهادت اینکه هر عمل و حال و اختلافی که مضر به استقامت عقل است و باعث تیرگی آن در
قضاوت و در اداره شؤون مجتمعش میشود تحریم کرده، نظیر شرب خمر و قمار و اقسام معاملات غرري و دروغ و بهتان و افترا و
غیبت و امثال آن. خوب معلوم است که هیچ دانشمندي از چنین شریعتی و با مطالعه همین مقدار از احکام آن جز این توقع ندارد
که در مسائل کلی و جهات عمومی و اجتماعی زمام امر را به کسانی بسپارد که داشتن عقل بیشتر امتیاز آنان است، چون تدبیر امور
اجتماعی از قبیل حکومت و قضا و جنگ نیازمند به عقل نیرومندتر است، و کسانی را که امتیازشان داشتن عواطف تند و تیزتر و
امیال نفسانی بیشتر است، از تصدي آن امور محروم سازد، و نیز معلوم است که طایفه مردان به داشتن عقل نیرومندتر و ضعف
عواطف، ممتاز از زنانند، و زنان به داشتن عقل کمتر و عواطف بیشتر ممتاز از مردانند. و اسلام همین کار را کرده، و در آیهاي که
سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز در طول زندگیش بر این جریان داشت یعنی «، اَلرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ » : گذشت فرموده
هرگز زمام امور (صفحه 639 ) هیچ قومی را به دست زن نسپرد، و به هیچ زنی منصب قضا نداد، و زنان را براي جنگیدن دعوت
نکرد، البته براي جنگیدن، نه صرف شرکت در جهاد، براي خدمت و جراحی و امثال آن. و اما غیر این امور عامه و اجتماعی، از
قبیل تعلیم و تعلم و کسب و پرستاري بیماران و مداواي آنان و امثال این گونه امور که دخالت عواطف منافاتی با مفید بودن عمل
ندارد، زنان را از آن منع نفرمود، و سیرت نبویه بسیاري از این کارها را امضا کرد. آیات قرآن نیز خالی از دلالت بر اجازه این گونه
کارها براي زنان نیست، چون لازمه حریت زن در اراده و عمل شخصی این است که بتواند این گونه کارها را انجام دهد، زیرا معنا
ندارد از یک طرف زنان را در این گونه امور از تحت ولایت مردان خارج بداند، و ملکیت آنان را در قبال مردان معتبر بشمارد، و
صفحه 351 از 369
از سوي دیگر نهیشان کند از اینکه به نحوي از انحا ملکشان را اداره و اصلاح کنند، و همچنین معنا ندارد به آنان حق دهد که براي
دفاع از خود در محکمه شرع طرح دعوي کنند، و یا شهادت بدهند، و در عین حال از آمدن در محکمه و حضور نزد والی یا قاضی
جلوگیرشان شود و همچنین سایر لوازم استقلال و آزادي. بلی دامنه استقلال و آزادي زنان تا آنجایی گسترده است که به حق شوهر
مزاحمت نداشته باشد، چون گفتیم در صورتی که شوهر در وطن حاضر باشد زن در تحت قیمومت او است، البته قیمومت اطاعت و
در صورتی که حاضر نباشد مثلاً به سفر رفته باشد موظف است غیبت او را حفظ کند، و معلوم است که با در نظر گرفتن این دو
( وظیفه هیچ یک از شؤون جایز زن در صورتی که مزاحم با این دو وظیفه باشد دیگر جایز و ممضی نیست. ( 1
بحثی در آزادي زن در تمدن غرب
هیچ شکی نیست که پیشگام در آزاد ساختن زن از قید اسارت و تأمین استقلال او، در اراده و عمل اسلام بوده است، و اگر غربیها
(در دوران اخیر) قدمی در این باره براي زنان برداشتهاند، از اسلام تقلید کردهاند (و چه تقلید بدي کرده و با آن روبرو شدهاند،) و
علت اینکه نتوانستند بطور کامل تقلید کنند، این است که احکام اسلام ***** 1- المیزان ج: 4 ص: 544 . (صفحه 640 ) چون
حلقههاي یک زنجیر به هم پیوسته است (و همچون چشم و خط و خال و ابرو است،) و روش اسلام که در این سلسله حلقهاي بارز
و مؤثري تام التأثیر است، براي همین مؤثر است که در آن سلسله قرار دارد، و تقلیدي که غربیها از خصوص این روش کردهاند،
تنها از صورت زلیخاي اسلام نقطه خال را گرفتهاند که معلوم است خال به تنهائی چقدر زشت و بدقواره است. و سخن کوتاه اینکه،
غربیها اساس روش خود را بر پایه مساوات همه جانبه زن با مرد در حقوق قرار دادهاند، و سالها در این باره کوشش نمودهاند و در
این باره وضع خلقت زن و تأخر کمالی او را (که بیان آن بطور اجمال گذشت،) در نظر نگرفتهاند. و رأي عمومی آنان تقریبا این
است که تأخر زن در کمال و فضیلت، مستند به خلقت او نیست، بلکه مستند به سوء تربیتی است که قرنها با آن تربیت مربی شده،
و از آغاز خلقت دنیا تاکنون، در محدودیت مصنوعی به سر برده است، وگرنه طبیعت و خلقت زن با مرد فرقی ندارد. ایراد و
اشکالی که به این سخن متوجه است این است که همانطور که خود غربیها اعتراف کردهاند، اجتماع از قدیمترین روز شکل
گرفتنش بطور اجمال و سربسته حکم به تأخر کمال زن از مرد کرده، و اگر طبیعت زن و مرد یک نوع بود، قطعا و قهرا خلاف آن
حکم هر چند در زمانی کوتاه ظاهر میشد، و نیز خلقت اعضاي رئیسه و غیر رئیسه زن، در طول تاریخ تغییر وضع میداد، و مانند
خلقت مرد، میشد. مؤید این سخن روش خود غربیها است که با اینکه سالها است کوشیده و نهایت درجه عنایت خود را به کار
بردهاند تا زن را از عقبماندگی نجات بخشیده و تقدم و ارتقاي او را فراهم کنند، تاکنون نتوانستهاند بین زن و مرد تساوي برقرار
سازند، و پیوسته آمارگیريهاي جهان این نتیجه را ارائه میدهد که در این کشورها در مشاغلی که اسلام زن را از آن محروم کرده،
یعنی قضا و ولایت و جنگ، اکثریت و تقدم براي مردان بوده، و همواره عدهاي کمتر از زنان عهده دار این گونه مشاغل شدهاند. و
اما اینکه غربیها از این تبلیغاتی که در تساوي حقوق زن و مرد کردند، و از تلاشهائی که در این مسیر نمودهاند، چه نتائجی
1- المیزان ج: 2 ص: ***** ( عایدشان شد در فصلی جداگانه تا آنجا که برایمان ممکن باشد آن شاءاللّه شرح خواهیم داد. ( 1
( 393 . (صفحه 641
تعدد زوجات
بحثی در قانون تعدد زوجات در اسلام
اسلام قانون ازدواج با یک زن را تشریع و با بیشتر از یک همسر، یعنی تا چهار همسر را درصورت تمکن از رعایت عدالت در بین
صفحه 352 از 369
وَ لَهُنَّ مِثْلُ » : آنها، تنفیذ نموده و تمام محذورهائی را که متوجه این تنفیذ میشود به بیانی که خواهد آمد اصلاح کرده، و فرموده
228 /بقره) بعضیها به این حکم یعنی جواز تعدد ) «! الَّذي عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ: و زنان را نیز مانند وظایفشان حقوق شایسته است
زوجات چند اشکال کردهاند:
اشکال اول: جریحه دار شدن احساس زن
اینکه، این حکم آثار سوئی در اجتماع به بار میآورد زیرا باعث جریحهدار شدن عواطف زنان میشود و آرزوهاي آنان را به باد
داده، فوران عشق و علاقه به شوهر را خمود و خاموش میکند و حس حب او را مبدل به حس انتقام میگرداند، و در نتیجه، دیگر
به کار خانه نمیپردازد و از تربیت فرزندان شانه خالی میکند و در مقابل خطائی که شوهر به او کرده، در مقام تلافی برمیآید و به
مردان اجنبی زنا میدهد و همین عمل باعث شیوع اعمال زشت و نیز گسترش خیانت در مال و عرض و … میگردد و چیزي
نمیگذرد که جامعه به انحطاط کشیده میشود.
جواب اشکال اول
1 تبعیت احساس و عاطفه از عادات و رسوم:
اسلام زیربناي زندگی بشر و بنیان جامعه انسانی را بر زندگی عقلی و فکري بنا نهاده است، نه زندگی احساسی و عاطفی، در نتیجه
هدفی که باید در اسلام دنبال شود رسیدن به صلاح عقلی در سنن اجتماعی است، نه به صلاح و شایستگی آنچه که احساسات
دوست میدارد و میخواهد و عواطف به سویش کشیده میشود. و این معنا به هیچ وجه مستلزم کشته شدن عواطف و احساسات
رقیق زنان و ابطال حکم (صفحه 642 ) موهبتهاي و غرایز طبیعی نیست، زیرا در مباحث علم النفس مسلم شده است که صفات
روحی و عواطف و احساسات باطنی از نظر کمیت و کیفیت با اختلاف تربیتها و عادات، مختلف میشود همچنانکه به چشم خود
میبینیم که بسیاري از آداب در نظر شرقیها پسندیده و ممدوح، و در نظر غربیها ناپسند و مذموم است و به عکس آن بسیاري از
رسوم و عادات وجود دارد که در نظر غربیها پسندیده و در نظر شرقیها ناپسند است و هیچگاه یافت نمیشود که دو امت در همه
آداب و رسوم نظر واحدي داشته باشند، بالاخره در بعضی از آنها اختلاف دارند. و تربیت دینی در اسلام زن را به گونهاي بار
میآورد که هرگز از اعمالی نظیر تعدد زوجات ناراحت نگشته و عواطفش جریحه دار نمیشود (او همینکه میبیند خداي عزوجل
به شوهرش اجازه تعدد زوجات را داده تسلیم اراده پروردگارش میشود، و وقتی میشنود که تحمل در برابر آتش غیرت، مقامات
والائی را نزد خداي تعالی در پی دارد به اشتیاق رسیدن به آن درجات، تحمل آن برایش گوارا میگردد. مترجم). بله یک زن
غربی که از قرون متمادي تاکنون عادت کرده به اینکه تنها همسر شوهرش باشد و قرنها این معنا را در خود تلقین نموده، یک
عاطفه کاذب در روحش جایگیر شده و آن عاطفه با تعدد زوجات ضدیت میکند. دلیل بر این معنا این است که زن غربی به خوبی
اطلاع دارد که شوهرش با زنان همسایگان زنا میکند و هیچ ناراحت نمیشود، پس این عاطفهاي که امروز در میان زنان متمدن
پیدا شده، عاطفهاي است تلقینی و دروغین. و این، نه تنها مرد غربی است که هر زنی را دوست داشته باشد (چه بکر و چه بیوه، چه
بیشوهر و چه شوهردار،) زنا میکند، بلکه زن غربی نیز با هر مردي که دوست بدارد تماس غیرمشروع برقرار میکند. و جاي بسیار
شگفت است که چگونه زنان غربی از این همه بیناموسی که شوهرانشان میبینند متأسف نگشته، دلها و عواطفشان جریحه دار
نمیشود، و چگونه است که احساسات و عواطف مردان از اینکه در شب زفاف همسرشان را بیوه مییابند ناراحت نشده و
عواطفشان جریحه دار نمیگردد؟ (صفحه 643 ) گفتیم عواطف و احساسات با اختلاف تربیتها مختلف میشود، این اعمال نامبرده
صفحه 353 از 369
از آنجا که در سرزمین غرب تکرار شده و مردم در ارتکاب آن آزادي کامل دارند، دلهایشان نسبت به آن خو گرفته است، تا جائی
که عادتی معمولی و مألوف شده و در دلها ریشه دوانده، به همین جهت عواطف و احساسات به آن متمایل، و از مخالفت با آن
جریحهدار میشود.
2 تجربه تاریخی تعدد زوجات
و اما اینکه گفتند: تعدد زوجات باعث دلسردي زنان در اداره خانه و بیرغبتی آنان در تربیت اولاد میشود و نیز اینکه گفتند: تعدد
زوجات باعث شیوع زنا و خیانت میگردد، درست نیست زیرا تجربه خلاف آن را اثبات کرده است. در صدر اسلام حکم تعدد
زوجات جاري شد و هیچ مورخ و اهل خبره تاریخ نیست که ادعا کند در آن روز زنان به کارکردن در خانه بیرغبت شدند و
کارها معطل مانده و یا زنا در جامعه شیوع پیدا کرد، بلکه تاریخ و مورخین خلاف این را اثبات میکنند. علاوه بر اینکه زنانی که بر
سر زنان اول شوهر میکنند، در جامعه اسلامی و سایر جامعههائی که این عمل را جایز میدانند با رضا و رغبت خود زن دوم یا سوم
یا چهارم شوهر میشوند، و این زنان، زنان همین جامعهها هستند و مردان آنها را از جامعههاي دیگر و به عنوان برده نمیآورند و یا
از دنیائی غیر این دنیا به فریب نیاوردهاند و اگر میبینیم که این زنان به چنین ازدواجی تمایل پیدا میکنند به خاطر عللی است که
در اجتماع حکمفرما است و همین دلیل روشن است بر اینکه طبیعت جنس زن امتناعی از تعدد زوجات ندارد و قلبشان از این عمل
آزرده نمیشود، بلکه اگر آزردگیاي هست از لوازم و عوارضی است که همسر اول پیش میآورد، زیرا همسر اول وقتی تنها همسر
شوهرش باشد، دوست نمیدارد که غیر او زنی دیگر به خانهاش وارد شود، زیرا که میترسد قلب شوهرش متمایل به او شود و یا او
بر وي تفوق و ریاست پیدا کند و یا فرزندي که از او پدید میآید با فرزندان وي ناسازگاري کند و امثال این گونه ترسها است که
( موجب عدم رضایت و تألم روحی زن اول میشود نه یک غریزه طبیعی. (صفحه 644
« یک مرد براي یک زن » اشکال دوم: نقض قانون طبیعی
اینکه: تعدد زوجات مخالف با وضعی است که از عمل طبیعت مشاهده میکنیم، چون آمارگیريهائی که در قرون متمادي از
امتها شده، نشان میدهد که همواره عدد مرد و زن برابر بوده و یا مختصر اختلافی داشته است، معلوم میشود طبیعت براي یک
مرد یک زن تهیه کرده، پس اگر ما خلاف این را تجویز کنیم برخلاف وضع طبیعت رفتار کردهایم.
جواب اشکال دوم:
و اما اشکال دوم که تعدد زوجات از نظر آمار زن و مرد عملی غیرطبیعی است، جوابش این است که این استدلال از چند جهت
مخدوش و نادرست است: 1 امر ازدواج تنها متکی به مسأله آمار نیست بلکه در این میان عوامل و شرایط دیگري وجود دارد که
یکی از آنها رشد فکري است، که زنان زودتر از مردان رشد یافته و آماده ازدواج میشوند. مثلًا، زنان مخصوصا در مناطق گرمسیر،
وقتی سنشان از نه سالگی بگذرد صلاحیت ازدواج پیدا میکنند، در حالی که بسیاري از مردان قبل از شانزده سالگی به این رشد و
این آمادگی نمیرسند (و این معیار همان است که اسلام در مسأله نکاح معتبر شمرده است.) دلیل و شاهد بر این مطلب سنت
جاري و روش معمول در دختران کشورهاي متمدن است که کمتر دختري را میتوان یافت که تا سن قانونی (مثلًا شانزده سالگی،)
بکارتش محفوظ مانده باشد. و این (زایل شدن بکارت،) نیست مگر به خاطر اینکه طبیعت، چند سال قبل از سن قانونیاش او را
آماده نکاح کرده بود و چون قانون اجازه ازدواج به او نمیداده، بکارت خود را مفت از دست داده است. خاصیت تولید نسل و یا
به عبارت دیگر دستگاه تناسلی مرد عمرش بیشتر از دستگاه تناسلی زن است، زیرا اغلب زنان در سن پنجاه سالگی یائسه میشوند و
صفحه 354 از 369
به عبارت دیگر دستگاه تناسلی مرد عمرش بیشتر از دستگاه تناسلی زن است، زیرا اغلب زنان در سن پنجاه سالگی یائسه میشوند و
دیگر رحم آنان فرزند پرورش نمیدهد، در حالی که دستگاه تناسلی مرد سالها بعد از پنجاه سالگی قادر به تولید نسل میباشد و
چه بسا مردان که قابلیت تولیدشان تا آخر عمر (صفحه 645 ) طبیعی که صد سالگی است باقی میماند، در نتیجه عمر مردان از نظر
صلاحیت تولید، که تقریبا هشتاد سال میشود، دو برابر عمر زنان یعنی چهل سالگی است. و اگر ما این وجه را با وجه قبلی روي
هم در نظر بگیریم، این نتیجه به دست میآید که طبیعت و خلقت به مردان اجازه داده تا از ازدواج با یک زن فراتر رود و بیش از
یکی داشته باشد، و این معقول نیست که طبیعت، نیروي تولید را به مردان بدهد و در عین حال آنان را از تولید منع کند، زیرا سنت
جاري در علل و اسباب این معنا را نمیپذیرد. علاوه بر اینکه حوادثی که افراد جامعه را نابود میسازد، یعنی جنگها و نزاعها و
جنایات، مردان را بیشتر تهدید میکند تا زنان را، به طوري که نابود شوندگان از مردان قابل مقایسه با نابود شوندگان از زنان
نیست، قبلاً هم تذکر دادیم که همین معنا قويترین عامل براي شیوع تعدد زوجات در قبائل است و بنابر این زنانی که به حکم
مطلب بالا، شوهر را از دست میدهند، چارهاي جز این ندارند که یا تعدد زوجات را بپذیرند و یا تن به زنا و یا محرومیت دهند،
چون با مرگ شوهران غریزه جنسی آنان نمیمیرد و باطل نمیشود. و از جمله مطالبی که این حقیقت را تأیید میکند، جریانی است
که چند ماه قبل از نوشتن این اوراق در آلمان اتفاق افتاد و آن این بود که جمعیت زنان بیشوهر نگرانی خود را از نداشتن شوهر
طی شکایتی به دولت اظهار نموده و تقاضا کردند که براي علاج این درد مسأله تعدد زوجات در اسلام را قانونی ساخته، به مردان
آلمان اجازه دهد تا هر تعداد که خواستند زن بگیرند، چیزي که هست حکومت خواسته آن زنان را برآورده نکرد، زیرا کلیسا او را
از این کار بازداشت. آري کلیسا راضی شد زنا و فساد نسل شایع شود ولی راضی نشد تعدد زوجات اسلام در آلمان رسمیت پیدا
کند. 2 استدلال به اینکه طبیعت نوع بشر عدد مردان را مساوي عدد زنان قرار داده، با صرفنظر از خدشههائی که داشت زمانی
استدلال درستی است که تمامی (صفحه 646 ) مردان چهار زن بگیرند و یا حداقل بیش از یک زن اختیار کنند، در حالی که چنین
نبوده و بعد از این نیز چنین نخواهد شد، براي اینکه طبیعت چنین موقعیتی را در اختیار همگان قرار نداده و طبعا بیش از یک زن
داشتن جز براي بعضی از مردان فراهم نمیشود، اسلام نیز که همه دستوراتش مطابق با فطرت و طبیعت است چهار زن داشتن را بر
همه مردان واجب نکرده، بلکه تنها براي کسانی که توانائی دارند، جایز دانسته (نه واجب) آن هم در صورتی که بتوانند بین دو زن
و بیشتر به عدالت رفتار کنند. و یکی از روشنترین دلیل بر اینکه لازمه این تشریع، حرج و فساد نیست، عمل مسلمانان به این تشریع
و سیره آنان بر این سنت است و همچنین غیر مسلمانان اقوامی که این عمل را جایز میدانند و نه تنها مستلزم حرج و قحطی و نایابی
زن نیست بلکه به عکس، ممنوعیت تعدد زوجات در اقوامی که آن را تحریم کردهاند، باعث شده هزاران زن از شوهر و اجتماع
خانوادگی محروم باشند و به دادن زنا اکتفا کنند. 3 استدلال نامبرده، صرفنظر از خدشههائی که داشت در صورتی درست بوده و بر
حکم تعدد زوجات وارد است که حکم نامبرده (تعدد زوجات) اصلاح نشده و با قیودي که محذورهاي توهم شده را اصلاح کند،
مقید و تعدیل نشود. ولی اسلام همین کار را کرده، و بر مردانی که میخواهند زنانی متعدد داشته باشند شرط کرده که در معاشرت
با آنان رعایت عدالت را بکنند و بستر زناشوئی را بین آنان بالسویه تقسیم کنند. و نیز واجب کرده که نفقه آنان و اولادشان را
بدهند و معلوم است که رعایت عدالت در انفاق و پرداخت هزینه زندگی چهار زن و اولاد آنها و نیز رعایت مساوات در معاشرت با
آنان جز براي بعضی از مردان فهمیده و ثروتمند فراهم نمیشود. و این کار براي عموم مردم فراهم و میسور نیست. علاوه بر این، در
این میان راههاي دینی و مشروع دیگري است که با به کار بستن آن، زن میتواند شوهر خود را ملزم سازد که زن دیگري نگیرد و
( تنها به او اکتفا کند. (صفحه 647
اشکال سوم: تشویق مردان به شهوترانی
اینکه: تشریع تعدد زوجات مردان را به حرص در شهوترانی تشویق نموده و این غریزه حیوانی(شهوت)را در جامعه گسترش
صفحه 355 از 369
میدهد.
جواب اشکال سوم:
صاحب این اشکال اطلاع و تدبري در تربیت اسلامی و مقاصدي که این شریعت دنبال میکند ندارد و نمیداند که تربیت دینی
نسبت به زنان در جامعه اسلامی دین پسند این است که زنان را با پوشیدن خود با عفاف و با حیا بار میآورد، و زنان را طوري
تربیت میکند که خود به خود شهوت در آنان کمتر از مردان میشود (برخلاف آنچه مشهور شده که شهوت نکاح در زن بیشتر و
زیادتر از مرد است.) و استدلال میکنند به اینکه زن بسیار حریص در زینت و جمال و خودآرائی است و وجود این طبیعت در زن
دلیل بر آن است که شهوت او زیادتر از مرد است، و ادعاي ما آنقدر روشن است که مردان مسلمانی که با زنان متدین و تربیت
شده در دامن پدر و مادر دیندار ازدواج کردهاند، کمترین تردیدي در آن ندارند، پس روي هم رفته، شهوت جنسی مردان معادل
است با شهوتی که در یک زن، بلکه دو زن و سه زن وجود دارد. از سوي دیگر دین اسلام بر این معنا عنایت دارد که حداقل و
واجب از مقتضیات طبع و مشتهیات نفس ارضا گردد و احدي از این حداقل، محروم نماند و به همین جهت این معنا را موردنظر
قرار داده که شهوت هیچ مردي در هیچ زمانی در بدن محصور نشود و وادارش نکند به اینکه به تعدي و فجور و فحشا آلوده گردد.
و اگر مرد به داشتن یک زن محکوم باشد، در ایامی که زن عذر دارد، یعنی نزدیک به یک ثلث از اوقات معاشرتش که ایام عادت
و بعضی از ایام حمل و وضع حمل و ایام رضاعش و امثال آن است او ناگزیر از فجور میشود، چون ما در مباحث گذشته این
کتاب مطلبی را مکرر خاطرنشان کردیم که لازمه آن لزوم شتاب در رفع این حاجت غریزي است. و آن مطلب این بود که گفتیم
اسلام اجتماع بشري را براساس زندگی عقل و تفکر بنا نهاده، نه براساس زندگی احساسی و بنابراین باقی ماندن مرد بر (صفحه
648 ) حالت احساس حالتی که او را به بیبند و باري در خواستهها و خاطرات زشت میکشاند، نظیر حالت عزب بودن و امثال آن،
از نظر اسلام از بزرگترین خطرهائی است که انسان را تهدید میکند. و از سوي دیگر یکی از مهمترین مقاصد و هدفها در نظر
شارع اسلام زیاد شدن نسل مسلمانان و آباد شدن زمین به دست آنان است، آري جامعه مسلمان که آباد شدن زمین به دست او،
آبادي صالح و آبادي مخصوصی است که ریشه شرك و فساد را میزند. پس این جهات و امثال آن مورد اهتمام شارع بوده و
باعث شده است که شارع اسلام حکم جواز تعدد زوجات را تشریع کند، نه ترویج امر شهوترانی و ترغیب مردم به این که در
شهوات غرق شوند. اگر اشکال کنندگان به اسلام در خصوص تشریع این حکم انصاف میداشتند لبه تیز حملات خود را متوجه
بانیان تمدن غرب میکردند و جا داشت این تمدن را به ترویج فحشا و ترغیب مردان به شهوترانی متهم سازند، نه اسلام را که
اجتماع را بر پایه سعادت دینی قرار داده است. بله در تجویز تعدد زوجات این اثر هست که شدت حرص مرد را شکسته و تسکین
میدهد، چون به قول معروف: هر آن کس که از چیزي منع شود به آن حریص میگردد و چنین کسی همی جز این ندارد که پرده
منع را پاره و دیوار حبس را بشکند و خود را به آنچه از آن محرومش کردهاند برساند. و مردان نیز در مورد تمتع و کامگیري از
زنان چنین وضعی دارند، اگر قانون، او را از غیر همسر اولش منع کند، حریصتر میشود، ولی اگر قانون به او اجازه گرفتن همسر
دوم و سوم را بدهد، هر چند بیش از یک همسر نداشته باشد، عطش حرصش فرو مینشیند و با خود فکر میکند که براي گرفتن
همسر دیگر راه باز است و کسی نمیتواند مرا جلوگیري کند، اگر روزي خود را در تنگنا ببینم از این حق استفاده میکنم (و اگر
در تنگنا ندید، مسأله را سبک و سنگین نموده، اگر دید گرفتن زن دوم از (صفحه 649 ) نظر اقتصاد و از نظر اداره دو خانه صرفه
دارد، میگیرد و اگر صرفه نداشت نمیگیرد. مترجم.) و همین باز بودن راه، بهانه او را از ارتکاب زنا و هتک ناموس محترم مردم،
از دستش میگیرد. در میان غربیها بعضی از نویسندگان رعایت انصاف را نموده و گفتهاند: در اشاعه زنا و فحشا بین ملتهاي
مسیحی مذهب، هیچ عاملی نیرومندتراز تحریم تعدد زوجات به وسیله کلیسا نبوده است. مسترجان دیون پورت انگلیسی در کتاب
صفحه 356 از 369
عذر تقصیر به پیشگاه محمد صلی الله علیه و آله و قرآن (ترجمه فاضل دانشمند آقاي سعیدي،) این انصاف را به خرج داده است.
اشکال چهارم: تنزل موقعیت اجتماعی زن
اینکه: این قانون موقعیت اجتماعی زنان را در جامعه پائین میآورد، و در حقیقت ارزش چهار زن را معادل باارزش یک مرد میکند
و این خود یک ارزیابی جائرانه و ظالمانه است، حتی با مذاق خود اسلام سازگار نیست، چرا که اسلام در قانون ارث و در مسأله
شهادت یک مرد را برابر دو زن قرار داده، با این حساب باید ازدواج یک مرد را با دو زن تجویز کند، نه بیشتر، پس تجویز ازدواج
با چهار زن به هرحال از عدالت عدول کردن است، آن هم بدون دلیل. و این چهار اشکال اعتراضاتی است که مسیحیان و با
متمدنین طرفدار تساوي حقوق زن و مرد بر اسلام وارد کردهاند.
جواب اشکال چهارم: اسلام پایهگذار مقام اجتماعی زن
و اما در جواب از اشکال چهارم که تجویز تعدد زوجات مقام زن را در مجتمع پائین میآورد! باید گفت که هرگز چنین نیست،
همانطور که در مباحث گذشته (در بحث علمی که در جلد دوم المیزان پیرامون حقوق زن در اسلام داشتیم،) اثبات کردیم که زنان
در هیچ سنتی از سنتهاي دینی و یا دنیوي نه قدیمش و نه جدیدش همانند اسلام مورد احترام قرار نگرفتهاند و هیچ سنتی از سنن
قدیم و جدید حقوق آنان (صفحه 650 ) را همچون اسلام مراعات ننموده است. جواز تعدد زوجات براي مرد در حقیقت و واقع امر
توهین به زن و از بین بردن موقعیت اجتماعی و حقوق او نیست، بلکه به خاطر مصالحی است که بیان بعضی از آنها گذشت.
بسیاري از نویسندگان و دانشمندان غربی (اعم از دانشمندان مرد و زن) به نیکی و حسن این قانون اسلامی اعتراف نموده، و به
مفاسدي که از ناحیه تحریم تعدد زوجات گریبانگیر جامعهها شده است اعتراف کردهاند، خواننده عزیز میتواند به این نوشتهها
مراجعه نماید.
پاسخی به مشکلات خانوادگی ناشی از چند زنی
قويترین و محکمترین دلیلی که مخالفین غربی به قانون تعدد زوجات گرفته و به آن تمسک کردهاند و در نظر دانشمندان و اهل
مطالعه آب و تابش دادهاند، همان گرفتاريها و مصیبتهائی است که در خانههاي مسلمانی که دو زن و یا چند زن هست مشاهده
میشود که این خانهها همیشه محل داد و فریاد و حسد ورزیدن به یکدیگر است، و اهل آن خانه (اعم از زن و مرد)، از روزي که
زن دوم، سوم و … وارد خانه مرد میشوند تا روزي که وارد خانه قبر میگردند روي سعادت و خوشی را نمیبینند، تا جائی که
خود مسلمانان این حسد را به نام مرض هووها نامیدهاند. در چنین زمانی است که تمامی عواطف و احساسات رقیق و لطیف فطري و
طبیعی زنان، مانند: مهر و محبت، نرمخوئی، رقت، رأفت، شفقت، خیرخواهی، حفظ غیب، وفا، مودت، رحمت، اخلاص و … نسبت
به شوهر و فرزندانی که شوهر از همسر قبلیش داشته، و نیز علاقه به خانه و همه متعلقات آن که از صفات غریزي زن است برگشته و
جاي خود را به ضد خودش میدهد، و در نتیجه خانه را که باید جاي سکونت و استراحت آدمی و محل برطرف کردن خستگی تن
و تألمات روحی و جسمی انسان باشد و هر مردي در زندگی روزمرهاش دچار آنها میشود به صورت زورخانه و معرکه قتال درمی
آید، (صفحه 651 ) معرکهاي که در آن نه براي جان کسی احترامی هست و نه براي عرضش و نه آبرویش و نه مالش، و خلاصه
هیچ کس از کس دیگر در امان نیست. و معلوم است که در چنین خانهاي صفاي زندگی مبدل به کدورت گشته و لذت زندگی از
آنجا کوچ میکند و جاي خود را به ضرب و شتم و فحش و ناسزا و سعایت و سخنچینی و رقابت و نیرنگ میدهد و بچههاي
چنین خانهاي نیز با بچههاي دیگر خانهها فرق داشته و دائما در حال اختلاف و مشاجره هستند و چه بسا که (کارد مرد به استخوانش
صفحه 357 از 369
رسیده و همسر خود را به قتل برساند و یا) زن در صدد نابود کردن شوهر، و بچهها در مقام کشتن یکدیگر و یا در صدد کشتن پدر
برآیند و پیوند خویشاوندي و قرابت و برادري جاي خود را به انتقام و خونخواهی بدهد، و معلوم است که (به فرموده رسول خدا
دشمنی نسل اول خانواده، به نسلهاي بعدي نیز منتقل میگردد. مترجم) «، اَلْحُبُّ یَتَوارَثُ وَ الْبُغْضُ یَتَوارَثُ » : صلی الله علیه و آله که
خونریزي و نابودي نسل، و فساد خانه در نسلهاي مردي که داراي دو زن میباشد ادامه یابد. از تمام اینها که بگذریم، آثار سوء
تعدد زوجات به بیرون از خانه یعنی به جامعه نیز راه یافته و باعث شقاوت و فساد اخلاق و قساوت و ظلم و بغی و فحشا و سلب
امنیت و اعتماد میگردد. و مخصوصا که اگر جواز طلاق را هم بر این قانون (جواز تعدد زوجات،) اضافه کنیم به خوبی روشن
میشود که این دو حکم (جواز تعدد زوجات و طلاق،) کار مردان جامعه را به کجا میکشاند، وقتی مرد بتواند هر که را خواست
بگیرد و هریک از همسرانش را خواست طلاق دهد، خود به خود ذوقی و شهوتپرست بار میآید، چنین مردي جز پیروي از
شهواتش و اطفاي آتش تحرصش و گرفتن این زن و رها کردن آن زن، عزت دادن به این و خوار ساختن آن، هیچ کاري و هیچ
همی ندارد و این وضع جز تباه کردن و بدبخت ساختن نیمی از مردم جامعه (یعنی زنان) اثري دیگري ندارد، علاوه بر این که با
( تباهی آن نصف، نصف دیگر (مردان) نیز تباه میشوند. (صفحه 652
پاسخ:
این بود حاصل سخنان مخالفین که به خورد جامعه دادهاند، انصافاً سخن درستی است و ما قبول داریم، ولیکن هیچ یک از آنها بر
اسلام و تشریع اسلام وارد نیست، بلکه همهاش متوجه مسلمانان است. آري، اگر مخالفین، عصر و دورهاي را نشان دهند که در آن
دوره مسلمانان به حقیقت احکام دین و تعالیم آن عمل کرده باشند و در آن دوره نیز این آثار سوء بر مسأله تعدد زوجات و جواز
طلاق مترتب شده باشد، آنگاه میتوانند ادعا کنند که آثار سوء نامبرده، از ناحیه جواز تعدد زوجات و طلاق است، ولی با کمال
تأسف مسلمانان قرنها است که حکومت اسلامی ندارند و آنان که سردمداران مسلمانان بودند، صالح نبودند، تا مسلمانان را بر
طبق تربیت اسلامی و با تعالیم عالیه آن تربیت کنند، بلکه خود آن سردمداران در پرده دري و نقض قوانین و ابطال حدود دین
پیشگامتر از مردم بودند و واضح است که مردم تابع مرام پادشاهان خویشند. و اگر ما بخواهیم در این جا به نقل قسمتی از
سرگذشت فرمانروایان و جریاناتی که در دربار آنان جاري بوده و رسوائیهایی که پادشاهان کشورهاي اسلامی به بار آوردند از
روز مبدل شدن حکومت دینی به سلطنت و شاهنشاهی بپردازیم، باید در همین جا کتابی جداگانه در بین کتاب تفسیر خود بنویسیم
و این با وعده اختصاري که دادهایم نمیسازد. و کوتاه سخن آن که اگر اشکالی هست به مسلمانان وارد است که اجتماع
خانوادگی خویش را به گونهاي ترتیب دادهاند که تأمین کننده سعادت زندگیشان نیست و سیاستی را اتخاذ میکنند که نمیتوانند
آن را پیاده سازند و در پیاده کردنش از صراط مستقیم منحرف نشوند، تازه گناه این آثار سوء به گردن مردان است، نه زنان و
فرزندان، هر چند که هر کسی مسؤول گناه خویش است، ولی ریشه تمام این مفاسد و بدبختیها و خانمان براندازيها و … روش و
مرام این گونه مردان است که (صفحه 653 ) سعادت خود و همسر و اولاد خود را و صفاي جو جامعه خویش را فداي شهوترانی و
نادانی خود میکنند. و اما اسلام قانون تعدد زوجات را بدون قید و بند تشریع نکرده، و اصلًا آن را بر همه مردان واجب و لازم
ننموده، بلکه به طبیعت و حال افراد توجه فرموده، و همچنین عوارضی را که ممکن است احیانا براي افرادي عارض شود در نظر
گرفته، و به بیانی که گذشت صلاحیت قطعی را شرط نموده و مفاسد و محذورهایی را که در تعدد زوجات وجود دارد برشمرده، و
در چنین موقعیتی است که آن را جایز دانسته، تا مصالح مجتمع اسلامی انسانها تأمین شود. و حکم جواز را مقید به صورتی کرده
است که هیچ یک از مفاسد شنیع نامبرده پیش نیاید و آن در صورتی است که مرد از خود اطمینان داشته باشد به این که میتواند
بین چند همسر به عدالت رفتار کند. پس تنها کسی که چنین اطمینانی از خود دارد و خداي تعالی چنین توفیقی به او داده، از نظر
صفحه 358 از 369
دین اسلام میتواند بیش از یک زن داشته باشد. و آن مردانی که (اشکال کنندگان وضعشان را با آب و تاب نقل کردهاند،) که
هیچ عنایتی به سعادت خود و زن و فرزند خود ندارند و جز ارضاي شکم و شهوت هیچ چیزي برایشان محترم نیست، و زن برایشان
جز وسیلهاي که براي شهوترانی مردان خلق شدهاند مفهومی ندارد، آنها ارتباطی با اسلام ندارند و اسلام هم به هیچ وجه اعمالشان
را امضا ننموده و از نظر اسلام اصلًا زن گرفتن براي آنان با وجود این وضعی که دارند جایز نیست و اگر واجد شرایط باشند و زن
را یک حیوان نپندارند، تنها یک زن میتوانند اختیار کنند. علاوه بر این که در اصل اشکال بین دو جهت که از نظر اسلام از هم
جدا نیستند یعنی جهت تشریع و جهت ولایت خلط شده است. توضیح اینکه: در نظر دانشمندان امروز معیار در داوري اینکه چه
قانونی از قوانین (صفحه 654 ) موضوعه و چه سنتی از سنتهاي جاریه صحیح و چه قانون و سنتی فاسد است، آثار و نتایج آن قانون
است که اگر بعد از پیاده شدنش در جامعه، آثارش مورد پسند واقع شد آن قانون را قانونی خوب میدانند، و اگر نتایج خوبی به بار
نیاورد، میگویند این قانون خوب نیست، خلاصه اینکه معیار خوبی و بدي قانون را پسند و عدم پسند مردم میدانند، حال مردم در
هر سطحی که باشند و هر درکی و میلی که داشته باشند مهم نیست. و من گمان نمیکنم که این دانشمندان غفلت ورزیده باشند از
اینکه: چه بسا میشود که جامعهاي داراي بعضی سنن و عادات و عوارضی باشد که با حکم مورد بحث نسازد و اینکه باید مجتمع
را مجهز کرد به روشی که منافی آن حکم یا آن سنت نباشد، تا مسیر خود را بداند و بفهمد که کارش به کجا میانجامد و چه اثري
از کار او بجا میماند، خیر یا شر، نفع یا ضرر؟ چیزي که هست این دانشمندان در قوانین، تنها خواست و تقاضاي جامعه را معیار
قرار میدهند، یعنی تقاضائی که از وضع حاضر و ظاهر اندیشه جامعه ناشی میشود، حال آن وضع هر چه میخواهد باشد و آن
تفکر و اندیشه هرچه میخواهد باشد و هر استدعا و تقاضا که میخواهد داشته باشد. در نظر این دانشمندان قانون صحیح و صالح
چنین قانونی است و بقیه قوانین غیر صالح است (هر چند مطابق عقل و فطرت باشد.) به همین جهت است که وقتی مسلمانان را
میبینند که در وادي گمراهی سرگردان و در پرتگاه هلاکت واقعند و فساد از سراسر زندگی مادي و معنویشان میبارد، آنچه فساد
میبینند به اسلام، یعنی دین مسلمانان نسبت میدهند، اگر دروغ و خیانت و بد دهنی و پایمال کردن حقوق یکدیگر و گسترش ظلم
و فساد خانوادهها و اختلال و هرج و مرج در جامعه را مشاهده میکنند، آنها را به قوانین دینی دایر در بین ایشان نسبت میدهند و
میپندارند که جریان سنت اسلام و تأثیرات آن مانند سایر (صفحه 655 ) سنتهاي اجتماعی است که با تبلیغات و یا به اصطلاح
روز، شستشو دادن مغز و متراکم کردن احساسات در بین مردم، بر آنها تحمیل میشود. در نتیجه، از این پندار خود نتیجه میگیرند
که: اسلام باعث به وجود آمدن مفسدههاي اجتماعیاي است که در بین مسلمانان رواج یافته و تمامی این ظلمها و فسادها از اسلام
کُلُّ الصَّیْدِ فی » : سرچشمه میگیرد! و حال آنکه بدترین ظلمها و نارواترین جنایتها در بینشان رایج بوده است. و به قول معروف
و همچنین نتیجه این پندار غلط است که میگویند: اگر اسلام دین واقعی بود و «، جَوْفِ الْفِراءِ همه شکارها در جوف پوستین است
اگر احکام و قوانین آن خوب و متضمن صلاح و سعادت مردم بود، در خود مردم اثري سعادتبخش میگذاشت نه اینکه وبال
مردم بشود. این سخن، سخن درستی نیست، چرا که این دانشمندان بین طبیعت حکم صالح و مصلح، و همچنین حکم بین مردم
فاسد و مفسد خلط کردهاند، اسلام که خم رنگرزي نیست، اسلام مجموع معارف اعتقادي و اخلاقی است، و قوانینی است عملی که
هر سه قسمت آن با یکدیگر متناسب و مرتبط است و با همه تمامیتش وقتی اثر میگذارد که مجموعش عملی شود و اما اگر کسی
معارف اعتقادي و اخلاقی آن را به دست آورده و در مرحله عمل کوتاهی کند، البته اثري نخواهد داشت، نظیر معجونها که وقتی
یک جزء آن فاسد میشود همهاش را فاسد میکند و اثري مخالف به جاي میگذارد و نیز وقتی اثر مطلوب را میبخشد که بدن
بیمار براي ورود معجون و عمل کردنش آماده باشد که اگر انسانی که آن را مصرف میکند شرایط مصرف را رعایت نکند، اثر
آن خنثی میگردد و چه بسا نتیجه و اثري برخلاف آنچه را که توقع داشت میگیرد. گیرم که سنت اسلامی نیروي اصلاح مردم و
از بین بردن سستیها و رذائل عمومی را به خاطر ضعف مبانی قانونیش نداشته باشد، سنت دموکراتیک چرا این نیرو را نداشته و در
صفحه 359 از 369
بلوك شرق دنیا یعنی در بلاد اسلامنشین، آن اثري را که در بلاد اروپا (صفحه 656 ) داشت ندارد؟ خوب بود سنت دموکراتیک
بعد از ناتوانی اسلام، بتواند ما را اصلاح کند؟ و چه شده است بر ما که هرچه بیشتر جلو میرویم و هر چه زیادتر براي پیشرفت
تلاش میکنیم بیشتر به عقب برمیگردیم، کسی شک ندارد در اینکه اعمال زشت و اخلاق رذیله در این عصر که روزگار به
اصطلاح تمدن! است در ما ریشهدارتر شده، با اینکه نزدیک به نیم قرن است که خود را روشنفکر پنداشتهایم، در حالی که حیوانی
بیبند و بار بیش نیستیم، نه بهرهاي از عدالت اجتماعی داریم و نه حقوق بشر در بین ما زنده شده است. از معارف عالی عمومی و
بالاخره از هر سعادت اجتماعی جز الفاظی بیمحتوا و دلخوش کن بهرهاي نداریم، تنها الفاظی از این حقوق بر سر زبانهایمان رد و
بدل میشود. آیا میتوانید براي این جواب نقضی که ما بر شما وارد کردیم پاسخی بدهید؟ نه، هرگز، و جز این نمیتوانید عذر
بیاورید که در پاسخ ما بگوئید: به این جهت نظام دموکراتیک نتوانسته است شما را اصلاح کند که شما به دستورات نظام
دموکراتیک عمل نکردید، تا آثار خوبی در شما به جاي بگذارد و اگر این جواب شما درست است، چرا در مورد مکتب اسلام
درست نباشد؟ از این نیز بگذریم و فرض کنیم که (العیاذ باللّه) اسلام به خاطر سستی بنیادش نتوانسته در دلهاي مردم راه یافته و در
اعماق جامعه به طور کامل نفوذ کند، و در نتیجه حکومتش در جامعه دوام نیافته و نتوانسته است به حیات خود در اجتماع اسلامی
ادامه دهد و موجودیت خود را حفظ کند، به ناچار متروك و مهجور شده، ولی چرا روش دموکراتیک که قبل از جنگ جهانی دوم
مورد قبول و پسند همه عالم بود، بعد از جنگ نامبرده از روسیه رانده شد و روش بلشویکی جایش را اشغال کرد؟! و به فرض هم
که براي این رانده شدن و منقلب شدن آن در روسیه به روشی دیگر، عذري بتراشند؟ چرا مردم دموکراتیک در ممالک چین،
لتونی، استونی، لیتوانی، رومانی، مجارستان و یوگسلاوي و کشورهائی دیگر به کمونیستی تبدیل (صفحه 657 ) شد؟ و نیز چرا با
اینکه سایر کشورها را تهدید میکرد و عمیقا در آنها نیز ریشه کرده بود، ناگهان این گونه از میان رفت؟ و چرا همین کمونیستی نیز
بعد از آنکه نزدیک به چهل سالگی از عمرش گذشته و تقریبا بر نیمی از جمعیت دنیا حکومت میکرد و دائما مبلغین آن و
سردمدارانش به آن افتخار میکردند و از فضیلت آن میگفتند و اظهار میداشتند که: نظام کمونیستی تنها نظامی است که به
استبداد و استثمار دموکراسی آلوده نشده و کشورهائی را که نظام کمونیستی بر آن حاکم بود بهشت موعود معرفی میکردند، اما
ناگهان همان مبلغین و سردمداران کمونیست دو سال قبل رهبر بینظیر این رژیم یعنی استالین را به باد سرزنش و تقبیح گرفتند و
اظهار نمودند که: حکومت 30 ساله استالین حکومت زور و استبداد و بردهگیري به نام کمونیست. و به ناچار در این مدت حکومت
او تأثیر عظیمی در وضع قوانین و اجراي آن و سایر متعلقاتش داشت و تمامی این انحرافات جز از اراده مستبدانه و روحیه استثمارگر
و بردهکشی و حکومت فردي که بدون هیچ معیار و ملاکی هزاران نفر را میکشت و هزاران نفر دیگر را زنده نگه میداشت،
اقوامی را سعادتمند و اقوامی دیگر را بدبخت میساخت، نشأت نمیگرفت، و خدا میداند که بعد از سردمداران فعلی چه کسانی بر
سر کار آیند و چه بر سر مردم بیچاره بیاورند! چه بسیار سنن و آدابی که (اعم از درست و نادرست) در جامعه رواج داشته و سپس
به جهت عوامل مختلف (که مهمترینش خیانت سردمداران و سست اراده بودن پیروان آن میباشد،) از آن جامعه رخت بر بسته
است و کسی که به کتابهاي تاریخ مراجعه کند به این مطلب برخورد میکند. اي کاش میدانستم که (در نظر دانشمندان غربی) چه
فرقی است بین اسلام از آن جهت که سنتی است اجتماعی، و بین این سنتها که تغییر و تبدیل یافته است؟ و چگونه است که این
عذر را در سنتهاي مذکور میپذیرند اما همان عذر را از اسلام نمیپذیرند، راستی علت این یک بام و دو هوا چیست؟ (صفحه
658 ) (آري باید گفت که امروز کلمه حق در میان قدرت هولانگیز غربیان و جهالت و تقلید کورکورانه و به عبارت دیگر مرعوب
شدن شرقیان از آن قدرت، واقع شده پس نه آسمانی است که بر او سایه افکند و نه زمینی که او را به پشت خویش نشاند، غربی
حاضر نیست حقانیت اسلام را بپذیرد، به خاطر اینکه علم و صنعتش او را مغرور ساخته است، شرقی نیز نمیتواند آن را بپذیرد، به
خاطر آنکه در برابر تمدن غرب مرعوب شده است. مترجم.) و به هر حال آنچه را که لازم است از بیانات مفصل قبلی ما متذکر
صفحه 360 از 369
شده، این است که تأثیر گذاشتن و تأثیر نگذاشتن و همچنین باقی ماندن و از بین رفتن یک سنت در میان مردم چندان ارتباطی با
درستی و نادرستی آن سنت ندارد تا از این مطلب بر حقانیت یک سنت استدلال کنیم و بگوئیم که چون این سنت در بین مردم
باقیمانده پس حق است و همچنین استدلال کنیم به اینکه چون فلان سنت در جامعه متروك و بیاثر شده است، پس باطل است،
بلکه علل و اسبابی دیگر در این باره اثر دارند. و لذا میبینیم هر سنتی از سنتها که در تمامی دورانها، در بین مردم دایر بوده و
هست، یک روز اثر خود را میبخشد و روزي دیگر عقیم میماند، روزي در بین مردم باقی است و روزگاري دیگر به خاطر عواملی
مختلف از میان آن مردم کوچ میکند، به فرموده قرآن کریم: خداي تعالی روزگار را در بین مردم دست به دست میگرداند، یک
روز به کام مردمی و به ناکامی مردمی دیگر، و روز دیگر به ناکامی دسته اول و به کام دسته دوم میچرخاند، تا معلوم کند که افراد
باایمان چه کسانند، تا همانها را گواه بر سایرین قرار دهد. و سخن کوتاه اینکه قوانین اسلامی و احکامی که در آن هست برحسب
مبنا و مشرب با سایر قوانین اجتماعی که در بین مردم دایر است تفاوت دارد، و آن تفاوت این است که قوانین و سنتهاي بشري به
اختلاف اعصار و دگرگونیها که در مصالح بشر پدید میآید، دگرگون میشود، و لیکن قوانین اسلامی به خاطر اینکه مبنایش
(صفحه 659 ) مصالح و مفاسد واقعی است، اختلاف و دگرگونگی نمیپذیرد، نه واجبش و نه حرامش، نه مستحبش و نه
مکروهش، و نه مباحش، چیزي که هست اینکه: کارهائی را در اجتماع یک فرد میتواند انجام بدهد و یا ترك نماید و هر گونه
تصرفی را که میخواهد میتواند بکند و میتواند نکند، بر زمامدار جامعه اسلامی است که مردم را به آن عمل اگر واجب است
وادارد، و اگر حرام است از آن نهی کند و، … گویا جامعه اسلامی یک تن واحد است و والی و زمامدار نیروي فکري و اداره
کننده او است. بنابراین اگر جامعه اسلامی داراي زمامدار و والی باشد، میتواند مردم را از ظلمهائی که شما در جواز تعدد زوجات
شمردید نهی کند و از آن کارهاي زشتی که در زیرپوشش تعدد زوجات انجام میدهند جلوگیري نماید و حکم الهی به جواز تعدد
زوجات به حال خود بماند و آن فسادها هم پدید نیاید. آري حکم جواز تعدد زوجات یک تصمیم و حکمی است دائمی که به
منظور تأمین مصالح عمومی تشریع شده، نظیر تصمیم یک فرد به اینکه تعدد زوجات را به خاطر مصلحتی که براي شخص او دارد
ترك کند که اگر او به خاطر آن مصلحت چند همسر نگیرد، حکم خدا را تغییر نداده و نخواسته است با این عمل خود بگوید تعدد
( زوجات را قبول ندارم، بلکه خواسته است بگوید این حکم، حکمی است مباح و من میتوانم به آن عمل نکنم. ( 1
بحثی در تعدد زوجات رسول خدا صلی الله علیه و آله
یکی دیگر از اعتراضاتی که (از سوي کلیسا) بر مسأله تعدد زوجات رسول گرامی خدا صلی الله علیه و آله شده این است که
اصحاب کلیسا گفتهاند: تعدد زوجات جز حرص در شهوترانی و بیطاقتی در برابر طغیان شهوت هیچ انگیزه دیگري ندارد و رسول
گرامی خدا صلی الله علیه و آله براي همین جهت تعدد زوجات را براي امتش تجویز کرد و حتی خودش به آن مقداري که براي
امت خود تجویز نموده (چهار همسر) اکتفا ننموده و عدد ***** 1- المیزان ج: 4 ص: 238 . (صفحه 660 ) همسرانش را به نه نفر
رسانید. این مسأله به آیات متفرقه زیادي از قرآن کریم ارتباط پیدا میکند که اگر ما بخواهیم بحث مفصلی که همه جهات مسأله را
فراگیرد آغاز کنیم، علی القاعده باید این بحث را در تفسیر یک یک آن آیات بیاوریم و به همین جهت گفتگوي مفصل را به محل
مناسب خود میگذاریم و در اینجا بطور اجمال اشارهاي مینمائیم: ابتدا لازم است که نظر ایراد و اشکال کننده را به این نکته
معطوف بداریم که تعدد زوجات رسول خدا صلی الله علیه و آله به این سادگیها که آنان خیال کردهاند نبوده و انگیزه آن جناب
از این کار زیاده روي در زن دوستی و شهوترانی نبوده است، بلکه در طول زندگی و حیاتش هر یک از زنان را که اختیار میکرده،
به طرز خاصی بوده است. اولین ازدواج آن حضرت با خدیجه کبرا علیهاالسلام بوده، و حدود بیست سال و اندي از عمر شریفش را
که تقریبا یک ثلث از عمر آن جناب است، تنها با این یک همسر گذارند و به او اکتفا نمود، که سیزده سال از این مدت بعد از
صفحه 361 از 369
نبوت و قبل از هجرتش از مکه به مدینه بوده است. آنگاه در حالی که هیچ همسري نداشت از مکه به مدینه هجرت نموده و به نشر
دعوت و اعلاي کلمه دین پرداخت و آنگاه با زنانی که بعضی از آنها باکره و بعضی بیوه و همچنین بعضی جوان و بعضی دیگر
عجوز و سالخورده بودند ازدواج کرد و همه این ازدواجها در مدت نزدیک به ده سال انجام شد و پس از این چند ازدواج، همه
زنان بر آن جناب تحریم شد، مگر همان چند نفري که در حباله نکاحش بودند. و معلوم است که چنین عملی با این خصوصیات
ممکن نیست با انگیزه عشق به زن توجیه شود، چون نزدیکی و معاشرت با اینگونه زنان آن هم در اواخر عمر و آن هم از کسی که
در اوان عمرش ولع و عطشی براي این کار نداشته، نمیتواند انگیزه آن باشد. علاوه بر اینکه هیچ شکی نداریم در اینکه برحسب
عادت جاري، کسانی که زن دوست و اسیر دوستی آنان و خلوت با آنانند، معمولًا عاشق جمال و مفتون ناز و کرشمهاند که جمال
و ناز و کرشمه در زنان جوان است که در سن خرمی و طراوتند و سیره پیامبر اسلام از چنین حالتی حکایت نمیکند و عملًا نیز
دیدیم که بعد از دختر بکر، با بیوه زن و بعد از زنان جوان با پیرزن ازدواج کرد، یعنی بعد از ازدواج با (صفحه 661 ) عایشه و ام
حبیبه جوان، با ام سلمه سالخورده و با زینب دختر جحش، که در آن روز بیش از پنجاه سال از عمرشان گذشته بود ازدواج کرد. از
سوي دیگر زنان خود را مخیر کرد بین بهرهوري و ادامه به زندگی با آن جناب و سراح جمیل، یعنی طلاق و در صورت ادامه
زندگی با آن حضرت، آنان را بین زهد در دنیا و ترك خودآرائی و تجمل مخیر نمود اگر منظورشان از همسري با آن جناب، خدا
و رسول و خانه آخرت باشد و اگر منظورشان از آرایش و تمتع و کامگیري از آن جناب دنیا باشد آیه زیر شاهد بر همین داستان
یا اَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لَاِزْواجِکَ اِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیوةَ الدُّنْیا وَ زینَتَها فَتَعالَیْنَ اُمَتِّعْکُنَّ وَ اُسَرِّحْکُنَّ سَراحا جَمیلًا، وَ اِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللّهَ » : است
28 و 29 / احزاب) و این معنا هم به طوري که ملاحظه میکنید با ) « وَ رَسُولَهُ وَ الدّارَ الاْخِرَةَ فَاِنَّ اللّهَ اَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْکُنَّ اَجْرا عَظیما
وضع مرد زن دوست و جمالپرست و عاشق وصال زنان، نمیسازد. پس براي یک دانشمند اهل تحقیق اگر انصاف داشته باشد،
راهی جز این باقی نمیماند که تعدد زوجات رسول خدا صلی الله علیه و آله و زن گرفتنش در اول بعثت و اواخر عمر را با عواملی
دیگر غیر زن دوستی و شهوترانی توجیه کند. و اینک در توجیه آن میگوئیم: رسول خدا صلی الله علیه و آله با بعضی از همسرانش
به منظور کسب نیرو و به دست آوردن اقوام بیشتر و در نتیجه به خاطر جمع آوري یار و هوادار بیشتر ازدواج کرد و با بعضی دیگر
به منظور جلب نمودن و دلجوئی و در نتیجه ایمن شدن از شر خویشاوند آن همسر ازدواج فرمود و با بعضی دیگر به این انگیزه
ازدواج کرد که هزینه زندگیش را تکفل نماید و به دیگران بیاموزد که در حفظ پیرزنان از فقر و مسکنت و بیکسی کوشا باشند، و
مؤمنین رفتار آن جناب را در بین خود سنتی قرار دهند و با بعضی دیگر به این منظور ازدواج کرد که با یک سنت جاهلیت مبارزه
نموده و عملًا آن را باطل سازد که ازدواجش با زینب دختر جحش به همین منظور بوده است، چون او نخست همسر زید بن حارثه
پسر خوانده رسول خدا صلی الله علیه و آله بود و زید او را طلاق (صفحه 662 ) داد و از نظر رسوم جاهلیت ازدواج با همسر پسر
خوانده ممنوع بود چون پسر خوانده در نظر عرب جاهلی حکم پسر داشت، همانطور که یک مرد نمیتواند همسر پسر صلبی خودرا
بگیرد، از نظر اعراب ازدواج با همسر پسر خوانده نیز ممنوع بود، رسول خدا صلی الله علیه و آله با زینب ازدواج کرد تا این رسم
غلط را براندازد و آیاتی از قرآن در این باب نازل گردید. و ازدواجش با سوده دختر زمعه به این جهت بوده که وي بعد از
بازگشت از هجرت دوم از حبشه همسر خود را از دست داد و اقوام او همه کافر بودند و او اگر به میان اقوامش برمیگشت یا به
قتلش میرساندند و یا شکنجهاش میکردند و یا بر گرویدن به کفر مجبورش میکردند لذا رسول خدا صلی الله علیه و آله براي
حفظ او از این خاطر با او ازدواج نمود. و ازدواجش با زینب دختر خزیمه این بود که همسر وي عبداللّه بن جحش در جنگ احد
کشته شد و او زنی بود که در جاهلیت به فقرا و مساکین بسیار انفاق و مهربانی میکرد و به همین جهت یکی از بانوان آبرومند و
سرشناس آن دوره بود و او را مادر مساکین نامیده بودند، رسولخدا صلی الله علیه و آله خواست با ازدواج با وي آبروي او را حفظ
کند و فضیلت او را تقدیر نماید. و انگیزه ازدواجش با ام سلمه این بود که وي نام اصلیش هند بود و قبلًا همسر عبداللّه بن ابی سلمه
صفحه 362 از 369
پسر عمه رسول خدا صلی الله علیه و آله و برادر شیري آن جناب بود و اولین کسی بود که به حبشه هجرت کرد، زنی زاهده و
فاضله و دین دار و خردمند بود، بعد از آنکه همسرش از دنیا رفت رسول خدا صلی الله علیه و آله به این جهت با او ازدواج کرد که
زنی پیر و داراي ایتام بود و نمیتوانست یتیمان خود را اداره کند. و ازدواجش با صفیه دختر حی بن اخطب بزرگ یهودیان بنی
النضیر به این علت صورت گرفت که پدرش ابن اخطب در جنگ بنی النضیر کشته شد و شوهرش در جنگ خیبر به دست مسلمانان
به قتل رسیده بود و در همین جنگ در بین اسیران قرار گرفته بود، رسول خدا صلی الله علیه و آله او را آزاد کرد و سپس به ازدواج
خودش درآورد، تا به این وسیله (صفحه 663 ) هم او را از ذلت اسارت حفظ کرده باشد و هم داماد یهودیان شده باشد و یهود به
این خاطر دست از توطئه علیه او بردارند. و سبب ازدواجش با جویریه که نام اصلیش بره و دختر حارث بزرگ یهودیان بنی
المصطلق بود، بدین جهت بود که در جنگ بنی المصطلق مسلمانان دویست خانهوار از زنان و کودکان قبیله را اسیر گرفته بودند،
رسول خدا صلی الله علیه و آله با جویریه ازدواج کرد تا با همه آنان خویشاوند شود، مسلمانان چون اوضاع را چنین دیدند گفتند:
همه اینها خویشاوندان رسول خدا صلی الله علیه و آله هستند و سزاوار نیست اسیر شوند، ناگزیر همه را آزاد کردند و مردان بنی
المصطلق نیز چون این رفتار را بدیدند تا آخرین نفر مسلمان شده و به مسلمین پیوستند و در نتیجه جمعیت بسیار زیادي به نیروي
اسلام اضافه شد و این عمل رسول خدا صلی الله علیه و آله و آن عکسالعمل قبیله بنی المصطلق اثر خوبی در دل عرب به جاي
گذاشت. و ازدواجش با میمونه که نامش بره و دختر حارث هلالیه بود، به این خاطر بود که وي بعد از مرگ شوهر دومش ابی
رهم پسر عبد العزي، خود را به رسول خدا صلی الله علیه و آله بخشید تا کنیز او باشد، رسول خدا صلی الله علیه و آله در برابر این
اظهار محبت او را آزاد کرد و با او ازدواج نمود و این بعد از نزول آیهاي بود که در این باره نازل شد. و سبب ازدواجش با ام حبیبه
(رمله) دختر ابی سفیان این بود که وقتی با همسرش عبیداللّه جحش در دومین بار به حبشه مهاجرت نمود، شوهرش در آنجا به دین
نصرانیت درآمد و خود او در دین اسلام ثبات قدم به خرج داد و این عملی است که باید از ناحیه اسلام قدردانی بشود، از سوي
دیگر پدرش از سر سختترین دشمنان اسلام بود و همواره براي جنگیدن با مسلمین لشکر جمع میکرد، رسول خدا صلی الله علیه و
آله با او ازدواج کرد تا هم از عمل نیکش قدردانی شود، و هم پدر او دست از دشمنی با او بردارد و هم خود او از خطر محفوظ
بماند. ازدواجش با حفصه دختر عمر نیز بدین جهت بود که شوهر او خنیس بن خداقه در جنگ بدر کشته شد و او بیوه زن ماند. و
تنها همسري که در دختریش با آن جناب ازدواج کرد عایشه (صفحه 664 ) دختر ابی بکر بود. بنابراین اگر در این خصوصیات و در
جهاتی که از سیره آن جناب در اول و آخر عمرش در اول بحث آوردیم و در زهدي که آن جناب نسبت به دنیا و زینت دنیا داشت
و حتی همسران خود را نیز بدان دعوت میکرد دقت شود، هیچ شکی باقی نمیماند در اینکه ازدواجهاي رسول خدا صلی الله علیه
و آله نظیر ازدواجهاي مردم نبوده، به اضافه اینکه رفتار آن جناب با زنان و احیاي حقوق از دست رفته آنان در قرون جاهلیت و
تجدید حرمت به باد رفتهشان و احیاي شخصیت اجتماعیشان، دلیل دیگري است بر اینکه آن جناب زن را تنها یک وسیله براي
شهوترانی مردان نمیدانسته و تمام همش این بوده که زنان را از ذلت و بردگی نجات داده و به مردان بفهماند که زن نیز انسان
اَلصَّلوةَ اَلصَّلوةَ وَ ما مَلَکَتْ اَیْمانُکُمْ لا تُکَلِّفُوهُمْ ما لا » : است حتی در آخرین نفس عمرش نیز سفارش آنان را به مردان کرده و فرمود
1) تا آخر حدیث. و سیرهاي که آن جناب در رعایت عدالت بین زنان و …) « یُطیقُونَ، اَللّه اَللّه فِی النِّساءِ فَاِنَّهُنَّ عَوانٌ فی اَیْدیکُمْ
حسن معاشرتشان و مراقبت حال آنان داشت مختص به خود آن جناب بود که آن شاءاللّه در مباحث آینده که درباره سیره آن
جناب بحث خواهیم کرد، روایاتی و اشارهاي به این جهت نیز میآوریم، و اما اینکه چرا براي آن جناب بیش از چهار زن جایز
بوده، پاسخش این است که این حکم مانند روزه وصال یعنی چند روز به یک افطار روزه گرفتن، از مختصات آن جناب است و
براي احدي از امت جایز نیست، و این مسأله براي همه امت روشن بود و به همین جهت دشمنانش مجال نداشتند که به خاطر آن و
به جهت تعدد زوجات بر آن جناب خرده بگیرند، با اینکه همواره منتظر بودند از او عملی برخلاف انتظار ببینند و آن را جار
صفحه 363 از 369
1- ترجمه: نماز، نماز (اشاره به اهمیت نماز) و رعایت حال آنان که در اختیار شما هستند، مبادا آنها را بیش از ***** ( بزنند.( 2
ظرفیت و طاقت به کاري مجبور سازید، و درباره زنان همواره خدا را در نظر بگیرید زیرا آنها مانند زمینهاي مستعدي هستند که
( شکوفائی و رشدشان وابسته به نوع رفتار شماست. (بیستونی) 2- المیزان ج: 4 ص: 238 . (صفحه 665
بحثی در ازدواج موقت در قوانین اسلامی
ازدواج موقت در قوانین اسلامی
بحث حقوقی و اجتماعی درباره ازدواج موقت
ازدواج سنتی است طبیعی که از آغاز پیدایش بشر تاکنون در مجتمعات بشري دایر بوده، و هیچ مزاحمی به غیر از زنا سد راه و
مزاحم آن نبوده، آري، تنها مزاحم ازدواج، زنا است که نمیگذارد خانوادهاي تشکیل شود و طرفین بار سنگین ازدواج را تحمل
کنند و به همین بهانه شهوات را به سوي خود میخواند و خانوادهها را میسوزاند و نسلها را قطع میکند. همه مجتمعات دینی و یا
طبیعی ساده و سالم عمل زنا را شنیع و زشت میدانند و آن را فاحشه و منکر میخوانند و به هر وسیلهاي که شده علیه آن مبارزه
میکنند، و مجتمعات متمدن هم اگر چه به کلی از آن جلوگیري نمیکنند و لیکن در عین حال آن را کار نیکی نمیشمارند، چون
میدانند که این کار عمیقا با تشکیل خانواده ضدیت دارد و از زیادي نفوس و بقاي نسل جلوگیري میکند و لذا به هر وسیلهاي که
شده آن را کمتر میکنند و سنت ازدواج را ترویج مینمایند و براي کسانی که فرزند بیشتري بیاورند جایزه مقرر میدارند و
درجات آنان را بالا میبرند و همچنین مشوقات دیگر به کار میبندند. چیزي که هست علی رغم همه آن سختگیريها علیه زنا و
این تشویقها در امر ازدواج، باز میبینیم که در تمامی بلاد و ممالک چه کوچک و چه بزرگ این عمل خانمانسوز و ویرانگر، یا
علنی و یا به طور پنهانی انجام میشود، که البته علنی و یا سري بودن آن بستگی به اختلاف سنتهاي جاري در آن اجتماع دارد. و
این خود روشنترین دلیل است بر اینکه سنت ازدواج دائم براي نوع بشر کافی براي رفع این احتیاج حیوانی نیست و انسانیت و
بشریت با داشتن سنت ازدواج باز (صفحه 666 ) در پی تتمیم نقص آن است. پس آنهایی که در جوامع بشري زمام قانون را به دست
دارند باید در مقام توسعه و تسهیل امر ازدواج برآیند. و به همین جهت است که شارع اسلام سنت ازدواج دائم را با ازدواج موقت
توأم نموده، تا امر ازدواج آسان گردد و در آن شروطی قرار داده تا محذورهاي زنا را از قبیل آمیخته شدن نطفهها، واژگون شدن
رشته خانوادگی، انقطاع نسل و مشخص نشدن پدر فرزند نداشته باشد، و آن شرایط این است که یک زن مختص به یک مرد باشد
و زن بعد از جدایی از شوهرش عده نگهدارد و آنچه بر شوهرش شرط کرده در آن ذي حق باشد پس با جعل این مقررات
محذورهاي زنا را برطرف کرده و با القاي سایر قوانین ازدواج دائم، از قبیل حق نفقه و … مشقت ازدواج دائم را برداشته است. و به
خدا سوگند این حکم (تشریع متعه) از افتخارات اسلام در شریعت سهل و آسان آن به شمار میرود، مانند طلاق و تعدد زوجات، و
101 / یونس)، حرف منطقی و ) « ما تُغْنِی الاْیاتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ » : بسیاري از قوانین دیگرش، ولیکن به فرموده قرآن کریم
( مستدل کجا و مردمکر و ناشنوا کجا؟ آنها هنوز حرف خود را میزنند که من زنا را از متعه بیشتر دوست میدارم؟! ( 1
37 . آیه (فلسفه تشریع ازدواج با کنیزان و ازدواج موقت)
اشاره
خدا میخواهد با تجویز (ازدواج دائم و موقت و ازدواج با کنیزان) بار شما را » «، یُریدُ اللّهُ اَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ وَ خُلِقَ الاِْنْسانُ ضَ عیفا »
صفحه 364 از 369
28 / نساء) ) «! سبک کند، چون انسان ضعیف خلق شده است
شرح
ضعیف بودن انسان از این بابت است که خداي سبحان در او قواي شهویه را ترکیب کرده، قوائی که دائما بر سر متعلقات خود با
انسان ستیزه میکند، و وادارش میسازد به اینکه آن متعلقات را مرتکب شود، خداي عزوجل بر او منت نهاد، و شهواتی را بر او
حلال کرد، تا به این وسیله سولت شهوتش را بشکند، نکاح را به مقداري که غائله عسر و حرج او را برطرف سازد تجویز کرده
و این ماوراء ***** 1- المیزان ج: 15 ص: 18 . (صفحه 667 ) عبارت است از همان دو طریق «، وَ اُحِلَّ لَکُمْ ماوَراءَ ذلِکُمْ » : فرمود
ازدواج، و خریدن کنیز، و نیز به این وسیله آنان را به سوي سنن اقوامی که قبل از ایشان بودند هدایت فرمود، و تخفیف بیشتري به
آنها داد و آن این است که نکاح موقت متعه را هم برایشان تجویز و تشریع کرد چون با تجویز متعه دیگر دشواريهاي نکاح دائم و
( مشقت لوازم آن یعنی صداق و نفقه و غیره را ندارند. ( 1
ضرورت ازدواج موقت در شرایط کنونی
آیا آن ضرورت که باعث مشروعیت متعه شد امروز در جو اسلام حاضر شدیدتر و عظیمتر است، یا در عهد رسول خدا صلی الله
علیه و آله و ابی بکر و نیمه اول از عهد عمر؟ با اینکه فقر و فلاکت سایه شوم خود را بر همه بلاد مسلمین گسترده و حکومتهاي
استعمارگر و مرتجعین از حکومتهاي اسلامی، که ایادي استعمارگران و فراعنه سرزمینهاي مسلمان نشین هستند خون مسلمانان را
مکیده از منابع مالی آنان هیچ رطب و یابسی را به جاي نگذاشتهاند؟ و از سوي دیگر همانها که منابع مالی مسلمانان را به یغما
میبردند براي خواب کردن مسلمین شهوات را در همه مظاهر آن از رادیو و تلویزیون و روزنامه و سینما و غیره ترویج میکنند؟ و
در بهترین شکلی که تصور شود آن را زینت میدهند؟ و با رساترین دعوتها مسلمانان را به ارتکاب آن دعوت میکنند؟ و این
بلاي خانمانسوز روز به روز شدیدتر و در بلاد و نفوس گستردهتر میشود تا به جائی که سواد اعظم بشري و نفوس به درد خور
اجتماع، یعنی دانشجویان و ارتشیان و کارگران کارخانجات که معمولًا جوانهاي جامعهاند را طعمه خود ساخته است؟ و جاي شک
براي احدي نمانده که آن ضرورتی که جوانان را این طور به سوي منجلاب فحشا و زنا و لواط و هر داعی شهواتی دیگر میکشاند،
عمدهاش عجز از تهیه ***** 1- المیزان ج: 4 ص: 414 . (صفحه 668 ) هزینه زندگی و اشتغال به کارهاي موقت است، که
نمیگذارد در محل کار منزل تهیه کند، تا بتواند نکاح دائم کند، یا مشغول تحصیل علم در غربت است، و یا کارمندي است که به
طور موقت در یک محلی زندگی میکند، حال چه شده که این ضرورتها در صدر اسلام با اینکه کمتر و در مقایسه با امروز قابل
تحملتر بوده باعث حلیت نکاح متعه شد، ولی امروز که بلا خانمانسوزتر، و فتنه عظیمتر است مجوز نباشد. و سخن کوتاه اینکه
نکاح بودن متعه و زوجه بودن زن متعه شده در عرف قرآن و لسان مسلمین صدر اول (از صحابه و تابعین) جاي هیچ تردید نیست.
(1)
بحثی در روایات مربوط به ازدواج موقت
24 / نساء) گفته: مقصود نکاح متعه است. و در همان ) «، فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ » در تفسیر طبري از مجاهد روایت کرده که در تفسیر
کتاب از سدي نقل کرده که در تفسیر آیه نامبرده گفته این آیه راجع به متعه است و آن این است که مردي زنی را به شرط مدتی
معین نکاح کند همین که آن مدت سرآمد دیگر حقی به آن زن ندارد و آن زن نیز به وي نامحرم است و بر آن زن لازم است رحم
خودرا استبرا کند یعنی عده نگهدارد، تا معلوم شود از آن مرد حامله نیست نه آن مرد از زن ارث میبرد و نه زن از مرد. و در دو
صفحه 365 از 369
خودرا استبرا کند یعنی عده نگهدارد، تا معلوم شود از آن مرد حامله نیست نه آن مرد از زن ارث میبرد و نه زن از مرد. و در دو
کتاب صحیح بخاري و صحیح مسلم این حدیث را در الدر المنثور نیز روایت کرده از عبدالرزاق، و ابن ابیشیبه، از ابن مسعود
روایت کردهاند که گفت: ما با رسول خدا صلی الله علیه و آله در جنگ بودیم و زنان ما با ما نبودند عرضه داشتیم آیا میتوانیم
خود را خصی اخته کنیم؟ در پاسخ ما را از این عمل نهی فرمود و به ما اجازه داد با زنان ازدواج موقت کنیم، در ازاء یک تکه
یا أَیُّهَا الَّذینَ ءَامَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّبتِ ما اَحَلَّ اللّهُ لَکُمْ: اي کسانی که ایمان » : لباس، عبداللّه بن مسعود سپس این آیه را قرائت کرد
87 / مائده) و در الدر منثور آمده که ابن منذر از طریق عمار ) «. آوردهاید طیباتی را که خدا برایتان حلال کرده، بر خود حرام نکنید
غلام آزاد شده شرید روایت آورده که گفت: من از ابن عباس از متعه پرسیدم که آیا این عمل زنا است و یا نکاح؟ گفت: نه
-1 المیزان ج: 4 ص: 414 . (صفحه 669 ) سفاح است و نه نکاح، گفتم: پس چیست؟ گفت: همان متعه است، هم چنانکه *****
خداي تعالی نامش را متعه نهاده، گفتم آیا زن متعه، عده دارد؟ جواب داده عده او حیض او است، گفتم آیا با شوهرش از یکدیگر
ارث میبرند؟ گفت: نه. و در همان کتاب است که عبدالرزاق، و ابن منذر، از طریق عطا از ابن عباس روایت کرده که گفت خدا به
عمر رحم کند، متعه جز رحمتی از خداي تعالی نبود که به امت محمد کرد، و اگر نهی عمر از متعه نمیبود جز شقیترین افراد
«، فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ » : کسی احتیاج به زنا پیدا نمیکرد، آنگاه گفت این متعه همان است که در سوره نساء دربارهاش فرموده
یعنی تا مدت کذا و کذا و به مبلغ کذا و کذا، و بین چنین زن و شوهري وراثت نیست، و اگر دلشان خواست به رضایت یکدیگر
مدت را تمدید کنند میتوانند، و اگر از هم جدا شدند، آن نیز کافی است و بین آن دو نکاحی نیست، عطا در آخر خبر داد که از
ابن عباس شنیده که امروز هم متعه را حلال میداند با اینکه عمر از آن نهی کرده است. و از کتاب مستبین تألیف طبري از عمر
حکایت شده که گفت: سه چیز در عهد رسول خدا صلی الله علیه و آله بود و من محرم حرام کننده آنهایم، و بر آنها عقوبت
میکنم 1 متعه حج 2 متعه زنان 3 گفتن حی علی خیر العمل در اذان. همه روایات اتفاق دارند در اینکه متعه سنتی بوده که در عهد
رسول خدا صلی الله علیه و آله و به تجویز آن جناب تا حدودي عملی میشده، حال یا اسلام آن را تأسیس کرده، و یا حداقل از
سابق معمول بوده، و اسلام امضایش کرده، و در بین صحابه آن جناب کسانی به این سنت عمل میکردهاند، که در حقشان احتمال
زنا داده نمیشود، مانند جابر بن عبداللّه، و عبداللّه بن مسعود، و زبیر بن عوام، و اسماء دختر ابیبکر که از طریق متعه، عبداللّه بن
زبیر را زاییده است. توضیح اینکه در مسأله متعه یک بحث از نظر کلامی میشود، در اینکه آیا عمربن خطاب و یا هر کس دیگري
که سرپرستی امت اسلام را به عهده بگیرد حق دارد حلال خدا را حرام کند یا خیر، و این بحث در بین دو طایفه شیعه و سنی جریان
1- روایات مربوطه در ذیل آیه 23 و ***** ( دارد که شیعه معتقد است او چنین حقی نداشته، و سنیها خلاف این را معتقدند. ( 1
( 28 سوره نساء در المیزان ج: 4 ص: 414 به تفصیل آمده است. (صفحه 670
موضوعاتی براي مطالعه تکمیلی
مطالبی که عناوین آنها ذیلًا ذکر میشود جزء مسائل مربوط به خانواده در قرآن بوده که در تفسیر المیزان به آنها اشاره شده است و
به دلیل رعایت اختصار، شرح و تفسیر این دسته از آیات در این مجلد قید نگردیده. اما براي کسانی که مایل به تحقیقات وسیعتر در
موضوع خانواده میباشند، عنوان و آدرس آیات و شماره جلد المیزان به شرح زیر تقدیم میشود: محرمات، یا طبقات حرام در
ازدواج آیه 23 تا 28 سوره نساء المیزان ج 4، ص 414 محرمات نسبی آیه 23 تا 28 سوره نساء المیزان ج 4، ص 414 محرمات سببی
آیه 23 تا 28 سوره نساء المیزان ج 4، ص 414 ازدواج با کنیزان راه گریز از شرط عدالت در تعدد زوجات آیه 2 تا 6 سوره نساء
المیزان ج 4، ص 238 امتیاز کنیز مسلمان بر زن آزاد مشرك آیه 221 سوره بقره المیزان ج 2، ص 302 جواز ازدواج با همسران
مطلقه پسر خواندهها آیه 36 تا 40 سوره احزاب المیزان ج 16 ، ص 483 ازدواج کنیزان و غلامان آیه 23 تا 28 سوره نساء المیزان ج
4، ص 414 نهی از وادار کردن کنیزان به زنا آیه 32 تا 34 سوره نور المیزان، ج 15 ، ص 159 صبر بر دشواري تجرد و پرهیز از زنا
صفحه 366 از 369
…آیه 23 تا 28 سوره نساء المیزان ج 4، ص 414 (صفحه 671 ) امر به ایجاد تسهیلات براي ازدواج و آزادي غلامان و کنیزان آیه
32 تا 34 سوره نور المیزان ج 15 ، ص 159 الغاي حکم جاهلی فرزندي پسر خواندهها آیه 4 تا 5 سوره احزاب المیزان ج 16 ، ص
411 خانواده رسولاللّه محدودیتها و امتیازات آیه 28 تا 35 سوره احزاب المیزان ج 16 ، ص 454 همسران رسول اللّه مادران امت
اسلام آیه 6 سوره احزاب المیزان ج 16 ، ص 413 ازدواجهاي مخصوص رسول اللّه صلی الله علیه و آله آیه 50 تا 54 سوره احزاب
المیزان ج 16 ، ص 503 آداب پذیرایی در خانه رسول اللّه صلی الله علیه و آله آیه 53 تا 55 سوره احزاب المیزان ج 16 ، ص 506
تحریم ابدي ازدواج با همسران رسولاللّه صلی الله علیه و آله آیه 53 تا 55 سوره احزاب المیزان ج 16 ، ص 503 تحریم رسول اللّه
براي جلب رضایت همسران خود آیه 1 سوره تحریم المیزان ج 19 ، ص 552 طلاق و مبانی قوانین آن در قرآن آیه 1 تا 7 سوره
طلاق المیزان ج 19 ، ص 524 حکم عده طلاق و فلسفه و منافع آن آیه 228 تا 242 سوره بقره المیزان ج 2، ص 342 تا 367 سایر
مسائل مرتبط به طلاق آیه 49 سوره احزاب المیزان ج 16 ، ص 503 آیه 19 و 21 سوره نساء المیزان ج 4، ص 401 تا 408 آیه 4 و 5
سوره احزاب المیزان ج 16 ، ص 411 (صفحه 672 ) آیه 1 تا 6 سوره مجادله المیزان ج 19 ، ص 312 آیه 226 تا 232 سوره بقره
المیزان ج 2، ص 339 تا 355 احکام مربوط به ایتام و اموال آنها آیه 7 تا 22 سوره نساء المیزان ج 4، ص 312 تا 413 آیه 127 تا
130 سوره نساء المیزان ج 5، ص 156 آیه 234 و 235 سوره بقره المیزان ج 2، ص 363 به بالا مبانی قوانین ارث در قرآن آیه 7 تا
23 سوره نساء المیزان ج 4، ص 312 تا 531 آیه 176 سوره نساء المیزان ج 5، ص 250 آیه 6 سوره احزاب المیزان ج 16 ، ص 415
آیه 75 سوره انفال المیزان ج 9، ص 191 مبانی قوانین وصیت در قرآن آیه 180 تا 182 سوره بقره المیزان ج 1، ص 666 آیه 106 تا
( 109 سوره مائده المیزان ج 6، ص 284 (صفحه 673